eitaa logo
کنگره ۲۵۰۰شهیدنجف آباد
346 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاروان دانشجویان دانشگاه افسری امیرالمؤمنین(ع) نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: "عاشقان حسینی، زائران خمینی " مراسم سینه زنی و زیارت قبور مطهر شهداء در گلزار شهدای دارالسلام کاشان جمعه ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ ♡🕊♡↷ https://eitaa.com/k2500sh
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هم اکنون جنت الشهدا نجف آباد کنار مزار شهیدمحسن دریانوش برنامه شبی با شهدا ♡🕊♡↷ https://eitaa.com/k2500sh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چله به نیت؛ 🌱سلامتی وتعجیل در فرج آقا امام زمان(عج)🤲 🌱انتخاب رئیس جمهوری خوب توسط مردم عزیزمان🤲 🌱 برآورده شدن حاجات 🤲 به نیابت از ۸۷سردار خط شکن و ۲۵۰۰ شهید سرافراز انشالله پاک وارد محرم بشیم. 🙏 🌎🖇•• ♡🕊♡↷ https://eitaa.com/k2500sh
🔸سعی کنید هر چه می‌توانید یاد آقا (صاحب الزمان) را در ذهنتان زیادتر کنید. 🔸 این است آن چیزی که ما را می‌سازد حتی اگر خدمت ایشان تشرف پیدا نکنید خود یاد آقا (امام زمان علیه السلام) برای شما نور می‌آورد و حضرت از شما، خصوصی یاد می کند 💠 آیت الله سید ابوالحسن مهدوی
امروز سالروز طلوع چند آسمون نشین شهرستانمونه تولدتان مبارک 🌺 پاسدار سیاوش پوراحمدی 🌸 (علی) 💐 بسیجی ابراهیم جمشیدیان 🌸 (محمد) 🌺 بسیجی سید مجید حسینی 🌸 (سیدکمال) 💐 بسیجی فضل اله شیرزادی 🌸 (ولی اله) 🌺 بسیجی رضا عباسپور 🌸 (خداوردی) 💐 بسیجی مرادعلی مداحی 🌸 (رجبعلی) 🌺 بسیجی احمد نادری 🌸 (مرتضی) 💐 بسیجی غلامرضا هاشمزاده 🌸 (علی) 🌺 سرباز علی امینی 🌸 (یوسف) 💐 جهادگر احمد شاهسواری 🌸 (حسین) 🌺 جهادگر غلامحسین صالحی 🌸 (باقر) 💐 جهادگر امراله زاغیان 🌸 (علی) ♡🕊♡↷ https://eitaa.com/k2500sh
امروز تاریخ شهادت نداریم
🍃🔳سالروز درگذشت آزاده مقاوم،سیدِ آزادگان نماینده ولی فقیه در امور آزادگان حجت الاسلام و المسلمین سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد گرامی باد ♦️در سال ١٣١٨ در قم متولد شد. در سال ١٣٣٧ برای تحصیلات علوم حوزوی به مشهد عزیمت کرد. ♦️با شروع جنگ تحمیلی، با لباس رزم در جبهه حاضر شد و در کنار شهید دکتر چمران به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت. شخصاً به مأموریت‌ها و عملیات رزمی شناسایی می‌رفت و در یکی از همین مأموریت‌ها، به اسارت در آمد. در دوران اسارت با تمسک به سیره ائمه (ع) مکر و حیله دشمن را بی‌تأثیر کرد و شمع محفل اسیران ایرانی شد. ♦️او به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی «همچون خورشیدی بر دل‌های اسیران مظلوم می‌تابید و چون ستاره درخشانی، هدف و راه را به آنان نشان می‌داد و چون ابری فیاض، امید و ایمان را بر آنان می‌بارید» ♦️پس از آزادی، همراهی با آزادگان و رفع مشکلات را، وظیفه خود می‌دانست و در این راستا هیچ سختی و مشکلی مانع او نشد. ♦️سرانجام در تاریخ ۷۹/۳/۱۲ در حالی که به همراه پدر بزرگوارش آیت‌الله حاج سیدعباس ابوترابی عازم مشهد و زیارت حضرت ثامن‌الحجج (ع) بودند به لقاء‌الله پیوست. ♡🕊♡↷ https://eitaa.com/k2500sh
🍃🔹‌خاطره‌ای زیبا از زبان مرحوم حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی بنظرم زیبا بود که تقدیم می‌کنم: 🔺در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد. 🔹روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»! یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او». آن بعثی گفت: «او اذان گفت». برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه می‌کنی. من اذان گفتم». مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو». برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. 🔹وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است». 🔹به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره ۱ و ۲) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌بارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها آب می‌پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) می‌دادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان می‌گفت: «می‌دیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه می‌شوم. نان را فقط مزه مزه می‌كردم که شیره‌اش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌آمد و برای این‌که بیشتر اذیت کند ، آب می‌آورد ، ولی می‌ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار می‌کرد» . می‌گفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک می‌شوم . گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار می‌كنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنه‌کام به شهادت برسم» . سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار می‌کنم . این شهادت همراه با تشنه‌کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،‌ این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن . دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌خورد و دهانم خشک شده است . 🔹در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا می‌زد که بیا آب آورده‌ام . اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق می‌کند و دارد گریه می‌کند و می‌گوید : بیا آب آورده‌ام . مرا قسم می‌داد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم . عراقی‌ها هیچ‌ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمی‌خوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌گوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق می‌کند». همین‌طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمی‌کنم . گفت : دیشب، نیمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم . ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد . 🔺فقط بگو لبيک يازهرا (س) حماسه‌های ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)، عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان، چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷ ♡🕊♡↷ https://eitaa.com/k2500sh