هدایت شده از كاغظِ سفید
#نوستالژی
🍃من و برف و بست نشینی و دخترک کبریت فروش یه هویی‼️
سرمای استخوان سوز دیروز و خاطره ی دختر کبریت فروش😢
کلی لحظه شماری کردم که بالاخره یک نفر کبریت های دخترک کبریت فروش رو بخره تا اونم بتونه به خونه ش برگرده.
هیچ کس ازش خرید نکرد.
هوا ناجوانمردانه سرد بود.
وقتی دخترک کبریت فروش مجبور شد کبریت هاشو یکی یکی روشن کنه که برای یک لحظه گرم بشه تا بتونه بقیه کبریت هاشو بفروشه و از پول اون یه کبریتی که از دست میرفت صرف نظر میکرد، بیشتر از دخترک کبریت فروش ناراحت شدم و غصه خوردم.
میدونستم آخرش یه نفر همه کبریت هاشو یکجا میخره تا این دختر بچه بتونه زودتر به خونه ش برگرده.
باورم نشد که
دست آخر هیچکس کبریت هاشو نخرید، و همه ی کبریت ها روشن شدند و همه ی اون آدما بدون توجه به دختر کبریت فروش طفلکی به خونه های گرمشون رفتند و شهر در تاریکی و سکوت فرو رفت.
غیر قابل باورتر این بود که دخترک کبریت فروش آخرش بیهوش شد و مُرد.😟😞
غرب خیلی خیلی وحشیه...
غرب، انسانیت مُرده...
حس کردم منم میخوام بیهوش بشم.
هوا یه لحظه تاریک شد...
ولی اینجا ایرانه
مردم خیلی مهربون و خون گرم و با ارادتن.
خیلی خیلی ابراز محبت داشتن تا ما تو اون سرما نمونیم.
ما نمیخوایم این فرهنگ غربی و ذات خراب مدرنیته با اون لفاظی های الکی بین مردم ما قالب بشه.
اما روی صحبت ما مسئولین هستند نه مردم.
مسئولینی که تو این چهل و خورده ای روز بست نشینی وعده هایی دادند و ما منتظریم عملیش کنند.
شیرمردانی که میدونیم دغدغه ی پاسخگویی دارن و برای اجرایی شدن وعده هاشون همه تلاششونو میکنن.
✍کاغذِسفید
#مطالبه_حجاب
@kagaze_sefiid