«خاطرات حاج قاسم»
قسمت 1
طی گفتگوها قرار شد که گروهی از اشرار بیایند اسلحههایشان را تحویل بدهند و حاجی تضمین شان کند. آمدند حاج قاسم را دیدند و در جلسهای صحبتهایش را شنیدند!
وقتی از جلسه بیرون آمدند حالشان متفاوت بود یکیشان گفت: من سلاحم را تحویل دادم به جمهوری سلیمانی!
دیگری بلند گفت من هم طرفدار جمهوری سلیمانی هستم.
صدایشان به گوش حاج قاسم رسید نگاهشان کرد و در جواب همه حرفها و نگاهها و برداشتها گفت:
ما جمهوری سلیمانی نداریم یک جمهوری داریم جمهوری اسلامی ایران!
مومن اینطور است!
ای خودش آبرو جمع نمیکند!
برای هدف والایش، زندگی و آبرو و توانش را به میدان میآورد!
زمانی هم که او را تقدیس میکنند افتخار ارش را از اسلام میداند!
#پرچم سلیمانی نه، اسلام باید همیشه پرچمش برافراشته باشد#
و همه توانشان را بگذارند برای برافراشته ماندن این پرچم!
و این نیروهای مسلح هستند که این وظیفه را ر دوش گرفتهاند حاج قاسم در وصیت نامهاش به مردم میگوید:
نیروهای مسلح خود را که امروز ولی فقیه فرمانده آنان است،
برای دفاع از خودتان مذهبتان اسلام و کشور احترام کنید؛ نیروهای مسلح میبایست همانند دفاع از خانه خود از ملت و نوامیس و عرض آن حفاظت و حمایت و ادب و احترام کنند.
و نسبت به ملت همان گونه که امیرالمومنین مولای متقیان فرمود باشند.
نیروهای مسلح یبایست منشا عزت ملت قلعه و پناهگاه مستضعفین و مردم و زینت کشورش باشد.