eitaa logo
کرانه عشق امام حسین(ع)
2.8هزار دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
17.8هزار ویدیو
125 فایل
سلام عشق شهید است 🌹🌱 وارباب عشق حسین(ع)❤️☘ و وادی عشاق کربلا...🌴 جایی که ارباب عشق سربه یادی دهد تا اسرارعشاق را بازگو کندکه برای عشاق راهی جز کربلا گذاشتن نیست ☘ لینک کانال: @ka_amamhosein
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 و ❤️ ؛ همیشه به نیروهای کم سن و سال روحیه می داد ... همرزم و فرزند رشیدش، قاسم او در خردادماه ۱۳۶۷ در پدافندی عملیات بیت المقدس ۴ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.🕊🕊 🟪🟥🟩🟨 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🟨🟩🟥🟪
💔 داشت با آبِ قمقه‌اش مي‌گرفت براي نماز صبح گفتم: «بي‌تجربه‌اي لازم مي‌شه... شايد يكي دو روز باشيم.» گفت: «لازمم نمي‌شه » كه تمام شد دیدم شده آخه بود...😔 🟪🟥🟩🟨 الّلهُـــــمَّ صَــلِّ عَلَی مُحَمَّــدٍ وَ آلِ مُحَمَّــدٍ و عَجّل فَرَجَهــــم 🟨🟩🟥🟪
34.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ مصاحبه شهید حضرت آیت الله رازینی شلمچه - غرب کانال ماهی کربلای 5 سپیده صبح روز 21 دیماه 1365 ❇️ خط مقدم لشگر10سیدالشهداء علیه السلام ╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮ صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین ╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
اول وقت همسر شهيد حاج محمد ابراهيم مي گويد:« ابراهيم بعد از چند ماه به خانه آمد. سر تا پا خاكي بود و چشم هايش سرخ شده بود. به محض اينكه آمد، گرفت و رفت كه نماز بخواند. به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگي دَر كُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ايستاد و در حالي كه آستين هايش را پايين مي زد، به من گفت: من باعجله آمدم كه اول وقتم از دست نرود. اين قدر خسته بود كه احساس مي كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود». ╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮ صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین ╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
اول وقت همسر شهيد حاج محمد ابراهيم مي گويد:« ابراهيم بعد از چند ماه به خانه آمد. سر تا پا خاكي بود و چشم هايش سرخ شده بود. به محض اينكه آمد، گرفت و رفت كه نماز بخواند. به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگي دَر كُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ايستاد و در حالي كه آستين هايش را پايين مي زد، به من گفت: من باعجله آمدم كه اول وقتم از دست نرود. اين قدر خسته بود كه احساس مي كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود». ╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮ صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین ╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
اول وقت همسر شهيد حاج محمد ابراهيم مي گويد:« ابراهيم بعد از چند ماه به خانه آمد. سر تا پا خاكي بود و چشم هايش سرخ شده بود. به محض اينكه آمد، گرفت و رفت كه نماز بخواند. به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگي دَر كُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ايستاد و در حالي كه آستين هايش را پايين مي زد، به من گفت: من باعجله آمدم كه اول وقتم از دست نرود. اين قدر خسته بود كه احساس مي كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود». 🍃🌸صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین🍃🌸