💝 #قدرشناسی_از_همسر
🎙 حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی)
◻️ از باب #حق_گذاری، باید کمی هم شده، به نقشی که همسرم در زندگی من داشته، اشاره کنم.
🔸 ایشان -قبل از هر چیز- از یک #طمانینه و #آرامش و #روحیه_قوی برخوردار است؛ لذا با آنکه خانه ما بارها مورد یورش دژخیمان واقع شد و با آنکه من بارها در برابر او بازداشت شدم و حتی در نیمه شب که برای دستگیری من به خانه ما ریختند، مورد ضرب و جرح واقع شدم، علی رغم همه اینها، هیچگاه #ترسی یا #ضعفی یا #افسردگی و #ملالتی در او مشاهده نکردم.
🔸 با روحیه ای عالی و قوی در زندان به ملاقات من می آمد. در این ملاقات ها، به من #اعتماد و #اطمینان می داد.
هرگز نشد وقتی من در زندان بودم، خبر ناراحت کننده ای به من بدهد. به یاد ندارم که مثلاً خبر بیماری یکی از فرزندان را به من داده باشد یا مطلبی را که برایم ناخوشایند باشد، درباره خانواده و بستگان و والدین گفته باشد.
🔸 همچنین باید به #صبر و #شکیبایی_فراوان او در #تحمل_سختی و #مشقّت_زندگی در دوران پیش از انقلاب و اصرار او بر #ساده_زیستی در دوران پس از انقلاب، اشاره کنم.
🔸 بحمدالله خانه ما همواره تاکنون، از زوائد زندگی و زرق و برق های دنیوی -که حتی در خانه های معمولی مردم یافت می شود - به دور مانده است.
⏮ و همسرم در این امر، #بالاترین_سهم و #مهم_ترین_نقش را داشته است.
◻️ درست است که من زندگی ام را به همین شکل آغاز کردم و همسرم را نیز در این مسیر هدایت کردم و این روحیه را در او زنده کردم؛ اما صادقانه می گویم که او در این زمینه، بسیار از من پیشی گرفته است.
📚 خون دلی که لعل شد، ص ۱۵۹.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
🖊 بعون الله و توفیقه
❇️ اداره کل امور تربیتی
📲 eitaa.com/jz_tasnim
تسنیم
💝 #قدرشناسی_از_همسر 🎙 حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) ◻️ از باب #حق_گذاری، باید کمی هم شده،
💝 #قدرشناسی_از_همسر
🎬 قسمت دوم
🎙 حضرت آیت الله خامنه ای(مدظله العالی)
🔸 هیچ وقت برای خود، #زیورآلات نخرید. مقداری زیورآلات داشت که از خانه پدری آورده بود و یا هدیه برخی بستگان بود. همه آنها را فروخت و پول آنها را در راه #خدا صرف کرد.
⏮ او اینک حتی یک قطعه زروزیور و حتی یک انگشتر معمولی هم ندارد.
🔸 به یاد دارم از جمله مواردی که زیورآلات خود را فروخت، زمانی بود که سالی در مشهد، زمستان نزدیک شد و سرما شدت یافت و مردم برای گرم کردن خانه های خود، به خرید مواد سوختی -که در آن زمان زغال بود- روی آوردند.
در چنین مواقعی، تعدادی از مومنین به من مراجعه می کردند و پولی در اختیار من می گذاشتند تا با آن زغال بخرم و بین نیازمندان توزیع کنم. معمولاً زغال را از زغال فروشی می خریدم، بعد به کسانی که نیاز داشتند، حواله می دادم تا زغال را از زغال فروشی بگیرند.
🔸 در آن سال، پول دارها به من مراجعه نکردند بلکه فقرایی مراجعه کردند که معمولاً در چنین ایامی، برای گرفتن زغال، درِ خانه علما را می زنند؛ اما آن سال این افراد از خانه من ناامید باز می گشتند و این امر مرا بسیار اندوهگین می ساخت.
🔸 همسرم که این حال را دید، به من پیشنهاد کرد دستبندی را که برادرش به مناسبت تولد یکی از فرزندان به او هدیه کرده بود، بفروشم. من مخالفت کردم ولی او اصرار ورزید. دستبند را گرفتم و خواستم آن را به قیمت هرچه بیشتر بفروشم.
معمولاً زرگرها طلا را بر اساس وزن می خرند و دستمزد ساخت آن را حساب نمی کنند. اتفاقاً یکی از همسایگان و دوستان به خانه ما آمد. من جریان را برایش تعریف کردم تا تشویق شود که دستبند را به قیمت هرچه بیشتر بفروشد.
او رفت و آن را به هزار و چند صد تومان فروخت و گفت: من هم به اندازه همین پول روی آن می گذارم. لذا مبلغ خوبی فراهم شد و با آن زغال خریدم و نگرانی همسرم هم برطرف گردید.
📚 خون دلی که لعل شد، ص ۱۶۰.
┄┅═✧❁••❁✧═┅┄
🖊 بعون الله و توفیقه
❇️ اداره کل امور تربیتی
📲 eitaa.com/jz_tasnim