از آدمهایِ "درگیر" خوشم میاد، درگیرِ کار، درگیرِ ساز، درگیرِ درس، درگیرِ یه کاری بودن یعنی توجه و تمرکزت روی یه چیز واحد باشه، پشت چشم نازک کردنِ فلانی و دیر سین شدنِ پیامت توسط بهمانی برات مهم نباشه.
درگیر باشید، درگیر.
آقایِ قربانی یه جایی میگه "تَرسم که غمَت از جان، بیگانه کند ما را" بله من واقعا میترسم، میترسم که غمِ تو از من چیزی بسازه که خودم هم خودم رو نشناسم.
برای جلوگیری از اضافهشدن به گروههای فامیلی، واتساپ رو پاک کردم، تو امروز برای سلامت روانت چیکار کردی؟
معروفی در کتابِ سال بلوا، حکایت میکند از نوشا، زنی به غایت زیبا، به غایت غمگین، نوشا در همان ابتدای کتاب از من پرسید "چرا همه در یادِ من هستند و من در یاد هیچکس نیستم؟"
خدایا بارون، الان بارون، پاییز بارون، زمستون بارون، تابستون بارون، بهار بارون، من بارون، تو بارون، لطفا بارون، بارون، بارون.