eitaa logo
•|♥️ک‍‍‍‌‌‌آفِ‍‌ه‍‍‌ د‍‌‌ُخ‍‌تَ‍‌رون‍‌ِه‍♥️|•
354 دنبال‌کننده
4هزار عکس
339 ویدیو
106 فایل
•| ⚠ فرقی نمی کند شلمچه _ عراق _ سوریه _ یمن تهران یا هر جای دیگر ...! تکلیف ما دویدن پا به پای " انقلاب " است . #کپی‌با‌ذکر‌صلوات‌برای‌امام‌زمان‌(‌عج‌‌)‌‌‌ ◀ گفتگو پیشنهاد و نظرات ↓↓ @shahid_farda12
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃 🍃 عمو فـرخم، از پـدرم کـوچیکتر بـود و آخـرین فرزنـد خانـدان حـامی هـا بـود . مـردي خسـیس و نـاخن خشک، مامان بزرگم عاشـق عمـو فـرخ و رهـام پسـرش بـود . بـا ا ینکـه نـادرِ مـا هـم نـوه پسـریش بـود اما علاقه اش بـه رهـام یـه چیـزه دیگـه بـود، بـی اخلاقتـرین اقـوام بابـام همـین خـانواده عمومنـد، زریـن کـه فقـط دنبـال قـر و فـر خودشـه! پـرمیس و رهـام هـم دنبـال خوشـگذرانی هـاي خودشـون، بـاورت نمی شه اون چنـد مـاهی کـه کنـار مامـان بـزرگم زنـدگی مـی کـردم . رهـام بـه بهانـه هـاي مختلـف مـی اومد اون جـا، بیچـاره فکـر مـی کـرد رهـام بدیـدن اون میـاد بـراي همـین کلـی ذوق مـی کـرد. خبـر نداشـت عزیـز دردونـه اش بـراي چشـم چرونـی میـاد، نـادر اون قـدر از بـی اخلاقـی هـاي رهـام بـرام گفته بود که وقتی با لبخند نگاهم میکرد. چهار ستون بدنم می لرزید. - اصلاً ما از اصل مطلب دور شدیم، تو تولدت چه اتفاقی افتاد؟ - اون شـب مهمـون زیـادي دعـوت کـرده بـودیم. آخـه عـلاوه بـر تولـدم، پـدرم یـه سـود کـلان کـرده بـود و خیلـی خوشـحال بــود مـی خواسـت یـه ســور درسـت حسـابی بـده بــا یـه تیـر دو تـا نشــون زد. بنـابراین اقـوام نزدیـک پــدر و مـادرم بـه عــلاوه دوسـتان و شـر یک هـاي پــدر و دوسـتان مـادرم هــم بودنــد، حــدود دویســت نفــر مهمــون داشــتیم! از بســتگان مامــان فقــط دایــی اســدم و خــانوادش و دخترخالـه مامـانم بـا دختـرش گلنـاز اومـده بودنـد، طبـق معمـول مهمـونی مخـتلط بـود و بسـاط آهنـگ و رقص هم برپا بـود و دختـرا و پسـرا سـعی مـی کردنـد تـا جـایی کـه مـیشـه بهشـون خـوش بگـذره، از اونجــایی کــه دور و بریــاي پــدرم اکثــراً اهــل خــوردن مشــروب بودنــد و نبــودنش نشــونه بــی احترامـی میزبـان بـه مهمونـاش بـود. پـدرم بـی توجـه بـه حضـور اقـوام مامـان، آشـکارا مشـروب سـرو میکرد، اصلاً عکس العمل دایی و خانواده اش یادم نیست. ســرت رو درد نیــارم، اون شــب آقــا نــادر و رهــام طبــق معمــول عنــان از کــف مــیدن و تــا ســر مــی خـورن، از بـد حادثـه، گلنـاز دختـر دخترخالـه مامـانم بـراي رفـتن بـه توالـت مـی ره بـه بـاغ. نـادرم بـا اون حـال خـرابش دختـره را مـی بینـه . بیچاره دختـره از تـرس جیـغ و داد مـی کنـه . از صـدا ي جیـغ خیلـی از مهمونهـا بـه طـرف صـدا مـیرن تا ببیـنن چـه اتفـاقی افتـاده، هنـوزم بگـو مگوهـا ي دایـی و مامـان تـو ي گوشـم زنـگ مـی زنـه! شب خیلی بدی بود. -بفرمـا الهـام خـانم تحویـل بگیـر بچـه هـات رو، ایـن پسـرت کـه مسـت و پاتیـل وسـط بـاغ بـه دختـر مـردم دسـت درازي مـی کنـه، اونـم از دختـرت بـا اون لباسـش کـه وسـط اون همـه جـوون جـا خـوش کرده، این اون زندگی مدرنته؟ - احترام نگه دار داداش، دلم می خواد بچهام رو این مدلی بزرگ کنم به کسی چه مربوطه؟ - آخـه خـواهر مـن مسـلمونیت کجـا رفتـه، والا بـه خـدا آقـاجو ن داره از دسـت ایـن کـارات تـو گـور می لرزه! - مـدل زنـدگی مـن همینـه! هرکـی ناراحـت بفرمـا راه بـاز، جـاده دراز! مـن مـی خـوام بچـه هـام آزاد باشن. - اسم این آزادي نیست، بی بند وباریه، بی ناموسیه، بی غیرتیه! - هر چی که هست، از شما با ذهن بسته و سنتی انتظار بیشتري ندارم. - باشه الهام خانم دیگه روي من بعنوان داداش حساب باز نکن. - بـا ایـن آبروریـزي کـه امشـب راه انـداختی بـازم مـی خـواي خـواهرت باشـم، شـب تولـد بچـه ام رو خراب کردي. - من آبروریزي کردم یا این پسرِ مست و ملنگت؟! - تقصیر پسر من چیه؟ مـی خـواد یـه شـب خـوش باشـه، تقصـیر اون دختـرِ سـر بـه هواسـت کـه تنهـا اومده ته باغ؟ اصلاً اومده که چه غلطی بکنه؟ -نخیر بدهکارم شدم! من می رم اما تا وقتی که مدل زندگیت اینجوریه اسم من رو نیار! - بهتر! من از داشتن چنین بستگان املی راحت می شم! ** ❤️⚡️@kafehdokhtarone
*** •|✔️ 🔷 💠بیت‌المال از ابتداي جواني و از زماني كه خودم را شناختم، به حق‌الناس و بيت‌المال بسيار اهميت مي‌دادم. پدرم خيلي به من توصيه مي‌كرد كه مراقب بيت‌المال باش. مبادا خودت را گرفتار كني. 🔻از طرفي من پاي منبرها و مسجد بزرگ شدم و مرتب اين مطالب را مي‌شنيدم. لذا وقتي در سپاه مشغول به كار شدم، سعي مي‌كردم در ساعاتي كه در محل كار حضور دارم، به كار شخصي مشغول نشوم. 🌀اگر در طي روز كار شخصي داشتم و يا تماس تلفني شخصي داشتم، به همان ميزان و كمي بيشتر، اضافه‌كاري بدون حقوق انجام مي‌دادم كه مشكلي ايجاد نشود. با خودم مي‌گفتم: حقوق كمتر ببرم و حلال باشد خيلي بهتر است. 💫از طرفي در محل كار نيز تلاش مي‌كردم كه كارهاي مراجعين را به دقت و با رضايت انجام دهم. اين موارد را در نامه عملم مي‌ديدم. 🍃جوان پشت ميز به من گفت: خدا را شكر كن كه بيت‌المال بر گردن نداري وگرنه بايد رضايت تمام مردم ايران را كسب مي‌كردي! ⭕️اتفاقاً در همان‌جا كساني را مي‌ديدم كه شديداً گرفتار هستند. گرفتار رضايت تمام مردم، گرفتار بيت‌المال. 🔶اين را هم بار ديگر اشاره کنم ُبعد زمان و مكان در آنجا وجود نداشت. يعني به راحتي مي‌توانستم كساني را كه قبل از من فوت كرده‌اند ببينم، يا كساني را كه بعد از من قرار بود بيايند! يا اگر كسي را مي‌ديدم، لازم به صحبت نبود، به راحتي مي‌فهميدم كه چه مشكلي دارد. يكباره و در يك لحظه مي‌شد تمام اين موارد را فهميد. ✅من چه‌قدر افرادي را ديدم كه با اختلاس و دزدي از بيت‌المال به آن طرف آمده بودند و حالا بايد از تمام مردم اين كشور، حتي آن‌ها كه بعدها به دنيا مي‌آيند، حلاليت مي‌طلبيدند! 🔹اما در يكي از صفحات اين كتاب قطور، يك مطلبي براي من نوشته بود كه خيلي وحشت كردم! يادم افتاد كه يكي از سربازان، در زمان پايان خدمت، چند جلد كتاب خاطرات شهدا به واحد ما آورد و گذاشت روي طاقچه و گفت: اين‌ها اينجا بماند تا سربازهايي كه بعداً مي‌آيند، در ساعات بيكاري استفاده كنند. ✨كتاب‌هاي خوبي بود. يك سال روي طاقچه بود و سربازهايي كه شيفت شب بودند، يا ساعات بي‌كاري داشتند استفاده مي‌كردند. بعد از مدتي، من از آن واحد به مكان ديگري منتقل شدم. همراه با وسايل شخصي كه مي‌بردم، كتاب‌ها را هم بردم. 🖋... •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• ♥️⚡️@kafehdokhtarone😷