#زندگی
#تلخی
#قصه_واقعی
☑️ داشتم از پارک میآمدم بیرون، پیرمردی صدایم زد. گفت «نمیتونم با این پاهام دنبال نوههام بگردم میشه بری ببینی تو اون جمع بچهها، نوههای منم هستند که صداشون کنی ببرمشون خونه؟!»
گفتم: چشم پدرجان! اسم نوههاتون چیه؟
کمی منمن کرد و گفت «خاک تو سر بچههام با این اسم انتخاب کردنشون!»
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@kafran_yavar