چقدر دلم میخواست بگویی مـادر...
ومن فقط بگویم جانم؟
بعد در آغوشم آرام بگیری
#شهادت فقط درخون
غلطیدن نیست🚫
شهادت🌷
هنگامی رخ میدهدکه #دلت اززخمِ
کنایه دیگران بگیرد💔
و #خون همان اشکیست
که ازآه دلت جاری میشود😢
وآن هنگام که #مردان به دنبال راهی برای #شهادت هستند
تواینجا
هرروز
#شهیدمیشوی
#مادر
ویادشهیدان وپدران ومادران آسمانی
یادشان باذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#ترحیم_خوانی #پدر #مادر
#دوبیتی_های #صلواتی
بر روز حساب خود براتی بفرست
در باغچه ی دل نفحاتی بفرست
با نام علی ، دهان خود شیرین کن
با نام محمد ، صلواتی بفرست
گر فکر رهایی ز غم و راه نجاتی
در این شب پر فیض تو خواهی ثمراتی
باید که به کوری دو چشمان حسودان
بر احمد و آلش بفرستی صلواتی
صحبتی شد که خدا باب نجاتی بفرست
تلخی ذائقه را شاخه نباتی بفرست
میرسد با علم سبز، امامت بر دوش
از چه خاموش نشستی صلواتی بفرست
بر نور جمال پاک احمد صلوات
برعطر وجود حی سر مد صلوات
بر وجه نکوی وخلق نکوی رسول
بر خاتم انبیاء محمد و آل محمد صلوات
از اول دهــر تــا قیــامت برکـــات
تعـداد هـمه خلق جهان و ذرات
از اهل بهشت وقدسیان وملکوت
بر احمد وال او همیشه صلوات
بر روی زمین و آسمان ها و کرات
در بین مناجات و تمام کلمات
زیبا تر از این دعا ندیده است کسی
بر خاتم انبیاء محمد صلوات
بر خلق خوش و خوی محمد (ص) صلوات
بر عطر گل روی محمد (ص) صلوات
در گلشن سر سبز رسالت گویید
بر چهره گل بوی محمد (ص) صلوات
گردیده شعار هر مسلمان صلوات
تاریخچه عترت و قرآن صلوات
بر شیعه بود نشانه مهر علی
ازازل تا به ابد بر محمد و علی صلوات
شد باز به روی خلق باب برکات
خواهی تو اگر ز درگه دوست برات
بفرست ز جان و دل به آوای جلی
بر خاتم انبیاء محمد (ص) صلوات
بیرون ز عدد بگو و بی حد صلوات
بر آل محمد و محمد صلوات
زانجا که دعااستجابت شده است
بر جمله اذکار سرامد صلوات
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت، گفت زهى حب نبات
گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا
شادى همه لطیفه گویان صلوات
هرکس که به کف از تو براتی دارد
در روز جزا راه نجاتی دارد
جاری است همیشه نام تو در صلوات
نام تو شنیدن صلواتی دارد
هرکس که بود پیرو احکام محمد
دل باخته ی روی دل آرام محمد
بانگ صلواتش ز ثری تا به ثریا
پیوسته رسد از اثر نام محمد
از عرش صدای ربنا می آید
آوای خوش خدا خدا می آید
در عرش گشودند باب برکات
براحمد و محمود و محمد صلوات
بر خلق خوش و خوی محمد صلوات
برعطر گل روی محمدصلوات
درگلشن سرسبز رسالت گویید
برچهره ی گل بوی محمدصلوات
برخیز و بیا! شبِ نجات آمده است
از عالم غیب برات امده است
شادی روی محمد، یک باغ گل است
گل خنده به لب، در صلوات امده است
از عرش ندای سرمدی می آید
از سمت سرای ایزدی می آید
بر دامن پاک آمنه در این ما
یک شاخه گل محمدی می آید
بر اهل جهان مژده ز بالا آمد
جبریل امین بهر تماشا آمد
بفرست در این ماه مکرر صلوات
چون خاتم الانبیا به دنیا آمد
شد ماه ربیع و دل پر از شور و نشاط
از ناحیه ی رب شده نازل برکات
زیبنده ترین ذکر در این ماه بُوَد
بر حضرت مصطفی و آلش صلوات
بفرست تو ای شیعه ی عاشق صلوات
بر زینت و اَشرفِ خلایق صلوات
در ماه ربیع الاول از روی ادب
کن هدیه به احمد و به صادق صلوات
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#آمریکا_اسرائیل_حریفت_منم
🇵🇸👊🇮🇷✊🇱🇧
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
🌹لحظاتی با شهدا🌹
📌 تا آخر بخوانید/ *شهیدی که سرش را زنده بود از تنش جدا کردند*
🔹️ *عباسعلی فتاحی* بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت
◇ تک فرزند خانواده هم بود، زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه
◇ مادر گفت: *عباسم!* تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
◇ *عباسعلی* گفت: امام گفته.
◇ مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...
🔹️ *عباس* اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته
◇ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب ، فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
◇ گفتند: آقای *عباسعلی فتاحی!* تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...
◇ بالاخره *عباسعلی* با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
🔹️یه روز *شهیدخرازی* گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن ، پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود
◇ پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون *عباسعلی* بود
◇ قبل از رفتن *حاج حسین #خرازی* خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...
🔹️تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید #تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...
◇ اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای *عباسعلی* و اسیر شد...
◇ زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه *عباسعلی* توی شکنجه ها لو بده
🔹️پسر عموی #عباسعلی اومد و گفت: *حاج حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه* برید عملیات کنید...
◇ عملیات #فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت
◇ پسر عموی *عباسعلی* اومد و گفت: این *عباسعلیه*! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...
🔹️#اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه *عباسعلی* رو #شکنجه کردند چیزی نگفته
◇ اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند.
◇ جنازه اش رو آوردند #اصفهان تحویل مادرش بدهند.
◇ گفتند به مادرش نگید سر نداره، وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
◇ گفتن مادر بیخیال. نمیشه...
◇ مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
◇ گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین
🔹️یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین *عباسم* سر نداره؟
◇گفتند: #مادر! #عراقیها سر *عباس* تو رو بریدند.
◇ مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم...
◇مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن *عباس* رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی #قتلگاه و #مادرسادات) و خم شد رگهای *عباس* رو بوسید. و مادر *شهید عباسعلی #فتاحی* بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...
*#ما_مسئول_خون_شهداییم*
یادش گرامی وراهش پررهرو
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
✍ #خانواده_خوب ( #از_خاطرات_شهید_سید_مصطفی_موسوی )
🌷با پدرش که حرف میزد معلوم بود چندباری خطر از بیخ گوشش رد شده.
به شوخی چندباری حرف از #شهادت زده بود اما بار آخر می گفت #دعا کنید اینبار شهید شوم.
بعد از شهادتش هم همه میگفتند که مصطفی خودش میخواست و دعا کرده بود که برود.
می گفتند چرا حرف شهادت را میزنی؟ تو که خانواده خوبی داری.
گفته بود به خاطر دل کندن از خانواده نیست، دلم با عشق دیگری است.
#مادر از #عشق و #علاقه مصطفی میگوید که اگر نبود او را به #سوریه نمیکشاند:
"با من از شهادت حرف نمیزد می دانست ناراحت میشوم.
اگر عشق و ارادهاش نبود بار اولی که برگشت دیگر به سوریه نمیرفت اما #خودش میخواست که برود.
خودش میخواست که وارد #رزم شود.🌷
❤️#کپی_با_ذکر_صلوات_آزاد_است❤️
🌴 فدای ام لیلاهای وطنم که
علی اکبرهای رشیدشان را راهی جبهه های
نبرد کردند و در کربلای ایران شلمچه
در خون خود غلطیدند و هم نشین
اباعبدلله الحسین شدند...
.
📸 : #مازندران_#اعزام نیرو #سال ۱۳۶۵ قائمشهر_ #مادر در کنار علی اکبر خود آخرین #عکس #یادگاری را میگیرد و #پسرش را راهی #جبهه ها میکند و 9 سال بعد استخوان هایش را #تحویل میگیرد.( شهید علی اکبر احمدیان وسطی کلایی)
.
#یا_علی_اکبر
#ام_لیلاهای_دفاع_مقدس
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🟪🟥🟩🟨 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🟨🟩🟥🟪
نماهنگ خط امان فاطمه.mp3
3.7M
اونی که بین خلایق خدا نادره مادره مادره
بهترین رفیقمه دارم باهاش خاطره مادره مادره
خستگیمو میخره از همه جا گرون تر فداشم فداشم
پای من ضرر میده ولی بازم حاضره مادره مادره
🎙 #حسن_عطایی
✳️ #جدید
#️⃣ #مناجات_با_حضرت_فاطمه_س
#️⃣ #فاطمیه
#️⃣ #استودیویی
#️⃣ #شور
#️⃣ #مادر
یا صاحب الزمان۴
یاصاحب الزمان قربون دل داغدیده ت بشم .
این روزا داغدار مادری .
امروز مجلس مجلسه مادر امام زمانه.
امام زمانمون این روزا داغدارن.....
[میخوام تومجلس امروز هیچ کس ساکت نباشه.
به چشات التماس کن چند قطره اشک بگیر.
ان شاءالله که از دستان مبارک خانوم زهرا حاجت بگیری .
ان شاءالله امروز برات کربلا تو بگیری از دست خانوم جانمون.]
السلام علی المهدی وعلی آبائه
السلام علیک وعلی امک المظلومه الشهیده،یا بقیه الله آجرکالله
آقا جان!یابن الحسن!امروزمون و متبرک کردیم به نام مادرتون زهرا. یعنی میشه تو مجلس ما حضور داشته داشته باشییی.
[دوستددارم امروز مجلسمون حال و هوای دیگه ای داشته باشد، باید مجلس بوی پسر فاطمه(س)را بدهد،آخه حضرت مهدی عزادار مادرشه .]
واز زبان امام زمان روضه بخونیم.
دیدی کسی که دله پُری از غم و غصه داره،
دنبال یه گوش شنوا ویه دل سوخته میگرده،
اما اگه چشم دلتو باز کنی،میبینی که آقا بیشتر از همه گریه میکنه،میبینی که آقا بیشتر از همه دلش سوخته،
گریه های امام زمان سوز دیگه ای داره،زمزمه های مادر!مادر!او شبیه مادر!مادر!امام حسین(ع) است
انشالله در چنین روزی مژده ی ظهورش به ما داده شود،
ایام فاطمیه رو در کنار آن حضرت با ذکر مادر!مادر برپا کنیم..
چرا شب غم ما را سحر نمیآید
چرا ز یوسف زهرا خبر نمی آید
عزیز فاطمه مهدی بیا به محفل ما
مگر به محفل مادر پسر نمی آید
مهدی جان!زبان حال عزاداران اینه !
میگن یا صاحب الزمان ! خدا صبرت بده ،جان ما به فدات،که این شبها
شال عزا به گردن میگیری
برا مادرت گریه میکنی
آقا جان!این ارادتمندان را که میبینی
امروز با سوز دل برای مادر پهلو شکسته ات گریه میکنند
شاید دارن با خودشون میگن،
آقا جان،اشکهای ما را خودت قبول کن،و کمتر اشک بریز ،اخه ما طاقت دیدن چشمان خونین و اشک آلود آقامونو نداریم.
آقام!آقام!آقام
همینطوری که من دارم آقام آقام رو زمزمه میکنم توأم با امام زمان خلوت کن..
آقام آقام آقام آقام
یه خورده مرحم دلش بشو یخورده با امام زمان صحبت کن آخه عزادار مادره
آقام آقام آقام آقام
#شروع_مجلس👆
حالا که دلت آماده شد چشم سر و ببند چشم دل و باز کن.
با پای دل بریم مدینه
✨روضه برات بخونمو التماس دعا
وقتی بدن مادر رو به خاک میسپارند....
میگن صبر کنید عزیزاش بیان بعد بدن نازنین مادررو برداریم.....
اما من بمیرم برای بانوی غریب مدینه زهرا ....
من بمیرم برا اون خانمی که صدا زد...
«يا علي غَسِّلْني فِي اللَيل....كِفِْني فِي الليل.... دَفِّني فِي الليل..
ولا تَُعْلِن اَحَداً»
⬅️ علی جان شبانه بدنمو غسل بده...
علی جان شبانه بدنمو کفن کن...
علی جان شبانه بدنمو به خاک بسپار....
🖤 (تو رو خدا برای خود تجسم کن امیرالمومنین تو دل شب داره از زیر پیراهن بدن زهرا شو غسل میده)
🍂 اسما بریز آب روان..
🍂 بر روی گلبرگ گلم...
🍂 ولی آهسته آهسته ..2
🍂آخ ببین بشکسته پهلویش...
🍂سیه گردیده بازویش ...
🍂بریز آب روان رویش...
🍂ولی آهسته آهسته...
(اسما میگه...)
💔میگه دیدم یتیمان زهرا حسن و حسین یه گوشه آستین دهان گرفتن آروم آروم دارن گریه میکنند...
زینب یه گوشه زانوای غم بغل گرفته
💔آخ فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد
💔وای به طفلی رخت ماتم در برم کرد
💔الهی بشکنه دست مغیره
💔میوون کوچه ها بی مادرم کرد
⬅️میگه امیرالمومنین سفارش کرده بود بچه ها نکنه صدای نالتون رو بلند کنید...
میگه یه مرتبه دیدم علی سر گذاشت به دیوار بی کسی...
بلند بلند داره گریه میکنه...
(سردار بدر و حُنینه علی ...)
پرسیدم آقا جان شما به بچه ها سفارش کردید بلند بلند گریه نکنند ...
آقا چرا خودتون دارین بلند بلند گریه میکنید....
(سوز)
صدا زد اسما...دست از دل علی بردار اسما...
اسما فاطمه ام رفت، اما درد دلشو به منِ علی نگفت اسما...
🍁آخ تو میبینی علی را زار و خسته...
🍁وای نمیبینی تو پهلوی شکسته....
(گریز..)
⬅️(ناله داری دلتو ببرم کربلا )..
آی کربلائیا...
⬅️بگم یا امیرالمومنین آقا جان ...
تو تاریکی دل شب بازوی ورم کرده زهرا رو ندیدی حس کردی، سر گذاشتی به دیوار بی کسی بلند بلند گریه کردی....
⬅️آقا میخوام بگم کجا بودی کربلا...
اون لحظه ای دیدن حسین اومد کنار نهر علقمه یه چیزی از زمین برمیداره میبوسه به رو چشم میزاره...
راووی میگه، گفتیم حسین قرآن پیدا کرده ..
اما خوب که نگاه کردیم دیدیم دستای بریده ابالفضله....*
💔به ناله های دل یتیمان زهرا ...
به اون لحظه ای که نتونستند بلند بلند مادر مادر بگن و بلند بلند گریه کنند دستتو بیار بالا از سویدای دلت ناله بزن بگو یا زهرا.....💔
#مادر
╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮
@ka_amamhosein
╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯