eitaa logo
کرانه عشق امام حسین(ع)
2.6هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
13.2هزار ویدیو
111 فایل
سلام عرض ادب خدمت شما بزرگواران به کانال کرانه عشق امام حسین ع خوش اومدید لینک کانال: @ka_amamhosein
مشاهده در ایتا
دانلود
nf00000146-1.mp3
539.8K
یاد دوران جنگ ....‌🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 میدونستید شهید ابراهیم_همت متولد کربلاست؟ به عشق امام حسین 🌱
4_5983219764967770999.mp3
6.22M
بگوکی مثل تو .....🌴🥀
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر غمخوار.... 🖤🥀 اللهم عجل لولیک الفرج 🌺
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گوشه‌ای از عزاداری امشب در کربلا....🌱 اللهم عجل لولیک الفرج 🌺
چـون‌حجـاب‌داری ...¦ هـروقـت‌دلـت‌گرفـت‌با‌طعنـہ‌هـا‌ ... قـرآن‌روبـازڪن .. وسـوره‌مطـففیـن‌رونـگاه‌ڪن ... آنـان‌ڪه‌آن‌روزبـه‌تـومۍخندنـدفردا گـریانـند‌‌وتـوخنـدان...🙂 
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفاً دیگه هیچ وقت با ماجرای سید ها و چهارشنبه ها شوخی نکنید 😔😭 ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
شہداغیرمعصومے‌بودند‌‌که روے‌پاے‌یک‌معصوم‌شہید‌شدند(:'! حاج‌حسین‌یڪتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ❣دلـم را عاشـــق پـرواز سازید ❣ســـرود رفتنم را ساز سازید ❣شهیدان چون نسیم؛ آرام آرام ❣درِ رحمت به رویـم باز سازید
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ آنان ڪہ جانان مے شناسند طریق عشق و ایمان مے شناسند بسے گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان مے شناسند روزیتوون مشتیاا؟؟
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ شهدا... ❤️احترام به سادات ...❤️ سن من زیاد نبود. اولین بار بود که به جبهه می آمدم. تعریف گردان یا زهرارا زیاد شنیده بودم. رفتیم برای تقسیم.  چند نفر دیگر هم مثل من دوست داشتند به همین گردان بروند. اما مسئول تقسیم نیرو گفت: ظرفیت این گردان تکمیل است. از ساختمان آمدم بیرون. جوانی را دیدم که به طرف ساختمان آمد. چهره اش بسیار جذاب و دوست داشتنی بود.  چند نفر به استقبالش رفتند. او را صدا می کردند. فهمیدم خودش است! آن ها سوار تویوتا شدند و آماده حرکت. جلو رفتم و سلام کردم. بی مقدمه گفتم: آقای تورجی زاده من دوست دارم به گردان یازهرابیایم. گفت: شرمنده، جا نداریم. بعد گفتم: من می خواهم به گردان مادرم بروم برای چی جا ندارید؟ نگاهی به من کرد و پرسید: اسمت چیه؟ گفتم: سید احمد یکدفعه پرید تو حرفم و با تعجب گفت: سید هستی! با تکان دادن سر حرفش را تایید کردم. آمد پایین و برگه من را گرفت. رفت داخل پرسنلی و اسم مرا در گردان ثبت کرد. بعد هم با اصرار من را به جلو فرستاد و خودش در قسمت بار ماشین نشست! من به گردان آن ها رفتم. تازه فهمیدم که نه تنها من بلکه بیشتر بچه های گردان از سادات هستند. با آن ها هم بسیار با محبت برخورد می کرد. 📚خاطرات شهید محمد تورجی زاده 🔊راوی: دکتر سید احمد نواب