کجایی داداش محمد هادی الان بعضیا اصلا روسری ندارن 😭💔
@kafoshohada
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_چهلُ_نه
دو سه روزی که در مشهدیم مثل باد میگذرد و راهی سمنان میشویم. طبق معمول هرساله، بساط عید دیدنیها به راه است. طبیعی بود که امسال عید دیدنیهای من و فاطمه خاصتر باشد. هرجا که میرفتیم، کلی آرزوی خوب دشت میکردیم! اولین پنجشنبهشبِ بعد از نوروز بود. با فاطمه چندجایی عیددیدنی رفتیم. ایستگاه آخر، منزل مادربزرگ فاطمه بود. موقع خواب به فاطمه گفتم که صبح میخواهم بروم مسجد؛ دعای ندبه. میگفت فردا را بمان که صبحانه را با هم بخوریم. باشهای گفتم و خوابیدیم.
برای نماز که بیدار شدم، دیگر خوابم به چشمانم نیامد. اولین دعای ندبه سال 95 توی گوشم زمزمه میشود. هوا هنوز سرد است. از خانه مادربزرگ فاطمه پیاده راه میافتم تا مسجدالمهدی(عجلالله). بیداری، با این که کارِ کوچکی است در مقابل وظایفی که داریم، اما مهم است. کمترین کار ما شاید این باشد که لااقل کمی-فقط کمی!- از خوابمان برای امام بزنیم! و صدالبته ندبه، فرصتی است برای فکر کردن به امام؛ فکر کردن به این که کجای مسیرِ یاریاش هستیم... من میخواهم سربازِ او باشم....
۴۹
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
@kafoshohada
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_پنجاه
چند روزی از عید گذشته، دستهجمعی با برادرها و همسرهایشان میرویم به ورامین، پیش مادربزرگ. چه زود گذشت این عید! تمام فکر و ذکرِ این روزهایم رفتن است. آنها که میدانند سفرم نزدیک است، دلواپساند و گهگاه دلواپسیشان را ابراز میکنند. دوست ندارم، این نگرانیها به مادر و پدرم و فاطمه برسد. بابا یکی دو باری خواست سر صحبت را باز کند؛ هربار از زمانِ رفتن میپرسد و میداند که خودم هم منتظر خبرم.
یکی از روزهای عید، رفتیم به عیددیدنی؛ خانه خواهرم. آقاهادی، شوهرخواهرم، پا پِی شده بود که برای چه میخواهی به سوریه بروی؟ برایش توضیح دادم که نیروهای رزمنده نیاز به آموزش دارند؛ من هم که دوره کارشناسی و مربیگری جنگافزار را گذراندهام؛ میخواهم این تخصص را به نیروهای سوری آموزش بدهم تا برای جنگ با دشمنانِ امنیت منطقه آمادهتر باشند.
اگر در سوریه با آنها نجنگیم، دیر یا زود باید نزدیک مرزهای خودمان با آنها روبرو شویم. از همه اینها گذشته، به عنوان یک انسان، در برابر مردمی که بیپناه ماندهاند، احساس مسئولیت میکنم. این، یک مسئولیت دینی هم هست. نمیشود بیش از این دست روی دست بگذاریم و فقط نظارهگر جنگ در سوریه باشیم. من نمیخواهم تماشاچی باشم! مثل تماشاچی مسابقههای فوتبال که هرازچندی، تشویقی هم بکنم، و در نهایت هیچ!....
۵۰
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
@kafoshohada
هدایت شده از کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🖤
﷽
صلاللہعلیڪیاٵباعبدللہ💚🌱
ابراهیم همیشه قبل ازمسابقات دو رکعت نمـــاز میخوند، ازش پرسیدم چه نمازی میخـونـی..؟!
گفت: دو رکعت نماز میخونم و ازخدا میخوام
یه وقت تو مسـابقه حال کسی رو نگیرم🌹
#شهید_ابراهیم_هادی
@kafoshohada
باذن الله زدیم ،
به موقع هم زدیم
صدا دار هم زدیم.
صدایش را همه شنیدند.
مسئولیتش راهم قبول کردیم.
دستمان را بالا آورده و گفتیم ما زدیم.
در پاسخ به گستـاخی های شما زدیم.
باز هم میزنیم.
از همان جایی میزنیم که فکرش را هم نمیکنید.
فیک هم نمیزنیم؛
چون قدرت اول منطقهایم.
چون از ۱۲۰۰ کیلومتری جای خواب هر که را بخواهیم میزنیم.
درستمیزنیم همانجاییکه باید بزنیم.
چون پیشرفته ترین موشکهای دوربرد و نقطه زن دنیا را داریم.
چون نظم منطقه وهر نقطه از دنیا را که لازم باشد ما سامان میدهیم.
چون زبان دنیا را بلد هستیم.
چون دنیایامروز را خوب شناختهایم.
چون خودتان اینگونه خواستهاید ..✌️🇮🇷
پاسخ سخت 🚀🚀🚀
@kafoshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش رهبر انقلاب بعد از موشک های سپاه...😅😍
قربوناینرهبرفرزانہ💚😘
@kafoshohada
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_پنجاهُ_یکم
نوروز ۹۵، اوقات خوشی بود که به سرعت گذشت. تعطیلات که به پایان میرسد، ضرباهنگ زمان تندتر میشود. برنامههای کاری و برنامههای مربوط به سفر، پرتراکمتر شدهاند. با این وجود، سهم با فاطمه بودن را از روزهایم میگیرم. گهگاه میروم دنبالش که با ماشین عمو در شهر دوری بزنیم؛ مثل همین روزهای اواسط فروردین. سرِ راه باز هم گُل میگیرم. میخواهم کمی مفصلتر از آنچه که تا الان شنیده، درباره رفتنم با او صحبت کنم. قلبم تندتر از همیشه میزند. دوریِ احتمالی، باعث میشود آدم قدر لحظههای با هم بودن را بیشتر بداند. و دوری، همیشه محتمل است! گل را که میسپارم به فاطمه، گل لبخند هم مینشیند روی صورتش. مادر فاطمه گلها💐 را که توی دستِ دخترش میبیند، انگار تصویر همه گل خریدنهایم میآید جلوی چشمهاش:
-این گُلا گرونه! فکر زندگیتون باشید، پولها رو باید جای دیگهای خرج کنید. این گلا هم که چند روز دیگه خشک میشن...
من هم فرصت را مناسب میبینم که به معشوق، ابراز ارادتی بکنم:
-ارزشش رو داره که یه لبخند روی صورت همسرم ببینم...
۵۱
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
@kafoshohada
هدایت شده از کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🖤
﷽
صلاللہعلیڪیاٵباعبدللہ💚🌱
🌷🌷
🔰 قدر ماه رجب را بدانیم
🔻رهبر معزز و معظم انقلاب:
ایّام ماه رجب است.
قدر این ماه را و این روزها را بدانیم؛
ماه رجب، ماه توسّل و تضرّع و دعاست،
ماه تصفیهی روانی و معنوی است؛
دلها را به خدا باید نزدیک کرد؛ بخصوص جوانهای شما... به این تقویت ارتباط با خداوند در لحظهلحظهی عمرمان احتیاج داریم و این ایّام ماه رجب متناسب با این [احتیاج] است.
۱۴۰۰/۱۱/۱۹
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🌱
🍃🍃🍃
@kafoshohada
4_5976511481317949573.mp3
8.35M
حتما گوش کنید👌
تو ماه رجب همه گذشتتو میتونی جبران کنی❣
#استادشجاعے🌱
@kafoshohada
🌷 پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند :
🖌 هر که در ماه رجب صدمرتبه بگوید :
🤲 اَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذي لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَاَتُوبُ اِلَيْهِ
🖌 و در پایان صدقه ای بدهد ، خداوند کارش را به رحمت و مغفرت پایان دهد و هر کس #چهارصد مرتبه آن را بگوید فضیلت #شهیدان را دارد.
📖 مفاتیح الجنان ، باب اعمال
@kafoshohada
جهت یاد اوری نماز دو رکعتی هر شب 🌙 رجب✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابای ریحانه سلطانینژاد کاپشن صورتی رفته تو مدرسه دخترونه
ماشالله به استقامت این پدر❤️🥲
@kafoshohada
سلام عرض ادب اهالی کهف :)
اگ کسی راهیان نور رفتہ ؛
لطف کنہ عکس اونجا روبفرستہ بزارم کانال 💚
@FZ0076
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_پنجاهُ_دو
میرویم که دوری در تهران بزنیم. این دور زدنها البته همیشه شیرین نیستند. تهران، منظرههای ناخوشایند، کم ندارد. فقر، گاهی در متظاهرانهترین صورتِ ممکنش، میآید کف خیابانهای تهران، میآید پشت چراغهای قرمز؛ چراغهای قرمز زندگی!
وقتی دخترانی را میبینم که دستشان را برای لقمهای نان، جلوی رهگذران دراز میکنند، دلم میگیرد. دلم میگیرد که میبینم آنها را که چادر به سر، آبِ رو میریزند. فاطمه میگوید تو خیلی حساسی! من جوابش میدهم که زن، حرمت دارد و چادر زن، احترام. دیگر باید چقدر این اتفاق تلختر شود که به این زنها کمک کنند تا مجبور نباشند دستشان را جلوی مردم دراز کنند؟
کاش آنها که بر صندلی مسئولیت نشستهاند، نگاهی به چراغ قرمزها بیندازند...
صبحهای با فاطمه کمتر از این منظرهها میبینیم. وقتهایی که به خانهشان میروم، خودم میرسانمش به مدرسه؛ به جای عمو! از افسریه راه میافتیم تا مدرسه شاهد حضرت زینب(سلامالله علیها). راه، طولانی است و عاشق مگر چه میخواهد جز یک راهِ طولانی در کنار معشوق؟ از هر دری حرف میزنیم و حرفهایمان تهنشین میشود توی خیابانهای شهر! وقتهایی که فاطمه همراهم نیست، جا به جای شهر یاد حرفهایمان میافتم؛ انگار نشانهگذاری کردهایم شهر را با حرفهایمان! من صبحهایم را در کنار او با انرژی شروع میکنم؛ لابد او هم!...
۵۲
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
@kafoshohada