#قصه_شب خانم اردکه رنگش کجا رفته 🔻موضوع: اهمیت آب 🎼 با صدای بانو مریم نشیبا 📼هر هفته سه شنبه ها با یک قصه و داستان📼 ══❁💠❁══ @kahkeshan_koodaki ══❁💠❁══

🍃این قصه قاصدک مغرور قاصدک قصه ی ما از شاخش جدا میشه وسوار بر باد🌬 به دنبال ماجراجویی میره. با قاصدک کوچولوی قصه ی ماهمراه باشید تا ببنید چه اتفاقایی واسش میافته؟! 🤔 #قصه #قصه_شب #هر_شب_یک_قصه ══❁💠❁══ @kahkeshan_koodaki ══❁💠❁══

#قصه_شب 🧸 ام خالد کوچولو با پدرش به خانه ی پیامبر اکرم (ص)رفتند. پیامبر با ام خالد مهربانی کرد و از لباس زیبای او تعریف کرد ... 🔎موضوعات قصه: #پیامبر #مهربانی برای شنیدن قصه های بیشتر به کانال کهکشان کودکی بپیوندید👇 💠@kahkeshan_koodaki

#قصه_شب🐥 🐣توی یه مزرعه سرسبز یه جوجه‌خروس و یه جوجه‌اردک باهم دوست بودن. یه روز که جوجه‌خروسه رفت تا با دوستش اردک کوچولو بازی کنه، مامان‌اردکه گفت: امروز، روز یادگیری شناست... . 🔍موضوعات قصه: #شنا #خروس برای شنیدن قصه های بیشتر به کانال کهکشان کودکی بپیوندید👇 💠@kahkeshan_koodaki

#قصه_شب🐢 لاک‌پشت کوچولو تازه به دنیا اومده بود و شنا کردن رو هم هنوز خیلی خوب یاد نگرفته بود. اون با اینکه دوستان زیادی داشت ولی از لاک سنگینش خیلی ناراحت بود. اون دوست داشت با سرعت بیشتری حرکت کنه، اما... برای شنیدن قصه های بیشتر به کانال کهکشان کودکی بپیوندید👇 💠@kahkeshan_koodaki

#قصه_شب🐿️ در یک جنگل بزرگ و قشنگ، یک سنجاب کوچولو که اسمش «نرمک» بود با مامان و باباش زندگی می‌کرد... برای شنیدن قصه های بیشتر به کانال کهکشان کودکی بپیوندید👇 💠@kahkeshan_koodaki

#قصه_شب🕊 یک روز پرستو کوچولو از خواب بیدار شد و دید که هوا مثل همیشه روشن نیست..... برای شنیدن قصه های بیشتر به کانال کهکشان کودکی بپیوندید👇 🆔@kahkeshan_koodaki

#قصه_شب 🖤 😔شهید محمدحسین فهمیده «فانسقه» کمربندیه که روی لباس‌‌های جنگی می‌بندن. 🧍‍♂فانسقه تعدادی سوراخ داره که رزمنده‌‌ها می‌‌تونن وسایل خودشون رو بهش وصل کنن تا نیفته... برای شنیدن قصه های بیشتر به کانال کهکشان کودکی بپیوندید👇 🆔@kahkeshan_koodaki

#قصه_شب 🦋 پروانه کوچولو پروازکنان توی دشت پرواز می کرد تا به تپه‌ای رسید که پر بود از گل‌های شقایق زیبا. 🌻روی گلبرگ‌های یکی از گل‌های شقایق نشست، اما گل شقایق خیلی تشنه‌اش شده بود و از پروانه کوچولو خواست تا براش کمی آب بیاره..... برای شنیدن قصه های بیشتر به کانال کهکشان کودکی بپیوندید👇 🆔@kahkeshan_koodaki

#قصه_شب 🐛 توی یه دشت بزرگ، یه کِرم کوچولو زندگی می‌کرد که دوستانش بهش می‌گفتن: «بی دست‌وپا»، چون کرم‌ها دست و پا ندارن. ☀️یه روز آفتابی که هوا گرم شده بود، کرم کوچولو تصمیم گرفت بره بیرون تا با دوستانش بازی کنه، ولی.... برای شنیدن قصه های بیشتر به کانال کهکشان کودکی بپیوندید👇 🆔@kahkeshan_koodaki

#قصه_شب 📻 مادر بزرگ یه رادیو داشت که همیشه روشنش می کرد و به رادیو گوش می داد. ☀️سرور کوچولو به خانه مادر بزرگ آمد و سراغ رادیو اونو گرفت. مادر بزرگ خیلی ناراحت بود چون رادیو مادربزرگ خراب شده بود.... برای شنیدن قصه های بیشتر به کانال کهکشان کودکی بپیوندید👇 🆔@kahkeshan_koodaki

#قصه_شب 🐰 قرار بود خانواده‌ی خرگوش‌ها به گردش بروند. خانم خرگوشه یک سبد پر از خوراکی‌های خوشمزه مثل هویج، کاهو و کلم برای ناهار کنار گذاشته بود.... برای شنیدن قصه های بیشتر به کانال کهکشان کودکی بپیوندید👇 🆔@kahkeshan_koodaki

#قصه_شب 👩‍🏫 یک روز در یک مدرسه قشنگ که در یک جای سرسبز کنار یک دریای بزرگ و آبی بود، خانم معلم مهربان از دانش‌آموزان پرسید.... برای شنیدن قصه های بیشتر به کانال کهکشان کودکی بپیوندید👇 🆔@kahkeshan_koodaki

#قصه_شب 👶🏻 احسان کوچولو خیلی از تو صف موندن بدش میومد ولی یک روز که مریض شد.... برای شنیدن قصه های بیشتر به کانال کهکشان کودکی بپیوندید👇 🆔@kahkeshan_koodaki