eitaa logo
کنگره ۲۵۰۰شهیدنجف آباد
492 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
65 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره راوی:مادرشهید سرکشی از خانواده‌ی فقرا سراغ می‌گرفت از خانواده‌های فقیر. اگر کمکی از دستش بر می‌آمد، دریغ نمی‌کرد. خانواده‌ای بود که پدرشان از دو پا فلج و دو فرزند کوچک داشتند. میرزا در یکی از سرکشی‌هایش، متوجه حوض وسط خانه‌ی آن‌ها شد. به سرعت رفت به مغازه‌اش. دری برای آن حوض ساخت تا خدایی ناکرده خطری پیش نیاید. ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
خاطره راوی:پدرشهید عنوان خاطره :در راه خدا رفت سرجوخه بودم. درجنگ آذربایجان سه مدال گرفتم. خودم را در راه خدا روانه کردم برای جنگ، فرزندم هم در راه خدا رفت. برادرم نیز در جنگ سمیرم شهید شد. ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
خاطره راوی:سردار آفابابائیان عنوان خاطره : مظلومیت میرزا بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، ایشان را به گروه‌های چپ، فرقان و کمونیست منتسب کردند. زمانی که خواستند میرزا را به خاک بسپارند، حدود سی نفر از افراد گروه‌های چپ از تهران آمدند برا شرکت در تشییع جنازه‌ی ایشان. آن زمان گروه‌های چپ وکمونیست‌ها لباس‌هایی می‌پوشیدند که سر شانه‌اش پاکن بود و دکمه داشت. البته نظامی‌ها هم چنین لباس‌هایی می‌پوشیدند. میرزا نیز چنین لباسی بر تن می‌کرد. شاید عکس ایشان را با این لباس‌ها دیده بودند و تصور می‌کردند که میرزا هم تفکر آ‌ها را داشته است. آن روزها زدن این انگ‌ها مرسوم بود. وقتی می‌خواستند کسی را طرد کنند، اورا جزء توده‌ای‌ها، کمونیست‌ها و منافقان می‌خواندند. این مسئله را بزرگ جلوه دادند وسبب شد تا کسی در مورد میرزا تحقیق نکند و سوابق، ، اسناد ومدارک ایشان را مطرح نسازند. این‌ها همه به خاطر مظلومیت میرزا طالب است. آن‌طور که شاید و باید به ایشان نپرداختند و حق‌شان را اداء نکردند. ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
خاطره راوی:غلامرضا مهدیه (هم رزم) عنوان خاطره : ماشین‌اش آتش گرفت! یک وانت داشت که وقف انقلاب بود. البته خودش نیز وقف انقلاب بود. آن شب وقتی با سرعت درحال رانندگی بود، کوکتل مولوتوف‌هایی که همراهش بود روی هم ریخت و ماشین‌اش آتش گرفت. به در مسجد حاج شیخ احمد که رسید، نارنجک‌ها را از ماشین بیرون آورد و گذاشت زیر پل. شروع کرد به داد و فریاد زدن. می‌گفت: «مگر من چه کار کرده‌ام که ماشینم را آتش زدید؟» نیروهای ساواک جویای ماجرا شدند. میرزا بدون هیچ و واهمه‌ای جواب داد: «به من گفته‌اند بگو مرگ بر شاه، نگفته‌ام و ماشین‌ام را آتش زدند.» مأموران شروع کردند به کمک دادن و ماشین را خاموش کردند. پس از خاموشی، میرزا ماشین را برداشت و رفت. او در چنین مواقعی هول و اضطراب پیدا نمی‌کرد، بلکه با زیرکی خاص ماجرا را به خوبی تمام می‌کرد. ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
enc_16719991205442427692849.mp3
4.9M
هرچی از قشنگیِ این مداحی بگم کم گفتم :) 🖤 🍁🍂
انا لله و انا الیه راجعون و هراز گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه های دنیای فانی، جرس کاروان از رحیل مسافری خبر می دهد ؛ درگذشت فرزند گرامتان را خدمت جنابعالی و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده برای آن عزیز سفر کرده طلب غفران الهی و برای بازماندگان صبر جزیل از درگاه خداوند متعال خواستاریم. روحش شاد و یادش گرامی باد. ┄┄┅┅┅❅🖤❅┅┅┄┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡•• مےنویسیمـ‌اگریازهـرا ڪارداریمـ‌همہ‌بازهـرا مے‌نویسیمـ‌هزاران‌دفعہ فاطمہ‌فاطمہ‌،‌زهرازهـرا.. ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡•• من قدرتِ او را؛ محبتِ مادر؎ او را در هور دیدم! فاطمه در هور؛ فاطمه در ڪربلا؎ پنج؛ فاطمه در اروند؛ فاطمه درڪوه‌ها؎ سخت‌وسردڪردستان مـــــــــــــــــــــــادر؎ ڪرد..💔‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh