#حضرت_زینب سلام الله علیها
#مثنوی
تا چشم خود را باز کردم اشک بودم
تا زندگی آغاز کردم اشک بودم
قبل از تولد حرف دلتنگی ما بود
قبل از تولد حرف من قالو بلی بود
خود را به مهر تو حسین آکنده کردم
قنداقه ام را تا گرفتی خنده کردم
چشمم به چشمان تو وا شد روز اول
کارم دعا کارم دعا شد روز اول
ای همنشین خواهر دردانه ی خود
کردی مرا مثل همه پروانه ی خود
در هر کجا رفتم در هر زمان یاد تو بودم
دیدی سراپا بغض و فریاد تو بودم
تو سایه ی روی سرم بودی همیشه
ای عشق، تو بال و پرم بودی همیشه
مادر که رفت از خانه با تو خو گرفتم
دریای من بر شانه ات پهلو گرفتم
وقتی که بابا رفت دنیایم تو بودی
وقتی که بابا رفت بابایم تو بودی
ای درد من درد تو و درد تو دردم
بی تو خزانم بی تو یک پاییز زردم
ای آشنای عطر تو جان و تن من
ای بودن تو خود دلیل بودن من
بعد از حسن زانوی غم بر سینه بردی
تو خون دل از غربت و از کینه خوردی
تو شرط من در خطبه و در عقد بودی
با گوشه ی چشمی دل از دستم ربودی
وقت سفر ها در کنارت می نشستم
در دست پر مهر تو بوده هر دو دستم
هر جا که رفتی نام زینب با تو بوده
زینب فقط از تو فقط از تو سروده
فصل زمستان آمد و باغم خزان شد
ترسیدم از هرچه، سرم آمد، همان شد
تو روضه خواندی از تن صد پاره گفتی
تو از اسیری من آواره گفتی
از دست خواهر عاقبت دامن گرفتی
جای کفن یک پیرهن از من گرفتی
با قامت خم زخم پهلو تشنه رفتی
دیدم تو را بی جان به زیر دشنه رفتی
دیدم لبانت یک حصیر ترد گشته
دیدم تنت را زیر سم ها خرد گشته
دیدم سر از عشق من بی دل بریدند
من را میان خیل نا محرم کشیدند
دیدم سرت بر نیزه ها خون گریه می کرد
دیدم که لیلی بهر مجنون گریه می کرد
دیدم نگاهت بر یتیمان حرم بود
غم داشتی که کودکی از خیمه کم بود
من ضجه های مادرم را می شنیدم
همپای شمر و حرمله من می دویدم
یک گوشه ی لطف تو را حاتم ندارد
دیدم که دستانت دگر خاتم ندارد
من را به کعب نی ز جسم تو جدا کرد
من را قیام تو سفیر کربلا کرد
تو روی نی من پشت سر با تازیانه
با دست های خسته از رزم شبانه
با چادری که رنج آتش را کشیده
با کودکی که زیر بار غم خمیده
با سنگ ها یی که سرم را شانه کردند
با طعنه های که به قلبم خانه کردند
آن زینی که رنگ نا محرم ندیده
دیدی که دشمن بین بازارش کشیده
پشت در ساعات با تو گریه کردم
من از زنان و رقص آن ها شکوه کردم
بزم شراب و زینب و لبهای قاری
یاد تو و یک خیزران یک زخم کاری
یادت می آید نیمه ی شب سر رسیدی
با چشم هایت ناز یک دختر کشیدی
یک سال و نیم از رنج شب ها درد دارم
می سوزم و یک ناله ی شبگرد دارم
یک سال و نیم از باغ بی آلاله گفتم
از اصغر و از اکبرت با ناله گفتم
یک سال و نیم از روضه ها یت بی قرارم
یک سال و نیم از خاطراتت گریه دارم
پیراهنت را روی چشمانم کشیدم
چشمان من کم سو شد و یوسف ندیدم
یک سال و نیم از مرگ من حالا گذشته
آب از سرم بعد از غم صحرا گذشته
حالا بیا و خواهرت را زیر رو رو کن
مثل خودم یک بوسه بر زیر گلو کن
مثل تو زیر آفتابم بی قرارم
غیر تو از تو خواهشی دیگر ندارم
دلتنگم و دنیا بدون تو سراب است
می سوزم و حال دلم حالا خراب است
#علی_الواریان
@kaghazebikhat
#امام_زمان علیه السلام
#غزل
حسرتت را می خورد باغ شقایق بیشتر
بیشتر از هر که و هر چه دقایق بیشتر
پای من را می کشانی کنج ایوان طلا
روزی تو می رسد بر هر که لایق بیشتر
در سحرها نرگسی ها را نوازش می کنی
مهربانی با همه با قلب عاشق بیشتر
با تمام نوکران هم سفره ای آقای من
با قدیمی ها و با یاران سابق بیشتر
جمعه ها عطر نجف دارد هوای جمکران
عطر نرگس می رسد بر هر که شایق بیشتر
آن زمانی که به موج معصیت افتاده ایم
می رسد از سوی تو یک چند قایق بیشتر
چشم ما هم مثل یعقوب از فراغت کور شد
ای که بر اشک حسین داری علایق بیشتر
#علی_الواریان
@kaghazebikhat
#حضرت_عباس علیه السلام
رود از چشم ترت آب تمنا می کرد
و سما سجده به دستان تو سقا میکرد
اب بیتاب به هر سو گذرش می افتاد
هر زمانی که دلت مقصد دریا می کرد
مرتضی هیبت عباسی زیبایت را
توشه روز غم زینب کبری می کرد
و حسن از پی لا یوم کیومک هر بار
قد رعنای تو را خیره تماشا می کرد
بهر ارامش اطفال حرم ثارالله
خیمه ات را جلو اهل حرم پا می کرد
دل شب عمه برای دو رکعت نافله اش
قبله اش را ز بلندای تو پیدا می کرد
شب تار همه ی خلق جهان را اقا
رخ چون ماه شما بود که زیبا می کرد
عشق هر اینه اسرار دلش را بی شک
بر در گوش شما بود که نجوا می کرد
سینه ی خسته اغوش زمین را هر بار
قدم حیدریت بود که شیدا می کرد
وسط معرکه گر پا بنهادی بی دست
چشم زیبای شما بود که غوغا می کرد
دو سه خط روضه برایت بنویسم اقا
از همان روز که شه گریه به سقا می کرد
از همان روز که قد پسر زهرا را
مشک و تیر و علم و دست شما تا می کرد
همه دیدند که صیاد همه ی تیرش را
با چه زوری بغل تیر دگر جا می کرد
یا همان خون که از چشم و سرت می امد
گره از کار حرامی چقدر وا می کرد
وحسین پاره ای از دست و تنت را اینجا
قطعه های دگرش میسره پیدا می کرد
از بلندی که به اغوش زمین افتادی
تیر ها کار همان دست شما را می کرد
گفته بودی که بخوانیم چنین روضه ولی
عمر ما داشت زغم فیصله پیدا می کرد
علی_الواریان
۱۳۹۴/۳/۲۰
@kaghazebikhat
#حضرت_رباب علیها ساام
#دوبیتی
هنوزم خیره به یک ظرف آبه
دلش می سوزه و فکر ثوابه
کنار هر چی گهواره که رفتم
صدای لای لایی ربابه
به لبهای گلش بارون نیومد
واسه درد دلش درمون نیومد
هزارتا قل هوالله خونده اما
عمو از توی نخلستون نیومد
شنیدم با دلی شرمنده می گفت
به اون کوچکترین رزمنده می گفت
دل مادر نداره تاب دوری
با اون غنچه که می کرد خنده می گفت
چشای نیمه بازت رو بگردم
روی نیزه نمازت رو بگردم
عزیزم مادرم دردت به جونم
گلم راز و نیاز رو برگردم
می گفت دارم میان روت و ببینم
چشای ناز کم سوت و ببینم
تمومه کار ما با دار دنیا
میام تا طاق ابروت و ببینم
تموم راه رو نیزه نشستی
دلم رو بر دل اون نیزه بستی
سرت شد سایه ی روی سر من
تو هم مثل عمو جون مرد هستی
#علی_الواریان
@kaghazebikhat
#امام_کاظم علیه السلام
#غزل
او هلهله من آه را سر می کشیدم
یک آه مثل آه مادر می کشیدم
سندی شاهک خنده هایش بیشتر شد
وقتی که بر خاک زمین پر می کشیدم
با لطف زنجیری که بر بال و پرم بود
زخمی به روی زخم دیگر می کشیدم
آن آسمان ابریم که کنج زندان
روی دلم داغ کبوتر می کشیدم
من باغبان لاله های بی قرارم
یک کربلا با دیده ی تر می کشیدم
با پنجه های بی رمق بر خاک زندان
یک نیزه و یک ماه و یک سر می کشیدم
مثل دلم که آتشی بر روی لب داشت
یک شعله بر گیسو و معجر می کشیدم
#علی_الواریان
@kaghazebikhat
#امام_کاظم علیه السلام
#غزل
تو فی قعرالسجون از ربنا آکنده ای مولا
در آیین خداوندی تو تنها بنده ای مولا
به آهنگ دعایت تیرهایت را رها کردی
شبیه مجتبی تنهاترین رزمنده ای مولا
تبسم کردی و طوفان خشمت از نفس افتاد
تو کاظم هستی و بر کظم خود زیبنده ای مولا
به دستان غل و زنجیرِ پاهای شما سوگند
که از عطر خدا روح دعا آکنده ای مولا
امام مهربان دست های مستمندی تو
تو مُهر مِهر زهرا روی هر پرونده ای مولا
زمستان رنج سرما را به شاخ و برگ تو انداخت
دمی که دید آرام و بهار خنده ای مولا
تنت را مرگ دلتنگی به روی شانه برد و گفت
که از قم تا خراسان تا ابد شرمنده ای مولا
#علی_الواریان
@kaghazebikhat
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
#مبعث
#غزل
گمانم جبرییل از عمق جانش آرزو کرده
و دست عشق را در خلوت دردانه رو کرده
خدا پیغامی از جنس نبوت بر یتیمی داد
خدایی که جهان را با محمد زیر و رو کرده
نگاری که الفبای محبت را معلم بود
به یک اقرا لبی وا کرد و با حق گفتگو کرده
نمی دانم چه شد آن شب که احمد تا ز کوه آمد
تمام شب علی را نزد خود آورد و بو کرده
از آن شب پنج نوبت مستی ام از عشق کامل شد
از آن شب که نبی نام علی را در سبو کرده
خدا فرمود و احمد گفت محبوب خدا باشد
علی را هر کسی بعد از محمد آبرو کرده
((و کونوا بردا)) آن روز یعنی که نمی سوزد
کسی که با علی وقت نماز خود وضو کرده
#علی_الواریان
@kaghazebikhat
به نام دوست
خدا را شاکر هستم که این توفیق را شامل حال بنده نمود تا سومین جلد کتاب با موضوع مناجات نامه با قلم این حقیر به چاپ برسد.
و
باید تشکر کنم از همسر صبورم و همه عزیزان که این کمترین را در جهت نشر این کتاب یاری نمودند علی الخصوص برادر و دوست قدیم تا کنونم جناب آقای مجتبی تاجیک(ساده)
و اما
کتاب حاضر را با افتخار تقدیم می نمایم به شهید سعید مهتدی جعفری فرمانده شهید لشکر ۲۷ محمد رسول الله که یادش قلعه قلب مرا فتح کرده و هم نفس تمام لحظه هایم بوده، باشد که این کمترین را در روائق عرش خداوندی و در محضر اباعبدالله الحسین علیه السلام یاد نماید
#علی_الواریان
1403/11/12
@kaghazebikhat
#حضرت_عباس علیه السلام
لقب سقا نسب حیدر
دلش دریا رخش محشر
ستون خیمه و لشگر
علم بر دوش آب آور
به اربابم دل و دلبر
ملک امشب میان کهکشان ها این ندا داده
خدا از نو به دنیا یک امیر لا فنی داده
سرود عشق بی پایان
همه رعیت و او سلطان
نگاهش جذبه شیران
به میدان رجز غران
علی دیگر دوران
خدا امشب به حیدر مرتضی داده
خدا دست علی عباس نه بدر الدجی داده
علی سیرت علی هیبت
علی سیما علی قامت
امید آخر امت
امیر لطف بی منت
پناه خسته در غربت
کسی که درد بی درمان عالم را دوا داده
کسی که مرده را هم با نگاه خود شفا داده
پناه ایها الناس و
خدای لطف و احساس و
وجودش فطرت یاس و
به نام عشق حساس و
ابو الفضل است و عباس و
کسی که درس غیرت در قیام کربلا داده
کسی که دختر ارباب را بر شانه جا داده
قدم بر عرصه داور
سرش از عرش بالاتر
نشسته سایه اش بر سر
کنار او علی اکبر
به آغوشش علی اصغر
و زانو را به زیر پای زینب از وفا داده
به عالم درس ایثار و محبت با حیا
#علی_الواریان
@kaghazebikhat
#امام_سجاد علیه السلام
#غزل
ای روی تو پایان فصل بی قراری
آیه به آیه شرح تو شب زنده داری
سجاده ها هم دل به لبخند تو بستند
آن دم که بر دستانشان پا می گذاری
پر می شود از رودها چشمان دریا
آنجا که در بین قنوت خود بهاری
با ربنا های صحیفه خو گرفتیم
در غصه ها در لحظه های اضطراری
مرغ سحر سر می گذارد در مناجات
بر پنجره فولاد زردی که نداری
ای چهارمین نور ولایت می شود باز
بر سینه های بی قرار ما بباری
یک روز می آید که ایوان شما را
با ذکر حیدر می کنیم آیینه کاری
#علی_الواریان
۱۴۰۳/۱۱/۱۵
@kaghazebikhat
هدایت شده از کاغذ بی خط
#حضرت_علی_اکبر علیه السلام
#غزل
حلول ماه در دستان دنیا را تماشا کن
علی را نه محمد را بیا حالا تماشا کن
تمام مرتضی و احمد و زهرای اطهر را
به آغوش حسین ابن علی یکجا تماشا کن
مسلمان می شود هر کافر از داوود لبهایش
خدا را در اذان اکبر لیلا تماشا کن
طواف کهکشان ها را به گرد شهر پیغمبر
و در این شهر لبخند گلی زیبا تماشا کن
هزاران قل هو الله از لب فطرس به گوش آمد
علی اکبر ببین و هیبت سقا تماشا کن
تمام پنج تن جاری شده در ماه سیمایش
بیا یک رود را در قامت دریا تماشا کن
علی را لابلای مومنون و کوثر و انسان
علی را در دل طوفان عاشورا تماشا کن
اگر که یک شب جمعه حرم کرببلا بودی
بیا و جمع مجنون های پائین پا تماشا کن
#علی_الواریان
@kaghazebikhat
#مناجات
#دفتر_سوم
#غزل
((فَقَدْ هَربْتُ اِلَیکَ)) پناه می خواهم
به قدر گوشه ی چشمی نگاه می خواهم
شنو دعای مرا یا سمیعُ یا شاهد
که در قیامت و قبرم پناه می خواهم
(( وَ اِنْ عَفَوتَ )) که از لطف تو نمی کاهد
هر آنچه از کرمت در پگاه می خواهم
(( وَ لَو اَردتُ هَوانیٖ )) صدا نمی کردی
که از تو دست رهایی ز چاه می خواهم
((فَسُرَّنی بِلِقائِکْ یَومَ تَقْضیٖ فِیه))
برای حب شما اشک و آه می خواهم
دلم هوای مناجات نیمه شب کرده
برای گریه کمی نور ماه می خواهم
دلم هوای حرم کرده و هوای حسین
دوباره گریه ی در قتلگاه می خواهم
منی که در تب دریای ظلمت افتادم
به اشک روضه کمی نور راه می خواهم
برای بر تو رسیدن هزار شعله به دل
شبیه شعله بر خیمه گاه می خواهم
#علی_الواریان
۱۴۰۳/۱۱/۲۱
@kaghazebikhat