eitaa logo
فرهنگی قرآنی غیرحضوری و مجازی
4.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
845 ویدیو
112 فایل
ارتباط با اداره فرهنگی قرآنی و حدیثی مرکز آموزش غیر حضوری و مجازی 02532112309 02532112318
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت چهارم: طوعه بانویی پر از مردانگی لابد به دلش برات شده بود که این شهر حرمت مهمان را نگه نمی‌دارد و خواست حرمت میزبان را نگهدارد. او همان بانویی بودی که طاقت دیدن تشنگی یک مرد غریبه را نداشت، چه برسد به آوارگی سفیر امامش ... مرد اما تنها و خسته در کوچه‌ها پرسه می‌زد. در کوچه‌های شهری که مردانش نامردی را در حق او تمام کرده بودند. با غم و غربتی که دل او را به آتش می‌کشید به دیواری تکیه داد و در همان لحظه زنی مردتر از تمام مردان آن شهر، کاسه‌ی آبی برای التیام جگر سوخته‌ی سفیر مولایش آورد. **** سلام بر تو ای بانوی نمونه‌ی کوفه. سلام بر تو و بر زنانگی نمونه‌ات که دست تمام مردانگی آن شهر را بست. دعایمان کن بانو، دعاکن مانند تو پیش قدم جاودانگی شویم. منبع: تاريخ طبري، ج ۵، ص ۳۵٠؛ لهوف، سید بن طاووس، ص ۱۲٠. ⬇️⬇️⬇️ @jz2305
روایت ششم: همسری همراه وقتی حبیب برای محک زدن تو گفت: «من به حسین نمی‌پیوندم.» لابد فکرش را کرده بود که با واکنش شدید تو مواجه شود و تو در حالی که از شدت ناراحتی و عصبانیت اشک از چشمانت جاری شده بود، حتما نتوانستی لبخند کنج لب حبیبت را ببینی. وقتی پشتت را به حبیب کردی و گفتی: «ای حبیب، آیا سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را درباره‌ی حسینش(علیه‌السلام) فراموش کرده‌ای که فرمود: این دو فرزندم آقای جوانان بهشتند و آن‌ها امام هستند، چه قیام کنند چه نکنند. نامه‌ی مولا به تو رسیده و تو را به یاری می‌خواهد، آیا پاسخ مثبت نمی‌دهی؟!» ندیدی که حبیب با این سخنان تو چه لبخند زیبایی به لب‌هایش نشسته است و حبیب نیز هنگامی که به تو اطمینان داد که در رکاب حسین، تا هنگامی که محاسن سفیدش سرخ شود، خواهد جنگید، نتوانست ببیند که با این تصمیمش چه قندی در دل تو آب شده است. ام‌قاسم! خوشا به حالت که توانستی به وسیله‌ی حبیب عرض ارادتت را خدمت عزیز زهرا برسانی. همسر حبیب! تو در مولایت چه دیده بودی که بال پرواز همسرت شدی و خودت نیز به همراهش پرواز کردی، چرا که سیدالشهداء در حق تو نیز دعای عاقبت بخیری کرد. سلام بر تو ای بانوی حبیب بن مظاهر؛ سلام ما بر تو و بر آن دل عاشورایت که آنگونه پرحرارت همسرت را برای فدا شدن در رکاب مولایش آماده کرد؛ منبع: معالی السبطین، جلد ۱، صفحه‌ی ۳۷۰ و ۳۷۱؛ فرسان الهَیجا، جلد ۱، صفحه‌ی ۹۱. کتاب زنان نمونه، تألیف علی شیرازی کتاب داستان دوستان، تألیف محمد محمدی اشتهاردی، جلد ۵، صفحه‌ی 20 ⬇️⬇️⬇️ @jz2305
روایت هفتم: خواهرانه (حضرت زینب سلام الله علیها ) قلب شما را بیشتر از همه، محبت برادر پر کرده بود؛ عشق به حسین در تمام رگ‌های شما جاری بود؛ همان عشقی که با شیره‌ی جانتان به عون و محمّد نیز بخشیده بودید. شاید اگر کسی از شما می‌پرسید، عون برای شما عزیزتر است یا محمّد؟ پاسخ می‌دادید: حسین! عون و محمد نیز این را فهمیده بودند، چون از کودکی‌شان در چشمان شما جز حسین را ندیده بودند و از زبان شما فقط حسین را شنیده بودند و این کار شما و آن‌ها را برای جان‌نثاری در راه دایی عزیزشان آسان‌تر کرده بود. در خیمه بودید که خبر آوردند، عون شهید شد، محمّد هم؛ اشک‌هایتان را پاک کردید، حالا دیگر بند تعلق مادرانه‌تان پاره شده بود و شما تنها خواهرِ حسین بودید. شما از همان ابتدا نیز بیش از اینکه مادرِ عون و محمّد بوده باشید، خواهرِ حسین بودید. *** سلام مادرِ عون! سلام مادرِ محمّد! سلام بر شما و آن شیر پاکتان که دو جان‌نثار برای حسین پروراند. ⬇️⬇️⬇️ @jz2305
روایت دهم: امِ بنین تمام پسرانِتان را با حسین روانه کرده بودید. پسرانی که از کوچکی‌شان آموخته بودند فدایی حسین باشند. از همان سال‌های کودکی در گوشِ آن‌ها زمزمه کرده بودید که هرگز نباید از حسین جلو بیافتند. این همه معرفت و ادب را از کجا آورده بودید، که این چنین خالصانه و ناب تمام آن را تقدیم آن‌ها کرده بودید بانو؟! و عباس در میان برادرانش از همه بیشتر این معرفت را به ارث برده بود. با آن زمزمه‌هایی که در گوش او خوانده بودید، مگر می‌توانست در روزِ عاشورا عَلَم به دست نگیرد؟! چه انتظاری داشتند دیگران که وقتی بچّه‌های حسین تشنه بودند، او سیرابشان نکند؟! نوای العطش، در حرم بپیچد و او تاب بیاورد و مشک به دست روانه فرات نشود؟! دشمن هم صدای جگر سوخته‌ی عباس را شنیده بود که مشک او را هدف گرفت. همه فهمیده بودند وقتی آبِ مشک قطره قطره بر زمین بریزد، عباس ذره ذره آب می‌شود. این را فهمیده بودند که اگر کارِ مشک تمام شود، کارِ عباس هم تمام می‌شود. کارِ حسین هم. و همه دیدند حسین هنگامی که از علقمه برگشت، دست به کمر بود. عباس را در علقمه جا گذاشته بود و تنهای تنها تنها بازگشته بود. سلام مادرِ ماهِ بنی‌هاشم؛ سلام مادر عباس؛ سلام مادر پسران؛ سلام بر آن دامنی که همچو عباسی را پرورش داد. منبع: عاملی، سید جعفر مرتضی، تحریف شناسی عاشورا «نقد حماسه حسینی شهید مطهری»، ترجمه: جواد محمد زمانی، چاپ اول، ۱۳۸۵، انتشارات آرام دل، ص۱٠۴ _ ۱٠۵. ⬇️⬇️⬇️ @jz2305
روایت نهم: مادرِ علیِ بزرگتر چه خوب شد که شما در کربلا نبودید. چه خوب شد زمانی که می‌خواست راهی میدان شود، نبودید ببینید قبل از رفتن چگونه چند قدم مقابل چشم‌های پدرش راه رفت. چه خوب شد که نبودید و حال همسرتان را در آن لحظه ندیدید. شما نبودید اما همه دیدند وقتی علی‌اکبر چند قدم که راه رفت، سیدالشهداء(ع) دست‌هایش را به سمت آسمان بلند کرد و از خدا شهادت گرفت که شاهد باشد، چه جوانی را به میدان می‌فرستد. جوانی که شبیه‌ترین مردم است به پیامبر(ص). چه خوب شد که شما نبودید و آن لحظات دل‌کندن اهلِ حرم از علی اکبر را ندیدید. چه خوب که شما نبودید آن هنگام که صدای «یا ابتاه علیکَ منّی السّلامِ» علی اکبر بلند شد. نبودید و ندیدید که وقتی میان‌ هلهله‌های دشمن، حسین با زانو روی زمین افتاد، صورت روی صورتِ علی اکبر گذاشت و گفت: «بعد از تو خاک بر سرِ دنیا.» چه خوب شد که شما نبودید وقتی حسین مانده بود که این جسم ارباً اربا را، چه‌طور به خیمه برساند. شما نبودید مادر علی اکبر و چه خوب که نبودید و صدای جوانان بنی‌هاشم بیایید مولا را نشنیدید. **** سلام مادر علی اکبر؛ سلام بر دامانِ پاکِ شما که شبیه‌ترینِ مردم به پیامبر خدا را در خود پرورش داد. سلام بر آن جگر سوخته هنگام شنیدن روضه‌ی پسرش از زبان زینب. منبع: طبرى، محمد بن جديد، تاريخ الامم و الملوك و تاريخ الطبرى، چاپ پنجم، بيروت، مؤسسه اعلمى اللمطبوعات، ۱۴٠۹، ج۴، ص۳۴٠.