#چند_خط_کتاب📖
گفتی: همان روز عاشقت شدم. همان روز که توی آمفی تئاتر دانشگاه نشستی پشت ساز و گمانم
چیزی از شوپن زدی. می دانستی دارم نگاهت میکنم؟
گفتم: واقعا داشتی نگاهم می کردی؟فکر می کردم من اول عاشقت شدم. روز اعتصاب که مطمئن تر از همه بچه ها روی بالاترین پله انجمن صنفی نشسته بودی و کلاه مخمل فرانسوی سرت بود.
گفتی: هنوز هم دوست دارم وقتی ساز میزنی و حواست نیست به انگشت هایت نگاه کنم که می رقصند روی ساز ...
« چطور ساز بزنم وقتی نیستی و نگاهم نمی کنی؟ نیستی و انگشت هایم رقصیدن یادشان رفته.
خشک شده اند و دیگر چیزی از شوپن یادم نیست ...»
📘 پاییز فصل آخر سال است
👤 #نسیم_مرعشی
@kafe_adabiat✨
#چند_خط_کتاب📖
من از میرزا برای همین خوشم میآید.
خودش میخورد و میگذاشت دیگران
هم بخورند. او عادت شیر را دارد و
دوشنبه عادت شغال را.
شیر، سیر که شد پس مینشیند
اما شغال پس مانده لاشه را زیر
خاک قایم میکند.
📕 جای خالی سلوچ
👤 #محمود_دولت_آبادی
《📚 @kafe_adabiat》