eitaa logo
کانال کهریزسنگ
4.7هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
7هزار ویدیو
340 فایل
خبری ، اجتماعی ، فرهنگی ، مذهبی و شهروندی منطبق با قوانین کشور ، میزبان شهروندان شهرهای غرب استان ، کهریزسنگ ، اصغرآباد ، گلدشت ، قلعه سفید ،کوشک و قهدریجان در شهرستان های نجف آباد، خمینی شهر و فلاورجان ، آیدی ادمین ها : eitaa.com/admineeitaa
مشاهده در ایتا
دانلود
🟪یک بار برای همیشه سلامتی خود و رابطه خود را تضمین کنید🟪 ✅.بهبود گیاهی و صددرصدی مسائل ... آقایان به صورت تضمینی💯🌱 🔻با داروهای 💯٪ گیاهی 🟪برای ارتباط با ما و درمان مشکل خود به کانال زیر مراجعه کنید👇🏻 🟣 https://eitaa.com/joinchat/885850711C8e0f695b73 🟣 یا برای تسریع در روند درمانی فرم زیر را پر کنید تا در کمتر از ۱۲ ساعت به مشکلتون رسیدگی بشه👇 https://digiform.ir/w4965acc0
هدایت شده از سید کاظم روح بخش
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗✨چهارشنبه تون شاد و زیبا 🌷✨دلتون از غصه ها دور 🌸✨ان شاءالله امروزتان 💗✨شیرین تراز عسل 🌷✨زیباتر از گلها 🌸✨با طراوت تراز باران 💗✨خوش عطر تراز نسیم 🌷✨و متبـرک 🌸✨به الطاف بیشمار خدا باشـد 💗✨روزتون زیبـا و در پنـاه خـدا @kahrizsang
📖 تقویم ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ میلادی: Wednesday - 31 January 2024 قمری: الأربعاء، 19 رجب 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹هلاکت معتمد لعنة الله علیه،‌ 279ه-ق 📆 روزشمار: ▪️6 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️7 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام ▪️8 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ▪️13 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام ▪️14 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام
سلام سلاااااام خوشتیپا😎😎 از کانالمون دیدن کنید که 🙃🙃 انواع لباس زنانه اسپرت و مجلسی و مانتو وشلوار ولباس زیر 👗🧥🥻 انواع لباس مردونه و لباس زیر مردونه 🩲👖👔👚 انواع شال و روسری و کلی جینگلی های خوشگل 😍🥰🥰 راسی یه خبر خوب 😍😃 به خریدهای بالآی یه میلیون چک هم گرفته میشه 🇾🇹🤩 https://eitaa.com/joinchat/2120942109Cb2723d399b
Azangoo12.8.apk
37.25M
اذانگو، یک تقویم هوشمند با قابلیتهای شخصی سازی بی نظیر هست که با توجه به نظرات بسیاری از کاربران امکانات آن شما را شگفت زده خواهد کرد. ✅ در کنار اذان گو، ابزارهای مختلفی مثل امکان اعلان زمان مانده به اذان توسط گوینده، هشدارهای قبل و بعد از اذان، قرآن صوتی، قبله نما، صلوات شمار، ادعیه جانمازی، استخاره، زیارت آنلاین، تسبیح، مکبر نماز، ذکرگو، زمانگو، تور مجازی، قرار هشت، پرسمان احکام و اعتقادی و ... وجود داره که میتونه همراه هر روز یه بچه مسلمون باشه 🕌 با اذانگو هیچگاه نماز اول وقت را فراموش نکنید 🔔 تقویم هوشمند اذانگو، همراه لحظه های معنوی شما https://eitaa.com/azan_app
چهلمین روز درگذشت مرحوم کربلایی عباسعلی جعفری (شادی روحش صلوات)
شهادت امام کاظم 1445.jpg
600.5K
... به مناسبت شهادت حضرت باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام 🎙 به کلام 🎤 به نفس گرم : کربلایی 🕰 زمان: دوشنبه 16 بهمن ماه 1402 ساعت 18:30 📍 مکان: کهریزسنگ _ بلوار حضرت ولیعصر ارواحنا فدا _ حسینیه چهارده معصوم علیهم السلام ❤️ هیئت شاهزاده قاسم علیه السلام 🌹 ویژه خواهران و برادران 🌸 🆔: @H14M_K
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
24.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا حالا می گفتیم شهدا شرمنده ایم ✍ ولی با دیدن این فیلم بعید می دانم فردای قیامت بتوانیم پاسخ این یک نفر را هم بدهیم. 🔻این مستندها باید دیده شوند تا همگان بدانند چه زجرهایی کشیده شده است. 😭😭😭😭😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از گروه دخترانه تبسم
سلسله جلسات هفتگی گروه دخترانه تبسم (ویژه دختران کلاس ششمی به بالا) قرار ما: پنج شنبه ۱۲ بهمن ماه، ساعت ۱۵:۰۰ 👀 مکان: حسینیه چهارده معصوم هزینه هر جلسه:۱۰ هزار تومان 💰 نکته:تولد بهمن ماهی هارو بخاطر کمبود بودجه یک هفته عقب می اندازیم. ╔═══(*◕ᴗ◕*)═══╗ @tabasomqroup_1401 ╚═══(*◕ᴗ◕*)═══╝
20.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطرات زیبای قنات به زودی کمتر از ده روز دیگر احیای قنات دوباره آغاز خواهد گردید بی تابی در میان احیاگران زیاد است و منتظر شروع دوباره احیای قنات‌ هستند این نشانه عشق و علاقه مردم شریف کهریزسنگ به احیای میراث فرهنگی و گران‌سنگ نیاکانمان است ۱۴۰۲/۱۱/۱۱ قنات باستانی کهریزسنگ @Ehyagaraneghanat
💥خانومای خوش سلیقه و شیک پوش اگه دنبال پوشاک باکیفیت ، شیک و قیمت مناسب واسه خودتون و فرزندتون میگردید.. کانال زیر رو دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/3511091410C9c967cfb75 شومیز زنانه فقط ۱۹۸ تومان😱 تاپ بافت زنانه فقط ۵۸ تومان🤯 کت‌‌ دامن لی و سارافون بچهگانه با قیمت عالی😱 https://eitaa.com/joinchat/3511091410C9c967cfb75 ❌به تازگی هم مدلهای عیدانه بچهگانه رو چیدمان کردن بروزترین پوشاک عیدانه بچهگانه با مناسبترین قیمت ها💁‍♀ خمینی شهر ، میدان امام‌ ، دوشنبه بازار ، ۵۰ متر مانده به مسجد جامع پوشاک جهان 📦ارسال رایگان اصفهان و خمینی شهر فروش حضوری و انلاین امکان پرداخت درب منزل
📣 قابل توجه متقاضیان شرکت در دوره های مربیگری 📚 ثبت نام در دوره تربیت مربی مهدکودک و پیش دبستانی ⭕️ برگزاری دوره بصورت مجازی 🎓 با اعطای گواهینامه معتبر در پایان دوره ⏳ ثبت نام فقط برای امروز ❌ کلیه کسانی که امروز ثبت نام می نمایند از تخفیف ویژه دوره ها برخوردار می شوند 🔷 شرکت در این دوره برای مادران محترم نیز توصیه می شود. 👈 بدلیل محدودیت ظرفیت اولویت با کسانی است که از طریق ایتا، روبیکا و تلگرام پیام می دهند ☎️ تماس جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام: 09376881525 ✅ ثبت نام در ایتا، روبیکا و تلگرام با ای دی : @morabiimahd
استخدام نجار یا همکاری در نجاری کارخانه رایمون هوم در نظر دارد، جهت ساخت قطعات چوبی محصولات و مبلمان خود با تیراژ بالا نسبت به استخدام نجار و شاگرد یا عقد قرارداد با همکاران محترمی که تجهیزات زیر را دارند اقدام نماید. ۱-اره فلکه ۲-رنده و سه کاره ۴-فرز زمینی ۵-فارسی‌بر ۶-گندگی لطفا جهت هماهنگی بیشتر با شماره زیر تماس حاصل فرمایید یا در واتساپ پیام دهید. مهندس مهدور 09216616539
ظرفیت در حال تکمیل🤗🤭 فستيوال مهیج باران کاغذی ویژه مادر و کودک👩‍👦 با مربیگری خانم صالحی ویژه سنین ۳ تا ۸ سال یک روز شاد در کنار هم🙃 شامل:بازیهای ریتمیک،نودلهای رنگی و کاغذ رنگی شادی حق بچه هاست در شهر کهریزسنگ باشگاه کشتی برای ثبت نام به آیدی زیر پیام دهید @Fzsalehi_kidssport
ضمن عرض تسلیت (شادی روحش صلوات)
فست فود پروتئینی احسان آقا (با بالاترین کیفیت و نازلترین قیمت ها) باعضویت در کانال ما از طرح های تخفیفی و رایگان ما مطلع شوید. 🍕انواع پیتزا ها 🌭انواع ساندویچ ها 🍔انواع برگر ها 🍠مواد پروتئینی 🌭فلافل درجه یک فقط فقط 22🌭 (با تست رایگان فلافل) 🍕مینی پیتزا فقط فقط37🍕 🍔همبرگر فقط فقط 39🍔 انواع مواد پروتئینی مواد اولیه تهیه پیتزا و ساندویچ و... (قارچ،ذرت،ژامبون،سوسیس،کوکتل، همبرگر،نان باگت،نان تست،نان پیتزا،نان همبرگر،و...) با عضویت در کانال ما در خرید ازمجموعه ما از۵٪درصد تخفیف بهره مند شوید. https://eitaa.com/fastfoodehsanagha آدرس:کهریزسنگ ،بلوار ولی عصر،حدفاصل کوچه ۳و۵ فست فود پروتئینی احسان آقا تلفن سفارش:09136753013
با عرض تسلیت ( شادی روحش صلوات)
21.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 لات محل؛ جعفر پلنگ امام رضا خیلی مَرده... من فقط یه دونه غذا می خواستم ... استاد دکتر راست نژاد؛ روایت کرامت حضرت رضا علیه آلاف التحیه و الثنا https://eitaa.com/darolquranehazratmahdi
توجه📢📣 توجه📢📣 قابل توجه همشهریان عزیز و گرامی شهر کوشک وحومه مغازه جنب نانوایی حکمت اله مهرابی واقع در خیابان معلم شمالی شهر کوشک امروز چهارشنبه ۱۴۰۲/۱۱/۱۱ از ساعت ۵ بعدازظهرالی ۱۰ شب گوشت منجمد گوسفندی ران،سردست،گردن،قلوه گاه،راسته با استخوان وگوشت گوساله برزیلی بدون استخوان طرح ویژه توزیع میکند. در ضمن فروش به صورت کالابرگ هم انجام میشود برای اطلاعات بیشتر با این شماره تماس بگیرید ۰۹۱۳۶۶۹۶۸۴۴ شعبه ۱ https://eitaa.com/joinchat/2749694487Cd404453dae
💫بخش پنجاه و نهم💫 آنها هم گفته بودند،صبر کنید.ولی زن دیگر مضطر شده بود و بیشتر از این طاقت نداشت.بچه ها چند بار دیگر رفتند و آمدند و نمی تونیم صبر کنیم.آن موقع صبح مردها هم دستشان به جایی بند بود.می گفتند:چرا نمی تونید صبر کنید؟مگه مریضتون آن قدر حالش بده؟بچه ها ناچار گفته بودند مریض ما در واقع مریض نیست،بچه اش در حال دنیا آمدن است.اگر دیر بجنبید،جان هر دو به خطر می افتد،آنها هم به تکاپو افتادند و کمی بعد خبر دادند؛ماشینی آمده،مریض تان را بیاورید.حالا که ماشین آمده بود،زن دیگر نمی توانست تا دم در راه بیاید.برانکارد هم نداشتیم مجبور شدیم چند نفری او را بغل کنیم.توی آن وضعیت بحرانی زن دستانش را دور گردن دو نفر از ما انداخت،دو،سه نفر دیگر هم پاهایش را گرفتند.با بدبختی تا جلوی ماشین او را بردیم.بیرون مسجد که رسیدیم،دیدم کامیونت حمل نوشابه ایستاده. کامیون بار سیب زمینی و پیاز برای مسجد آورده بود و مردها هم نگهش داشته بودند تا ما را برساند چاره ای نبود،زن را یک طرف خواباندم.خودم هم کنارش نشستم و به دیواره آهنی وسط که جعبه های نوشابه را دو طرفش می چیدند،تکیه دادم.کامیون راه افتاد.در حین حرکت زهرا شره بالا پرید و آن سمت دیواره کامیون نشست.با زهرا شره بعد شهادت بابا توی مسجد آشنا شده بودم. نمی دانم برای چی تو مسجد مانده بود، دست به کاری نمی زد که هیچ،به محض دیدن چیزی که به مذاقش خوش نمی آمد، سر و صدا و دعوا راه می انداخت وقتی هم بمباران می شد،احساس ترس می کرد و خودش را به حالت غش و ضعف میزد.همه از دستش عاصی شده بودیم.اصلا به خاطر اینکه سر هر مسئله ای شر به پا میکرد،بچه ها اسمش را زهرا شره گذاشته بودند،الان هم من راضي به آمدنش نبودم،ولی چیزی هم نمی توانم بگویم.حال زن خوب نبود و درد میکشید.سرش را روی و پاهایم گذاشتم و دلداریش دادم.زن درحالی که خجالت زده بود،سعی می کرد دردش را توی خودش بریزد.زیر لب دعا و ذکر میگفت،از دست ماشین لجم گرفته بود انگار موتور درست و حسابی نداشت.به کندی جلو می رفت،وقتی به پل رسیدیم.به زحمت خودش را از شیب پل بالا کشید،راننده پایش را روی گاز گذاشته بود و تا به آن طرف برسیم جان مان را بالا آورد،همین که از پل سرازیر شدیم،ماشین سرعت گرفت و تازه آن موقع روی دور افتاد، کمی آن طرف تر نرسیده به پمپ بنزین سر و كله هواپیماها پیدا شد و صدایشان همه جا پیچید،یک آن ترس به جانم افتاد،اگر مورد هدف قرار بگیریم،وضعیت این زن چه می شود.چه اتفاقی می افتد.یک چشمم به آسمان بود و پرواز جنگنده های عراقی را دنبال می کردم،یک چشمم به موتور سوارها یی بود که در فاصله دویست متری پشت سر کامیون با سرعت می آمدند.جوانی که موتور را میراند سرش را پایین آورده و کسی که ترک او نشسته بود،به یک طرف خم شده بود.آنها هم مثل ما سعی داشتند از مهلکه جان سالم به در برند.می دانستم انهدام پل مهم ترین هدف جنگنده هاست.توی دلم دعا دعا می کردم،این ها هر چه زودتر از پل فاصله بگیرند،چون حدس می زدم،چه اتفاقي ممكن است پیش بیاید،با دستم جلوی چشمهایش را گرفتم.نمی خواستم او با وضعی که دارد، صحنه ناگواری ببیند،اما او سرش را این طرف و آن طرف می برد و تلاش میکرد دستم را کنار بزند.چند لحظه بعد به محض سرازیر شدن موتورسوارها از روی پل هواپیماها راکت های شان را ریختند،موج انفجار یکی از راکت ها که سمت کوت شیخ،توی خانه ها افتاد، موتورسوارها را از مسیر منحرف کرد و نیم متری آن ها را بالا آورد و به زمین کوبید. هرکدام از جوان ها به سمتی پرت شدند. موتور شان هم روی جاده سر خورد و آتش گرفت.نفسم توی سینه حبس شده بود.اگر باک موتور منفجر می شد،جوانها که فاصله زیادی با آن نداشتند،جزغاله می شدند.زن که از لحظه غرش هواپیماها دردش را فراموش کرده بود،با صدای انفجارها با وحشت به آسمان نگاه می کرد و بلند صلوات میفرستاد از آن طرف زهرا شره به جای اینکه آرامش را حفظ کند،مثل همیشه شروع به داد و هوار کرد،من که نگران حال زن بودم و می دانستم هر چیزی او را در این لحظات بترساند برای جان خودش و بچه اش خطر ساز می شود، سر زهرا داد کشیدم و گفتم؛بنشیند و اعصاب ما را به هم نریزد.اما گوشش به این حرفها بدهکار نبود.وقتی کامیون جلوی در زایشگاه ایستاد،پرستارها آمدند و با کمک هم زن را داخل بردیم.موقع خداحافظی زن در حالی که تشکر میکرد،گفت:من نگرانم،شما چطور می خواید برگردید؟بهش گفتم:خدا بزرگه یجوری برمی گردیم.در حالی که ذهنم متوجه آن دو جوان موتور سوار بود،از زایشگاه بیرون آمدیم،به زهرا گفتم:من میخوام برم دنبال اون موتورسوارها،یقینا مجروح شدند.اگه می تونی بسم الله اگه هم می خوای ادا دربیاری، همین جا بمون.نمی خوام بیای.گفت:من که ادا در نمیارم،حالم بد میشه گفتم:ببین خودت هم می دونی حالت هات عادی نیست .
💫ادامه بخش پنجاه و نهم💫 الان موقع این کارها نیست چیزی نگفت و راه افتاد.برای اینکه زودتر به مجروح ها برسم شروع کردم به دویدن.از بیمارستان تا فلکه راهی نبود،از همان دور لاشه موتور را که بعد از انفجار باک چیزی از آن باقی نمانده بود میدیدم.هر کدام از چرخ هایش گوشه ای افتاده بود و از بدنه اش دود بلند می شد.به دنبال موتورسوارها چشم چرخاندم زمانی که از موتور پرت شدند،یکی از آنها نزدیک بلوار وسط و آن یکی در حاشیه خیابان افتاد.اما حالا از آنها خبری نبود،رد خونی را که روی زمین ریخته بود گرفتم و جلو رفتم.مسیرخون به طرف ساختمان نیمه کاره ایی میرفت که در و پیکر نداشت،رفتم داخل،توی راهروی خاکی جوان زخمی سرش را به دیوار تکیه داده،پاهایش را دراز کرده بود.دورش پر از خون بود.دویدم طرفش،قبل از هر کارنبضش را گرفتم.خیلی ضعیف می زد. ترکش توی پهلو و شکمش خورده بود.پایین تنه اش هم زخمی و درب و داغان بود.آنقدر خونریزی کرده بود که دیگر رمقی برایش نمانده بود. لب هایش را به زحمت تکان می داد،انگار سعی داشت چیزی بگوید.سرم را نزدیک بردم،چیزی نشنیدم.صدایش کردم،جوابی نداد.توی همان حالت یکی،دوبار حالت تهوع بهش دست داد و خون و کف بالا آورد.هیچ کاری از دست من برایش ساخته نبود.به زهرا گفتم:بریم دنبال ماشین،وضعش خیلی خرابه.آمدیم بیرون به سر و ته جاده سرک کشیدیم،هیچ خبری نبود.به زهرا گفتم: وایستا اینجا جلوی هر ماشینی که اومد بگیر.این را گفتم و دوباره دویدم داخل ساختمان می خواستم ببینم جوان هنوز زنده است یا نه.می ترسیدم تمام کند،رنگ و رویش بیشتر از قبل زرد شده بود.پاهای غرق به خونش را تکان دادم،متوجه ام بشود، عکس العملی نشان نداد.گفتم:ببین تو حالت خوب میشه.نگران نباش،چیزی نیست،کمکت می کنیم.حرف که زدم به سختی چشمهایش را بازکرد.اما یک دفعه سیاهی مردمک چشمش به زیر پلک بالا کشیده شد.وحشت کردم.تا به حال جان دادن کسی را ندیده بودم.با دستپاچگی دوباره تکانش دادم و گفتم:نگاه کن،حالت خوب می شه.نگران نباش،فقط یک کم خون ازت رفته، الان می بریمت خون برات می زنیم.خوب میشی. ناله های ضعیفش بهم فهماند که حرف هایم را شنیده است.بیرون دویدم.زهرا را صدا کردم و گفتم بیا کمک کنیم مجروح را بیرون بیاوریم،چون پاهای جوان ناجور صدمه دیده بود،نمی توانستیم بلندش کنیم.با بدبختی زیر بغلش را گرفتیم و کشان کشان تا کنار جاده آوردیم.هواپیماها باز توی آسمان جولان می دادند.یکی،دو تا ماشین آمدند و با سرعت رد شدند،زهرا کنار جاده داد میزد:کمک،کمک به دادمون برسین.مجروح داریم فریادهایش که افاقه نکرد و راننده ها به خاطر حضور هواپیماها نگه نداشتند،زهرا فحش داد بی شرفها نامردها،وایسید.گفتم: ول کن بابا چرا فحش می دی؟بعد از چند بار بالا و پایین پریدن وانت قرمز رنگ درب و داغانی ایستاد، راننده که پیرمرد عرب زبانی با موهای فرفری بود،قبول کرد مجروح را ببرد،تا راننده و مرد کنار دستی اش که به نظر از کارکنان بندر بودند،مجروح را از توی وانت بگذارند،من به دنبال آن جوان دیگر دویدم.او را از رد خونی که تا نخلستان آن طرف جاده کشیده شده بود،پیدا کردم.کنار یک خانه روستایی افتاده بود.به نظر می رسید،بلند شده و مقداری از راه را رفته و بعد آنجا افتاده است.وقتی کنارش رسیدم،داشت اشهدش را می خواند. با دیدن این حالت که شهادتین را نجوا می کرد و از گلویش خون کف آلود بیرون می ریخت،تمام تنم به لرزه افتاد.با دلهره نبضش را گرفتم.ترکشی را توی گلویش می دیدم ولی نمی توانستم دستم را جلو ببرم و آن را بیرون بکشم خون فوران می کرد و صدای این جوان که کم سن تر از آن یکی به نظر می رسیده از حفره گلویش بیرون می آمد.همین طور که به آن حفره خیره مانده بودم،گفتم: برادر،تو حالت خوب می شه اشهد خون،امام حسین رو صدا بزن.حضرت علی اکبر رو صدا بزن. دویدم بیرون نخلستان با صدای بلند راننده را صدا زدم و به دو بالای سر جوان برگشتم.تا رسیدم،دیدم سر جوان به یک طرف افتاد. هول شدم.دوباره نبضش را گرفتم.نمی زد. گوشم را روی قلبش گذاشتم.به نظرم آمد قلبش هم از کار افتاده،همان موقع راننده و همراهش که لباس هایشان به خاطربرداشتن مجروح اولی خونی شده بود، آمدند.جوان را بلند کردیم یک دفعه دیدم دیوار پشت سرش هم خونی است،تا آن لحظه فکر می کردم فقط ترکش به گلویش خورده،نمی دانستم ترکش دیگری هم به پشت سرش اصابت کرده.به راننده گفتم اینا حالشون خیلی خرابه.به بیمارستان طالقانی نمیرسن. ببرینشون توی زایشگاه،مجروح هم پذیرش میکنن.شاید بتونن زودتر نجاتشون بدن.راننده گفت:الساعه می رسونمش.ولی ماشین آن قدر قراضه بود،که به زور از جا کنده شد دلم گواهی می داد که هر دو جوان به شهادت می رسند.خیلی ناراحت بودم.زهرا هم ساکت بود.هر دو پیاده به طرف پل به راه افتادیم.امیدوار بودیم ماشینی از راه برسد و حداقل ما را به آن طرف پل برساند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل اول ایران به سوریه توسط مهدی طارمی دقیقه از روی نقطه پنالتی 34🔥🔥🔥.. ۳۵ گل طارمی برای تیم ملی فوتبال🗿.. و ۳ گل در این دوره مسابقات 🔥.../