جلوی هر چیزی رو بتونی بگیری، جلوی گذر زمان رو نمیشه گرفت، جلوی سفید شدن موهای بابا و سرد شدن خاکِ عزیزت رو نمیتونی بگیری، اینجاست که میفهمی همهٔ این هارت و پورت کردنای آدمیزاد فقط دست و پا زدن و تقلایِ بیخوده.
باید هیپوکامپِ من و ماهیها یکی باشه وگرنه هیچ دلیل دیگهای برای اوضاع این حافظه ندارم.
محبتی که بعد از انجام کاری، به کسی روا میکنی هیچ ارزشی نداره. محبتی واقعیه که درگیر دو دو تا چهارتا و چرتکه انداختن نشه.