eitaa logo
کانال کهریزسنگ
4.7هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
335 فایل
خبری ، اجتماعی ، فرهنگی ، مذهبی و شهروندی منطبق با قوانین کشور ، میزبان شهروندان شهرهای غرب استان ، کهریزسنگ ، اصغرآباد ، گلدشت ، قلعه سفید ،کوشک و قهدریجان در شهرستان های نجف آباد، خمینی شهر و فلاورجان ، آیدی ادمین ها : eitaa.com/admineeitaa
مشاهده در ایتا
دانلود
✅آغاز لایروبی زیر چاه هفتم قبل از افطار. 🍃🌼🍃 🔸گروه جهادی امام علی (ع)🔸 🍃🌼🍃 قنات باستانی کهریزسنگ @Ehyagaraneghanat ۱۴۰۳/۰۱/۱۰ جمعه
دعای‌جوشن‌کبیرآسان.pdf
345.9K
متن ‌جوشن کبیر عالیه 😳 Pdf 📜 🆎 با فونت درشت و خوانا ترجمه مقابل متن جهت درک معانی مخصوص به اندازه صفحه گوشی
سلام میشه از مسئولین بخواهید درباره ساختمان جدید درمانگاه هلال احمر ی توضیح تخصصی و کامل تری بدن ، شاید با این کار مشارکت مردم هم بیشتر و ایرادات احتمالی هم گوشزد بشه ✅ با سلام و تشکر از شما شهروند گرامی ، به عنوان رسانه پیگیر پاسخ هیات امنای محترم درمانگاه شبانه روزی شهر خواهیم بود و در همین ستون به اطلاع مخاطبان محترم کانال خواهیم رساند.
💫بخش صد و پنج💫 بعد رو به بقیه کرد و گفت:اینها،خواهرای عزیز ما هستند،اجازه بدید به خونه هاشون برگردن. گیرایی نگاهش و طنین زیبا و آرام صدایش خیلی رویم تاثیر گذاشت.فکر میکنم بچه ها هم حس و حال مرا داشتند.با دستور غیر مستقیم این آدم تکاورها که ساکت شده بودند،به فرمانده شان نگاه کردند.منتظربودند ببینند او چه نظری دارد.او گفت:آقایون بفرمایید.بعد با ما شروع به صحبت کرد و گفت:من و بقیه در جریان مسائل هستیم. ولی برای اینکه وحدت مان زیر سؤال نرود و دشمن از این مساله سوء استفاده نکند باید ساکت ماند من که از این موضع انفعالی بیزار بودم،آهسته و غرغرکنان به بچه ها گفتم:ما به حرف جهان آرا عمل میکنیم،چه کار داریم آقایان چه فکری میکنند.باید برویم.فرمانده که با سکوت ما فهمیده بود حرف هایش را قبول نداریم،خداحافظی کرد و رفت و نظامی ها هم پراکنده شده،با هم حرف میزدند.از آن چهره آشنا که هنوز با مهربانی نگاهمان می کرد،تشکر کردیم و گفتیم برای مان امریه صادر کند.گفت:فعلا امکان این کار را نداریم. از طرفی نیروی امدادگر الان زیاده بیمارستان ها هم فعلا عمل میکنند،اونقدری مجروح نداریم.دشمن اون طرف تثبیت شده،ما هم توی خطوط مستقر شدیم.فعلا یک عملیات درگیری جدی نداریم.اوضاع آرام است.زمین گیر شان کرده ایم. خداحافظی کردیم و موقع بیرون آمدن با غرور از کنار تکاورها گذشتیم.آنها هم طوری رفتار کردند که دیدید بلاخره اشکتان رادر آوردیم.از آنجا بیرون زدیم.از اینکه دست خالی مانده و حالمان را گرفته بودند،خیلی ناراحت بودیم. بعد از مدت کوتاهی که همه از شدت فشاری که بهمان آمده بود.ساکت بودیم،شروع کردیم به خندیدن،میخندیدم و به صورت و چشم های قرمز و پف کرده بچه ها نگاه می کردم،زهره گفت:وای اگه ما رو میبردند چی میشد؟اینا که دین و ایمان نداشتند.صباح گفت:نباید گریه میکردیم اینا فکر کردند ما ضعیفیم بیشتر قلدری کردند و ما رو ترسوندند.با همه این تفاسیر همگی از اینکه کوتاه نیامده و حرف هایمان را زده بودیم احساس خوبی داشتیم.یک دفعه یکی از بچه ها گفت:خدا چمران را رساند،با تعجب پرسیدم:چمران؟ واقعا این آقای چمران بود؟؟ گفت:آره بابا حواست کجا بود؟نشنیدی چند بار صدایش کردند،دکتر چمران؟گفتم:نه متوجه نشدم.چرا خودم از اول نفهمیدم؟ میدانستم دکتر چمران نماینده امام درشورای عالی دفاع است،اما همیشه برایم جالب بود. تصویرش را در برنامه های تلویزیونی دیده بودم.الان هم که او را دیدم و خیلی به دلم نشست احساس خوبی نسبت به او پیداکردم. فکر میکردم او همه حرف های مرا میفهمد. کمی جلوتر با دخترها تصمیم گرفتیم سری به اسکله ماهشهر بزنیم.شنیده بودیم از آنجا با لنج به آبادان میروند و هلیکوپترها نیروها و مجروحین را از آنجا تخلیه میکنند.کمی از راه را پیاده رفتیم و بعد وانتی که به سمت پتروشیمی میرفت،ما را تا مسافتی برد،دوباره راه را پیاده ادامه دادیم.ساعت دیگر چهار، پنج بعداز ظهر شده بود و گرسنگی به ما غلبه کرده بود.برای اینکه زودتر برسیم،گفتیم میانبر بزنیم.از جاده خارج شدیم و کم کم راه را گم کردیم.وسط یک بیابان،فقط گاهی به تاسیسات نفت و پتروشیمی و لوله های نفت برمیخوردیم.خستگی و گرسنگی و از همه بدتر گرما امان مان را بریده بود.عرق از سر و رویمان میبارید،زمین داغ بود و حرارت را بیشتر میکرد،بعضی از قسمت های بیابان بر اثر بارندگی های موسمی آب جمع شده بود و بعد از تبخیر آب تبدیل به شوره زار شده بود. ما که راه را خوب بلد نبودیم،توی گلها و لجن زارهای این شوره زارها می افتادیم و فرو می رفتیم.این جور موقع ها خیلی می خندیدیم و دست کسی را که توی این شبه باتلاق ها افتاده بود،می گرفتیم و بیرون می کشیدیم. صباح که قدش از همه بلندتر بود بیشتر می توانست کمک مان کند ولی چون از خنده ریسه میرفت، نمی توانست درست وارد عمل شود.بچه ها میگفتند:ما که خودمان با پای خودمان می خواهیم به صحنه جنگ برگردیم، باید این همه سختی و بدبختی بکشیم،آن وقت یک عده را باید به زور و زحمت به خطوط بفرستند.کم کم سر و کله اسکله پیدا شد.دکل های بلند کشتی ها را دیدیم و با خوشحالی و آخرین نایی که داشتم،به آن سمت دویدیم.اسکله محوطه بزرگی بود که در یک قسمتش تعداد زیادی جعبه های چوبی خیلی بزرگ که حامل بسته های کالا واجناس بود،چیده بودند،بشکه های بزرگ آبی رنگ و پلمب شده را هم به شکل منظمی روی هم قرار داده در یک قسمت دیگر انبار کرده بودند.انواع ماشین ها و لیفتراکها در حال کار بودند و بسته ها را جابه جا میکردند.چند تا کشتی و لنج هم کنار آب لنگر انداخته بودند. از چند دژبانی گذشتیم.وقتی میگفتیم:می خواهیم به آبادان برگردیم،از ورودمان ممانعتی نمیکردند.دو تا هلیکوپتر در قسمت دیگر محوطه روی باند بودند که آرم هوانیروز داشتند.یکی شان به محض ورود ما از زمین بلند شد و گرد و خاک زیادی بلند کرد.
💫ادامه بخش صد و پنج💫 نمی دانستیم کدام طرف برویم و از چه کسی بخواهیم کاری برایمان انجام بدهد.مثل بچه های مظلوم کناری ماندیم و به رفت و آمدها نگاه کردیم.چیزی نگذشته بود که چند تکاور که با آنها هم از مسجد جامع و مطب آشنا شده بودیم،سوار بر وانتی وارد اسکله شدند. پدر داماد مریم خانم جنت آباد هم بین آنها بود،آنها با دیدن ما به سمت مان آمدند.سلام و علیک کردیم.نوع برخوردشان نشان میداد از اینکه ما چند تا دختر را اینجا می بینند غیرتی شده و ناراحتند،پرسیدند:شما،تنهایی تو این محوطه چیکار میکنید؟گفتیم:آمدیم ببینیم ما را آبادان میبرند یا نه؟گفتند شما چقدر می خواهید آنجا باشید.بسته به اندازه خودتان کارکردید،بیشتر از وظیفه تون هم زحمت کشیدید،بذارید بقیه به کارها برسند.گفتم:ما دوست داریم باز هم کار انجام بدهیم،می خواهیم تو منطقه باشیم،به مدافعین کمک کنیم،به داد مجروحین برسیم،فضای اینجا با ما سازگار نیست.گفتند:آخه بدون امریه که نمیذارن کسی وارد آبادان بشه.گفتیم:چیکار کنیم.دنبال امریه رفتیم نتونستیم کاری کنیم تازه تو اتاق جنگ نزدیک بود،امریه گرفتن هم برامون دردسر ساز بشه.گفتند:حالا واقعا تصمیم تون برای رفتن قطعیه؟نمی خواهید کوتاه بیاید؟کسی که بیشتر از بقیه صحبت میکرد،بعد از کمی مکث گفت:ما خودمون هم فردا می خواهیم برویم آبادان،اگه تونستیم برای شما هم امریه بگیریم،بهتون خبر می دهیم،شما برگردید و منتظر بمونید.من که خیلی دلم برای زینب خانم تنگ شده بود،از آقا بدیع پرسیدم:شما از زینب خانم خبر ندارید؟گفت:نه.سراغ مریم خانم مادر زنش را گرفتم،گفت:پیش ماست،آوردمش خونه خودمون.آقای بدیع داماد مریم خانم و همراهانش بعد از اینکه کارشان را در اسکله انجام دادند ما را به کمپ رساندند.شب بعد از خوردن کوکو سیب زمینی که دا پخته بود و سبزی خوردنی که از سربندر خریده بود،چون اتاق مان کوچک بود محسن را به خانه دایی نادعلی فرستادیم و بقیه در اتاق خوابیدیم. کمرم خیلی درد میکرد،از صبح فشار عصبی زیادی را تحمل کرده بودم،خیلی هم راه رفته بودم،با این حال با دل آرام به خواب رفتم. كله صبح آفتاب نزده،هول از خواب بیدار شدم و بچه ها را صدا زدم.صباح را که خستگی های روزهای قبل هنوز توی تنش بود،به زحمت بیدار کردیم.لباس پوشیدیم و همین که آمدیم از در خارج شویم،دا با کتری آب جوش و فلاسک وارد شد.ما را که حاضر و آماده دید،گفت:کجا؟گفتیم:میخواهیم برویم ببینیم ما را آبادان میفرستند یا نه؟با حالتی که معلوم بود از رفتن ما ناراحت است و در عین حال نمیخواهد به روی خودش بیاورد، گفت:حالا بنشینید صبحانه بخورید.اینطوری که خیلی بده.سر سفره در حالی که خیلی صریح به جریانات دیروز اشاره نمیکردیم،از اعدام شدن مان گفتیم و خندیدیم،زهره فرهادی که از همه ما کوچکتر بود،می ترسید بلاخره بلایی سرمان بیاید.اصرار داشت طوری صحبت کنیم که کسی با ما بد نیفتد.صباح هم میگفت:آره هر طور شده باید امروز مراقب باشیم دعوا راه نیندازیم.در بین حرفها یک دفعه تن صدای من بالا رفت و گفتم:قرار نیست که هرچی بقیه بگویند ما چشم بگوییم و کوتاه بیاییم.اگر حرف ما حقه باید پایش بایستیم.دا که مشغول ریختن چای بود،سرش را بالا آورد و گفت:این زهرا مثل باباشه.زبونش بلاخره سرش را به باد میده. یادم افتاد این حرف را همیشه به بابا هم می گفت،ولی بابا میگفت:یعنی چی؟سر کارگرمون به کارگرها زور گفته آنها هم جرات نمی کنند حرف بزنند.من طاقت نیاوردم،نتونستم زورگویی این آدم رو ببینم و دم نزنم.جوابش رو دادم،دا ناراحت میشد.چون بابا تازه کارپیدا کرده بود.بعد از آن همه سختی و نداری دا میترسید بابا کارش را از دست بدهد.زیر لب میگفت:این زبونت آتشی میشه می افته به جونمون.بابا هم می خندید و میگفت:به جون تو یکی نمی افته.من هم در جواب دا همین را تکرار کردم و گفتم:نترس نمیگذارم به شما اذیتی برسه.اگه قراره آتیشی بیفته،به جون خودم می افته.نگاهم کرد و با خشم گفت: داری پا جای پای بابات میذاری.موقع بیرون آمدن هم گفت:تو که میخوای بری،چرا لیال را دنبال خودت راه میاندازی.گفتم:من کاری به لیال ندارم.خودش میخواد بیاد.من که نمی تونم مجبورش کنم نیاد،توی راه به لیال گفتم:بیا تو برگرد،دا گناه داره دست تنهاست. از عهده پسرها برنمی یاد الان هم به خاطر بابا دلش خونه به همدم احتیاج داره،هر آن هم ممکنه یه نفر از راه برسه و خبر شهادت علی رو بهش بده.اگه تو کنارش باشی،بهتر میتونی اوضاع رو کنترل کنی.لیال گفت خب تو که این رو میگی چرا خودت نمیمونی ؟ می خوای من رو بذاری و خودت بری؟خیلی زرنگی!گفتم:خب من بیشتر از تو میتونم کار انجام بدم.من امدادگری بلدم.گفت:خب همینطور که تو یاد گرفتی من هم یاد می گیرم.گفتم:تا تو بخوای یاد بگیری کلی طول میکشه.گفت:مگه من بلد بودم شهدا رو کفن و دفن کنم؟ ولی یه روزه یاد گرفتم.
درشب های قدر ازدعای خیرتان فراموش نفرمایید 🍃 *آثار عجیب بند بند جوشن کبیر*🍃 🌺فراز 1👈🏻برای رزق و روزی. 🌺فراز 2👈🏻برای خلاص شدن از سختی. 🌺فراز 3👈🏻برای رفع دشمن. 🌺فراز 4👈🏻برای رسیدن به جاه و مقام و عزت. 🌺فراز5 👈🏻برای نزدیک شدن به خداوند. فراز 6👈🏻برای تواضع در برابر خداوند. 🌺فراز 7👈🏻برای روزی حلال. 🌺فراز 8👈🏻اگر کسی با شما وعده ای کرده ولی زیر قولش زده این بند را زیاد بخوانید. 🌺فراز 9👈🏻برای جلب محبت. 🌺فراز10_29_33_78👈🏻برای بستن زبان بدگویان و بد زبانان مثل شوهری که بدزبانی میکند و دشمنان. 🌺فراز11_15_17_27_44_46👈🏻برای آسان شدن در کارها. 🌺فراز 12👈🏻برای بخت گشایی جوان ها. 🌺فراز 13👈🏻برای سعادت مندی و خوشبختی 🌺فراز 14👈🏻برای آرامش. 🌺فراز 16👈🏻برای نجات یافتن نکیر و منکر 🌺فراز 18👈🏻اگر با شخص مهمی کاردارید مثل ادارات. 🌺فراز 19👈🏻برای آسان رد شدن از پل صراط. 🌺فراز 20_25👈🏻برای حفظ ایمان. 🌺فراز 21_26👈🏻برای رفع غم. 🌺فراز 22👈🏻اگر دوست دارید کارتان انجام بگیرد قبل از آنکه دنبال آن کار بروید چند روز این ذکر را بخوانید. 🌺فراز 23👈🏻برای پیدا کردن حال خوش در عبادت. 🌺فراز 24_30👈🏻برای دولتمند شدن و بخت بلند پیدا کردن. 🌺فراز 28👈🏻برای موفقیت در کارها مثل دانش آموزان. 🌺فراز 31👈🏻برای سرحال شدن در عبادت 🌺فراز 32👈🏻برای بالا رفتن درجه مثل درس خواندن. 🌺فراز 34👈🏻برای محبوب شدن پیش بزرگان. 🌺فراز 35👈🏻برای عزیز شدن در نظر مردم. 🌺فراز 36_-58👈🏻برای رفع شر. 🌺فراز 37👈🏻برای رفع حالت تهوع مانند خانم های باردار. 🌺فراز 38👈🏻برای دفع چشم و زخم. 🌺فراز 39👈🏻برای محفوظ ماندن مال 🌺فراز 40👈🏻اگر میخواهید به جایی بروید برای شگون آنجا قبل از رفتن بخوانید مانند اسباب کشی.سیسمونی.جهيزيه. 🌺فراز 41_86👈🏻برای رفع بلا 🌺فراز 42👈🏻رحمت خدا. 🌺فراز 43👈🏻برای رها شدن از معصیت و گناهان. 🌺فراز 45👈🏻برای عزیز شدن بزرگان مثل مديران. 🌺فراز 47👈🏻برای بسته شدن زبان مردم که پشت سر شما بدگویی نکنند. 🌺فراز 48👈🏻اگر برای نماز خواندن خواب میمانید. 🌺فراز 49👈🏻اگر دوست دارید به خواندن نماز شب نایل شوید. 🌺فراز 50👈🏻اگر در روز خوابید و دوست دارید ساعت معینی از خواب بیدار شوید. 🌺فراز 51👈🏻برای دفع جن ها. 🌺فراز 52👈🏻برای رفع ناراحتی ها. فراز 🌺53_54_88👈🏻برای رفع سرخک. 🌺فراز 55_63👈🏻برای رفع سردرد. 🌺فراز 56_57👈🏻برای رفع تهمت. 🌺فراز 59👈🏻برای رفع کمر درد. 🌺فراز 60👈🏻برای رفع بادهای سمی. 🌺فراز 61👈🏻برای کسانی که سرخک گرفته اند. 🌺فراز 62👈🏻برای وارد شدن در دریا. 🌺فراز 64_80👈🏻برای چشم درد. 🌺فراز 65👈🏻برای زکام. 🌺فراز 66👈🏻برای جلوگیری از سردرد مثل میگرن. 🌺فراز 67👈🏻برای نور چشم. 🌺فراز 68👈🏻برای کسانی که چشمشان نمیبیند. 🌺فراز 69👈🏻برای درد بینی. 🌺فراز 70_87👈🏻برای رفع قولنج 🌺فراز 71👈🏻برای کسانی که از اجنه میترسند. 🌺فراز 72👈🏻برای درد ساق پا. 🌺فراز73.74👈🏻برای درد دهان.لثه.زبان. 🌺فراز 75👈🏻برای رفع گوش درد. 🌺فراز 76👈🏻برای رفع دندان درد. 🌺فراز 77👈🏻برای رفع بلا مثل سیل و زلزله ... 🌺فراز 79👈🏻برای کسانی که نميدانندکجایشان درد میکند. 🌺فراز 81.84👈🏻برای کارهای مهم مثل خواستگاری و خرید خانه. 🌺فراز 82👈🏻برای درد حلق مثل مداحان. 🌺فراز 83👈🏻برای رفع دردهاي بدن. 🌺فراز 85👈🏻برای رفع همه بیماری ها. 🌺فراز 95👈🏻برای جلوگیری از کمردرد قبل از آنکه کمرتان درد بگیرد. 🌺فراز 96_98👈🏻برای رفع مکروهات. 🌺فراز 97👈🏻برای آزادی زندانی. 🌺فراز 99👈🏻برای آنکه مریض نشوید. 🌺فراز 100👈🏻اگر میخواهید همیشه دعاهایتان مستجاب . التماس دعاازهمه ی عزیزان https://eitaa.com/amalestijari
امشب همان شبی ست که جبرئیلِ امین در میان آسمان و زمین ندا داد : [ تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَاللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَ أَعْلَامُ التُّقَى وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَى قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى قُتِلَ وَ اللَّهِ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِیَاء   سوگند به خدا كه اركان هدایت درهم شكست و ستاره های دانش نبوت تاریک و نشانه های پرهیزكاری برطرف گردید و عروة الوثقی الهی گسیخته شد، زیرا پسر عموی رسول خدا(ص) شهید شد. سیدالاوصیا و علی مرتضی(ع) به شهادت رسید. وی را سیاه بخت ترین اشقیاء یعنی ابن ملجم مرادی به شهادت رسانید ]
47.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥|ویدیو توضیحات کاظم صدیقی درخصوص غفلت صورت گرفته در تاسیس موسسه‌ای در ماجرای ازگل/ از خدا استغفار و از مردم عذرخواهی می‌کنم/ توقع دارم به تخلف احتمالی آشنا و غیرآشنا رسیدگی شود 🔹صحبت‌های بسیار مهم کاظم صدیقی در رابطه با انحلال موسسه، سند زدن ملک مورد مناقشه به نام حوزه، ایجاد تغییرات در نفرات حوزه و‌ ماجرای اعتماد و‌ غفلتی که در این مورد شده بود 🔹آیت الله کاظم صدیقی: حوزه عملیه امام خمینی(ره) لازم داشت یک مرحله پیش حوزوی داشته باشد و تصمیم گرفتیم موسسه‌ای ثبت کنیم. در تاسیس موسسه غفلتی صورت گرفت که این غلفت از ناحیه من بود، نباید اعتماد می‌کردم. 🔹از اعضای موسسه آگاهی نداشتم و از وقوع غفلت در محضر خداوند استغفار می‌کنم و از مردم با همه وجودم عذرخواهی می‌کنم. اموال حوزه با تاسیس موسسه جابجا نشده است. موسسه منحل شد و ملک مزبور رسما به حوزه منتقل شده و به ثبت رسمی رسیده است. در افراد تغییراتی ایجاد شد. 🔹توقع دارم در نظارت اگر به موردی رسیدند که از نظر قانونی جای مواخذه وجود دارد اعم از آشنایان و‌غیر اشنایان در اجرای قانون حتما به حساب اشخاص رسیدگی شود.
یعقوبِ‌دیده‌ام،چه‌قَدَرمنتظرشود؟! یوسف‌بیا! که‌بی‌تو‌پریشان‌شدن،بس‌است... إِحیانِما،دراین‌شبِ‌أَحیا،دلِ‌مرا... دل‌مردگی،واینهمه‌ویران‌شدن،بس‌است... آقابیا،به‌حقّ‌ِ‌شکافِ‌سرِ‌علی... کوفی‌صفت‌شدن‌وبی‌علی‌شدن،بس‌است. ایام‌سوگواری‌مولاعلی‌(ع)راخدمت‌شما‌ وبالاخص‌آقاصاحب‌العصروالزمان‌(عج) تسلیت‌وتعزیت‌عرض‌مینماییم... ازمحضرمولاصاحب‌الزمان(عج)، شما‌وخانواده‌ی‌محترمان‌ طلب‌حلالیت‌و‌التماس‌دعاداریم... امیداست‌دراین‌شبهای‌عزیز، ماراازدعایِ‌خیرتان‌محروم‌نفرمایید... "الّلهُــــــمَّ‌عَجِّــــــل‌لِوَلِیِّکَـــــ‌ الْفَـــــــــرَجْ" ‌ تعجیل‌درفرج‌آقاامام‌زمان‌‌صلوات ‌ ‌التماس‌دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕰 : ۲۲ شب... ✍ قرائت دسته‌جمعی و همزمان برای تعجیل در فرج حضرت صاحب‌الزمان عجل الله فرجه الشریف و علیه‌السلام ✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ... ❤️ علیه‌السلام فرمودند: در تعجيل بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست. 💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)🌷 مطمئن باشید بدون دعوت اینجا نیستین🌻 اگه میخوای برای ظهور آقا قدمی برداری اگه میخوای یه سرباز کوچیک باشی براش بیا اینجا🌷🌷🌷 کانالی که هم برای دنیا و هم برای آخرتت بهش نیاز داری😊😍 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 کانالی که پر از آرامشه و حال دلت و خوب میکنه🥰🥰 یه جایی پر از 🪴اذکار روز 🪴ادعیه و زیارات و نماز و روزه استیجاری 🪴وکلی مطالب دیگه که پر از خیر و برکته سفارش ختم قرآن و نماز و روزه استیجاری برای اموات در کهریزسنگ 👇 @Matinaminy 📚 با عضویت خود در کانال مرجع ادعیه کهریزسنگ و قرائت ادعیه‌ و اذکار معنوی موجب دلگرمی همشهریان و اداره کنندگان کانال باشیم.👇👇👇👇 https://eitaa.com/amalestijari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۱۱ فروردین ۱۴۰۳ میلادی: Saturday - 30 March 2024 قمری: السبت، 19 رمضان 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹ضربت خوردن امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام، 40ه-ق 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا دومین شب قدر ▪️2 روز تا شهادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام ▪️3 روز تا سومین شب قدر ▪️11 روز تا عید سعید فطر ▪️17 روز تا سالروز تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع
🌷ســـــلام به شنبه 11 🌷فروردین ماه 🌷و نوزدهمين روز ماه رمضان 🌷خوش آمدید 🌷روزتون پر از عشق و محبت 🌷پر از موفقيت وسرافرازی 🌷پر از صلح وسازش 🌷پر از دوستی ومهربانی 🌷پر از دلخوشى 🌷و پراز خبرهای خوب 🌷روزتون بی‌نظیر ‌✍️کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا : 👇 ❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨: ╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮ eitaa.com/kahrizsang rubika.ir/kahrizsang ╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا