محبوبِ من! ..
از حالِ من اگر میپرسی
قیاماً
و قُعوداً
و سجوداً
و رُکوعاً
در تفکرِ تو
به سر میبرم ...
📎پ.ن:
تصویر مادر ایران - مادر 9 شهید
نام این مادر، خانم صفیه گلزاری و ساکن جزیره هرمز میباشد...
شهدای این خانواده در عملیاتهای؛
خیبر، فتح المبین، والفجر8، کربلای 4 و کربلای 5 بوده و آخرین شهید نیز دختر اوست که در جنایات آل سعود در سال 66 به شهادت رسید....
#مادر_ایران
#مام_وطن
#انقلابیون_واقعی🌷
🕊🕊
قصہ دست های بستہ را شنیده ای
بگذار تصویر، پاهای بستہ در
عملیات خیبر را برایت روایت ڪند...
#عملیات_خیبر
#پاهای_بسته😔
🕊🕊
ماجرای عجیب شهید یونس زنگی آبادی بانویسنده کتابش😭
#شهیدان_زنده_اند🌷
#تماس_تلفنی_شهید
#بعدازشهادتش_بانویسنده_کتابش
درپست بعدی ماجرا رو از زبان نویسنده کتاب بخونید👇👇
🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
#تماس_تلفنی_شهیدبانویسنده_کتابش
شروع به خواندن مطلب نمودم و هر چه بیشتر پیش رفتم ؛ناامید تر شدم ؛زیرا متوجه شدم از این همه خاطره که مجموعه ای است از گفتار خانواده و دوستان و همرز مان آن شهید ؛چیزی به هم نمی رسد که قابلیت تبدیل شدن به اثری داستانی را داشته باشد ؛ . . . . . . . . . . صدای زنگ تلفن هر چند مرا به شدت از جا پراند ؛اما بهترین و به جاترین پایانی بود که می شد بر افکاری چنین نا امیدانه که هر لحظه صاحبش را بیشتر در خود فرو می برد ؛قائل شد .گوشی راکه برداشتم ؛حال کسی را داشتم که نزدیک به غرق شدن بوده ودر لحظات آخر توسط نجات غریق نجات یافته است .فکر می کنم صدای سرزنش آمیز نجات غریق که تو شنا بلد نیستی ؛چرا رفتی توی چهار متری ؟به اندازه صدای پدری مهربان نوازش بخش باشد. . . . . . انگار یکی از خوانندگان فرمایشی دارند .بفرمایید خواهش می کنم . . . . . . .اما آخر چطور می توانم به تلفن که زنگ می زند بی اعتنا باشم در حالی که رعشه اش تن مرا می لرزاند و شما می توانید بالا وپایین شدن کلمات رادر امواج آن ببینید. ولش کن ...تمر کزت را از دست نده ...بسیار خوب ...یک پیشنهاد :بهتر نیست مشکل را اول به صورت یک سوال در آوریم و بعد در مقام پاسخ برآییم ؟اگر این زنگ تلفن بگذارد . . . . . . . . این دیگر زنگ نیست ،بلکه زینگ است و اصلا بگذارید ببینیم این کیست که دست بر نمی دارد و با سماجت منتظر و امید وار است که یکی از این سوی خط پس از زنگ بیست و پنجم او گوشی را بردارد : بله ؟سلام علیکم . علیک
می خواستم بگویم شما می توانی برای رفع این به ظاهر مشکل از صناعات داستانی برای پرداخت خاطره استفاده کنی و جای دست بردن در آن کاری کنی که خواندنی تر شود .سکوت ...سنگین شدم ..حیرت کرده ام
_شما؟
_من زنگی آبادی هستم .
_ببخشید ،کی؟!
_یونس زنگی آبادی .
وحشت زده گوشی را گذاشتم و با چشمانی از حدقه در آمده به پنجره خیره شدم که در پس خود از میان تاریکی دو چشم را خیره من کرده بود .
فرقی نمی کند ،چه در داستان چه در واقعیت ،رسم مالوف این است که به محض حضور ارواح دلهره آمیز می شود .در این حالت همن طور که در واقعیت زبان بند می آید و لرزه براندام می افتد و صدا در گلو خفه می شود ،در داستان نیز نثر بریده می شود ،جملات کوتاه و مقطع می شوند و کلمات سخت وسنگین ...استفاده از سه نقطه به منزله طنینی که گوش را می آزارد و چشم را خیره می کند ،کار برد فراوان می یابد تا فضای لازم را برای ایجاد دلهره فراهم کند تا بخصوص خواننده وحشتی را که لازمه آن صحنه است ،با تمام وجود احساس کند .همه اینها قبول .
#ادامه_پست_قبل☝️☝️
میدانم که این گونه عملیات زبانی باید در پایان قصل قبل یا آغاز این فصل انجام می شد ،من هم چنین قصدی داشتم ،اما راستش ،آن دو چشمی را که در پس پنجره دیدم یا بهتر است بگویم احساس کردم ،به نظرم مهربان تر از آن آمدند که بتر سانند و داستان مرا پراز سه نقطه و کلمات سنگین و نثر بریده کنند . برعکس چنان فروغی داشتند که برتاریکی قالب آمدند و فضا را به شدت دوستانه کر دند و من حتی وقتی آن دو چشم را در طرح سری دیدم که بدن نداشت یا از بدن جدا افتاده بود ،نه تنها نتر سیدم که از لبخندش فهمیدم اگر این سر به بدنی وصل بود ،دست راست آن بدن به سویم دراز می شد تا دست مرا به مهر بفشارد و این همه سریع تر از آن بود که به ثانیه ای در آید آن قدر که من آن را به قدرت تخیل خود نسبت دادم ،چون آنچه به چشم آمد ، محو شد و بلافاصله زنگ تلفن به صدا در آمد .با آنکه در یافته بودم جایی برای ترس نیست ،این در یافت هنوز از ذهن به جسم منتقل نشده بود ،انگار باید جسم من فاصله ابری میان برق و رعد را برای آن که به چشم بیاید و سپس گوش بشنود ،طی کند تا گوشی را بردارم ،طول کشید و وقتی برداشتم ،شنیدم : خواب نمی بینم ؟
_هر عباسی یک حسین دارد و هر حسینی یک زینب و هر زینبی که شمشیری است در نیام که باید برآید .من این شمشیر رادر دست تو می گذارم ،زیرا از خدا خواستم که یک بار چون عباس شوم و یک بار چون حسین .به وقت عباس شدن بی دست شدم و یک بار چون حسین شدن بی سر .مرا از پاهایم شناختند .این ها را می دانی ...خوانده ای ...
_ یعنی من انتخاب شده ام ؟
_ ما خود را تحمیل نمی کنیم بلکه در دل ها جا می کنیم .
_ باید چه کنم ؟
_حق را ادا کن .حق این اثر آن است که مرا طوری در یاد ها برانگیزدکه در قیامت برانگیخته می شوم ،کامل ،و نه شرحه شر حه ،آن طور که در دنیا شدم. اگر حسین را سر بریدند و عباس را دست، آنان قیامت نه با سر و دست بریده که با اندام کامل خویش برانگیخته خواهند شد و من نیز که مرید آنان بوده ام ،چنینم .پس تو خاطرات مرا که اینکه چون جسم دنیا ای ام شرحه شر حه است همچون جسمی که در قیامت برانگیخته می شود ،به اندام کن ،با سر و دست . بخواهی می توانی . می خواهم ،پس حتما می توانم .
_مرا نه ناظر خود که خواننده ای فرض کن که با کلمه به کلمه تو پیش می آید و به هر جمله ات قد می کشد .اگر کتاب تو جسم باشد ،من روح آنم .
_من مفتخرم .
_از تعرف کم کن.
_ حرف دلم را زدم .
_ برای آن که به مکان مسلط شوی ،به روستای زنگی آباد برو ...
_ آیا ارتباط یک طرفه است ؟
_تو اراده کن من می آیم .
_ همین طور تلفنی ؟
_ به هر صورتی که بخواهم .من اذن از خدا دارم .
نا گهان تلفن شروع کرد به بوق ممتد زدن ،انگار در بند شما ره ای نبوده است . گوشی را گذاشتم و به طرف پنجره رفتم .تاریکی حجیم بود و سنگین .به نظرم آمد به هزا ران چشم پاییده می شوم .یعنی خواب می بینم ؟از آن خواب هایی که سخت واقعی می نماید ؟باید در این باره سکوت کنم یا در باره اش با هر کسی سخن نگویم . چه نیازی است اتفاقی را که افتاده ....منظورم این است که ...صدایی را که شنیده ام و...چهره ای را که دیده ام ،با قسم و آیه به دیگرانی که باور نمی کنند ،ثابت کنم ؟این سه نقطه ها را جان نثر من چه می خواهند ؟،یا باز تاب از من اند که خود نیز به آن آگاه نیستم یا سعی در پوشاندن آن دارم ؟کتمان نمی شود کرد که مهمانی در اتاق است که...یعنی ممکن است خواب دیده باشم ؟خوابی که هنوز هم ادامه دارد ؟تا صبح نشود ...تا برسر سفره صبحانه با پروین لیلا و سهیلا ننشینم و شبی را که گذشته یا در حال گذر است ،مرور نکنم ،به واقعی یا خواب و خیال بودن آنچه گذشت ،اعتقاد پیدا نکنم .
من باید از خواب بیدار شوم ،دست و صورت بشویم و سر سفره صبحانه بنشینم و ما جرا را برای پروین بگویم و او تعجب کند و به طور طبیعی راه انکار را در پیش بگیرد و بگوید :مگر می شود ؟
من بگویم :حالاکه شده .او بگوید :خواب دیده ای ! . . . . .
#شهید_بی_سر
#شهید_بی_دست
#شهید_یونس_زنگی_آبادی🌷
🕊🕊
یادش بخیـر
آن که در آغـوش گرم من
عطری ز بوی
پیکر نازش فشاند و رفت
در دامن
خیال من از بزم وصل خویش
صدها نهال از
گل و ریحان فشاند و رفت...
مادر شهید #احمد_افشار🌷
شهید افشار بعد از ۳۰ سال توسط پلاکش شناسایی شد.
#شبتــــون_آرام_بایاد_شھـــــدا 🌹
لبش کاملا از بین رفته بود، یک چشمش را تخلیه کرده بودند، دندانهایش از بین رفته بود، بدنش پر از ترکش بودو به کلکسیون ترکش تبدیل شده بود که انواع ترکشها داخل آن وجود داشت، شیمیایی هم بود. با تمام اینها عشق و علاقه عجیب او به جبهه نگذاشت که در رختخواب ذلت بمیرد...
✍ #ڪلام_شـهید
خدایا! خود آگاهی که در شبهایی که خواب دوستانت، یعنی شهدا را میبینم چقدر افسوس میخورم که نمیتوانم خود را به قافله آن بزرگواران برسانم و در اوقاتی فکر میکنم آیا این نعمت بزرگ نصیب من درمانده هم خواهد شد یا نه، در این مطلب میمانم و فقط مجدداً از آن شهدا میخواهم که به خوابم بیایند…
📎قائممقام لشگر ۱۰سیدالشهدا
#سردارشهید_جعفر_جنگروی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۳ فریدن ، اصفهان
شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ فاو ، عملیات والفجر۸
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
🔰از تفرقه و جدایی و بی تفاوتی که ناشی از بی آگاهی از اسلام اصیل است اجتناب کنید .و همه در یک حزب و آن هم حزب الله ، حزب مستضعفان وارد شوید و هرگز امام را فراموش نکنید.
🔰اکنون که انقلاب اسلامی ما مانند کشتی در میان اقیانوس بزرگ قرار گرفته و از همه طرف موجها و طوفانها بر پیکر آن میخورد و از داخل و خارج بر آن توطئه میشود ولی همچنان مانند کوهی بزرگ موجها و طوفانها را خرد میکند و راه خود را از قبل با ثبات ادامه میدهد.
🔰و این ثبات به این دلیل است که قانون این کشتی اسلام است و هدایت کننده اش ولایت فقیه و محافظش الله است. پس گوش به فرمان فقیه عالیقدر باشید، که هیچ وقت شکست نخواهد خورد تا هم دنیا و هم آخرت را خواهید داشت...
#شهید_عیسی_ملایی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۳/۳/۱۹ میاندرود ، مازندران
شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۸ فاو ، عملیات والفجر۸
#یاد_یاران
💠او را در محور عملیاتی مهران ٓ دهلران دیدم ، خسته و خاکآلود بود ازچهرهاش فهمیدم چند شبی میشه که نخوابیده ؛ بهم گفت: «کاش روزی فرامیرسید که دشمن را از خاک مقدس جمهوری اسلامی بیرون میکردیم.»
💠از او خواستم کمی استراحت کند، اما گفت که کار دارد و باید به مقر برگردد. گفتم: مگر خسته نیستید؟ با دست به عکس امام (ره) که بر سینه اش نصب بود، اشاره کرد و گفت: «کسی که فرمانده اش خمینی روح خدا باشد، خسته نیست.»
📎فرماندهٔ گردان ۵۰۱مقداد تیپ ۱۱۴ امیرالمومنین(؏)
#سردارشهید_عجم_ملکی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۰ مهران ، ایلام
شهادت : ۱۳۶۲/۱۱/۲۸ چنگوله ، عملیات والفجر۵
#لالههای_آسمونی
💠تمام خانواده شهید گرین کارت داشتند. خانوادهای متمول بودند که در محله شمیران زندگی میکردند. مادرش التماس میکرد که این بچه را راضی کنید ازدواج کند، ولی عبدالحمید میگفت : تکلیف من است که بجنگم.
💠به خانوادهاش میگفت : شما زندگی خودتان را داشته باشید، من زندگی خودم را دارم. امکانات دنیاییاش فوقالعاده عالی بود، اما به همه اینها پشت پا زد.
💠عجیب است هنوز این برایم سؤال است که مادرش هر بار مرا میدید از خاطرات پسرش در جبهه از من میپرسید. یادم است شهید شاهحسینی به بچههای جنوب شهر به مزاح میگفت : شهدای شمیران افضل من شهدای خراسان(منطقهای در جنوب تهران).
💠به نظر من هم کسی که در شمیران وخانوادهای متمول و خارجنشین زندگی کرده است، شهادتش افضل است، چون همه وابستگیهای دنیا را زیر پایش میگذارد و میآید. عبدالحمید اهل تظاهر و ریا نبود. در رابطه با جنگ اصلاً شوخی نداشت.
✍به روایت سردار نصرالله سعیدی
#سردارشهید_عبدالحمید_شاهحسینی🌷
#سالروز_شهادت
#مادرانه
تنـهایی من گوشه ای ندارد که
تــو را به آغـوش بکشم
من هـر شــب
کنار دیوار فرو ریخته عشقمان
قاب عکست را
به آغوش می گیـرم ..
#شهید_زلفعلی_گلپور🌷
#شبتــــون_آرام_بایاد_شھـــــدا🌹
#پیام_شهید
‼️همه ما بهسوي الله رجعت ميكنيم و چه خوبست كه مسئوليتي را كه خداوند بر دوش ما گذاشته است و آن را پذيرفتهايم، اين بار سنگين را هرچه بهتر بر دوش بكشيم و در قبال الله ، قرآن و جامعه، بطور كامل به انجام رسانيم.
#برگی_از_خاطره
‼️اومدم خونه بهم گفت : داداش ، جلسه قران میری بهتره قران رو با ترجمه بخونی. یکی فقط بخونه و ما گوش کنیم ، چندان فایدهای نداره ولی اگه ترجمه و تفسیر کنه ، ما میفهمیم چی داریم گوش میکنیم و قران چی میگه به ما ...
‼️زمان مثل برق و باد گذشت ، سالها بعد وقتی تو مسجدالحرام روبروی خونه خدا نشسته بودم ؛ دیدم یکی داره قرآن میخونه و شروع کرد به گریه کردن ....
‼️ازش پرسیدم چی شده ؟ چرااینجوری گریه میکنی؟ ..انگلیسی حرف میزد و قرآن رو هم به همین زبان میخوند ...گفت : اهل کجایین؟
‼️گفتم : ایران . گفت : مگه قرآن نمیخونید؟ مگه جلوی شما قرآن نیست ؟ گفتم : بله ! هست ...
‼️گفت : مگه به معنای آیه دقت نمیکنید؟ مگه آیه های رحمت و عذاب رو نمیخونید؟؟؟ سرمو پایین انداختم و حرفهای آنروز مهدی به ذهنم اومد که
* بهتره ترجمهٔ قرآن رو هم بخونی تا بفهمی خدا چی میگه *
✍به روایت برادرشهید
#شهید_مهدی_اردکانی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۰/۷/۱۰ دامغان ، سمنان
شهادت : ۱۳۶۰/۱۱/۲۹ تنگهٔچزابه ، عملیات امیرالمومنین(؏)
#رسم_خوبان
💠سه روز با هم هم سفر بوديم. در تمام اين مدت هر جا كه براي نماز توقف كرديم، محمد حسين مي ايستاد كنار مهرهاي نماز و يكي يكي مهره ها را بر مي داشت و با دقت نگاه مي كرد.
💠مي خواستم بفهم براي چه اين كار را انجام مي دهد، تا اينكه يك بار ايستاد به نماز، مهرش را برداشتم. سبز رنگ بود و بوي عجيبي داشت. تربت كربلا بود.
💠هر چه اصرار مي كرديم به عضويت سپاه در نمي آمد و پاسدار رسمي نمي شد. مي گفت:«اگر من شهيد شوم و روي سنگ قبرم بنويسند «پاسدار» روز قيامت جلويتان را مي گيرم. من بسيجي ام.»
#شهید_محمدحسین_یوسفالهی🌷
#ایام_شهادت
✍ #ڪلام_شـهید
🔰کسی را که امام امت (ولایت فقیه) او را طرد میکند شما نیز او را طرد کنید و اگر کسی را تایید میکند شما نیز تاییدش کنید، حتی اگر از او نفرت داشته باشید.
🔰اگر میخواهید من از شما راضی باشم، فقط مخصوص من دعا نکنید، در جای خلوت پیش خدا گریه کنید، برای تمامی سربازان حق دعا کنید تا خداوند تبارک و تعالی از شما راضی باشد.
🔰انسان مانند یک زندانی در این جهان است، چون اگر در یک اتاق باشیم دید ما محدود است و دیگر از بیرون خبری نداریم. همین که انسان به این نقطه (شهادت) رسید، دیگر از همه چیز آزاد میشود و میتواند در همه حال و در هر جا و مکان حاضر شود. در صدد استحکام بخشیدن به دینتان باشید .
#شهید_سیدعلی_دهقان🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۳/۱۱/۱ تهران
شهادت : ۱۳۶۲/۱۱/۳۰ جفیرطلاییه ، عملیات خیبر
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
🔺آیا تاکنون فکر کردهاید که چگونه و با چه رویی میخواهیم در مقابل فرزندان و خانوادههای شهدا بایستیم و به چشمانشان نگاه کنیم؟
🔺 برادران اگر هیچ کاری از دستتان برنمیآید، لااقل از خدا بخواهیم و بگوییم خدایا زندگی ما که به اسلام و انقلاب خدمتی نمیکند، لااقل از عمر ما بکاه و بر عمر امام عزیزمان بیفزا و به ما مرگی با عزت عطا کن تا شاید مرگمان بتواند به اسلام و انقلاب خدمتی کند.
🔺مگر نه اینکه درخت اسلام همیشه از خون عزیزانی چون فرزندان زهرا(س) آبیاری شده و اگر در جامعهای خون نباشد، آن جامعه رو به خشکی و انزوا خواهد رفت و به قول استاد مطهری، شهادت تزریق خون است بر پیکر اجتماع..
#شهید_علیرضا_محمودیپارسا🌷
#سالروز_شهادت
#رسم_خوبان
‼️هر وقت از جبهه نامه میفرستاد مینوشت «ما را خیلی دعا نکنید امام را دعا کنید چون امام خیلی برای ما زحمت کشیده است».
‼️مهدی گاهی میگفت «مامان دعا کن من شهید شوم»، میگفتم آخه مادر اگر همه شهید شوند پس کی این انقلاب را نگه دارد. میگفت «نه، اگر من شهید نشوم، چون فرمانده هستم، مرا میبرند پشت این میزها و از آن بالا پرت میکنند توی جهنم، ممکن است خدایی ناکرده نادانسته کار اشتباهی انجام دهم که دیگر ندانم جواب خدا را چه بدهم».
میگفت «وقتی دوستانم شهید میشوند گوشم را کنار دهانشان میبرم ببینم در آخرین لحظات چه میگویند»، میگفت «آخرین حرفی که دوستان شهیدم زمزمه میکردند «حجاب» بود. نمیدانم واقعا این زنهای بیحجاب مسلمانند، خدا کند من شهید شوم دیگر این صحنهها را نبینم. طاقت ندارم»
📎فرماندهٔ توپخانهٔ لشگر ۲۵ کربلا
#سردارشهید_مهدی_ملکی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت: ۱۳۴۲/۵/۱ قائمشھر ، مازندران
شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۳۰ فاو ، عملیات والفجر۸
#رسم_خوبان
💠صدایش آرام، گیرا و دلنشین بود. لحن کلامش موثر و بر دل می نشست. هرچه می گفت به آن اعتقاد داشت و عمل می کرد. در سلام کردن بر همه سبقت می گرفت. برای هیچکس بد نمی خواست، راحتی دیگران را می خواست حتی به قیمت رنج و ناراحتی خودش.
💠به نظافت و تمیزی بسیار مقید بود، حتی یک چوب کبریت هم به کوچه و خیابان نمی انداخت. بسیار قناعت پیشه بود. اهل تجمل و تشریفات نبود، هر غذایی بود می خورد و هر لباسی بود می پوشید. هرگز یأس و ناامیدی در وجودش رخنه نمی کرد.
💠خیلی خوش طبع بود. کلماتی شیرین و شاد می گفت و خانه را غرق نشاط می کرد. در تمام عمرش هیچ کس از او بی احترامی ندید. در شب های سرد زمستان و پر یخ و برف جبهه، قبل از اذان صبح بیدار می شد و نماز شب می خواند. بسیاری از رزمندگان و دوستان مناجات او را در دل شب دیده بودند.
💠از تعریف و تمجید دوستانش به شدت می رنجید. به محض اینکه کسی در حضور او غیبت می کرد، فوراً موضوع صحبت را عوض می نمود و اگر موفق نمی شد، از آنجا بیرون می رفت.
#شهید_علیرضا_ناهیدی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۳۹/۱۲/۱ تهران
شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۲۷ فکه ، والفجرمقدماتی
#اثر_انگشت
💢گفت «من که به بنیصدر رأی نمیدهم.» تعجب کردم. خیلیها قبولش داشتند. بعد ادامه داد «اگه یادت باشه بنیصدر تا یه روز مونده به پایان مهلت نامنویسی، ثبتنام نکرد. گذاشت تا وقتی که از ملاقات امام برگشت.
💢همین که از در اومد بیرون اعلام کاندیداتوری کرد. به نظرم کاسهای زیر نیم کاسهست. این آدم داره از ملاقات با امام سوء استفاده میکنه. میخواد به مردم وانمود کنه برنامههایی داشته که حضرت امام تایید کرده.» آن روز چیزهایی فهمیده بود که خیلیها ماهها بعد فهمیدند.
📎قائممقام سپاه پاسداران
#سرلشگرشهید_یوسف_کلاهدوز🌷
#یاد_یاران
🔰بسیار امانت دار بود و در حفظ اسرار به ویژه اسرار کاری اش بسیار دقیق و حساس بود به طوری که در نامه ها و تماس های تلفنی که با خانواده داشت از عملیات ها و مناطقی که در آن شرکت می کرد حرفی به میان نمی آورد.
🔰وقتی از خط مقدم بر می گشت معمولا من ساکش را باز می کردم و می دیدم همراه لباس هایش همیشه یک جلد کلام الله مجید نیز هست. می گفت: می بایستی به فرموده امام با یک دست قرآن و بادستی دیگر اسلحه داشته باشیم.
🔰لباس سپاه تازه ای را که تابه حال نپوشیده بود به من داد و گفت : اگر جنازه مرا نیاوردند این لباس را به جای جسم ام به خاک بسپارید.
✍به روایت خواهربزرگوارشهید
#شهید_محمدحسین_محمودزاده🌷
#سالروز_شهادت
ولادت :۱۳۳۷/۱۱/۱۵ بهشهر ، مازندران
شهادت : ۱۳۵۹/۱۱/۲۹ ایلام
#روایٺــ_عِـشق ✒️
‼️یک روز همراه شهید ملاآقایی به اهواز می رفتیم او در بین راه شروع به صحبت کرد. حرفهایش بوی درد میداد. میگفت : در شهر در پشت جبهه، همه اش دعوا و درگیری و جدایی است. یکی استعفاء میکند، یکی محل کارش را عوض میکند و یکی از این گروه جدا شده گروه تازه ای را تشکیل میدهد. هر کس دنبال منافع شخصی خویش است اما در جبهه اثری از اختلاف و درگیری نیست.
‼️اینجا جز صداقت جریان ندارد. هیچ وقت نشده است که من سر کسی داد بکشم. هیچ وقت هم بچه ها از کار، ابراز خستگی نکرده اند. اگر کسی تندی کرده، از روی حب و بغض شخصی نبوده، بلکه بخاطر خدا بوده، بخاطر این بوده که کار سریعتر انجام شود.
‼️اگر عیب و نقصی در کنار من یا شما و در کار نیروها باشد هیچ وقت به خود اجازه نمیدهیم با نگاه بغض آلود به آن بنگریم. چون همه تلاشها برای یک هدف است. ضعفی اگر بود همه در صدد برطرف کردن آن بر میآمدند و کسی را شماتت نمیکردند. اما کاش این صداقت به شهرها هم منتقل میشد کاش...
📎فرماندهٔ گردان مهندسی رزمی
#سردارشهید_حجتالله_ملاآقایی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۳۸/۱۱/۲۸ شهرری ، تهران
شهادت ۱۳۶۶/۹/۲ شلمچه
لکنت شعر و...
پریشانی و...
جنجال دلم...
چه بگویم که کمی خوب شود
حال دلـم؟
#شـهید_محمدحسین_حدادیان🌷
#سالروز_شهادت
📎سلام ، صبحتون شهدایی🌺
🔴مدیر روابط عمومی وزارت بهداشت: ابتلای ۳ نفر از بیماران بستری در قم و اراک به کرووید ۱۹ تایید شده و در بیمارستان تحت مراقبت قرار دارند. هر ۳ تابعیت ایرانی داشته و فرد مبتلا در اراک نیز ساکن قم و از همکاران پزشک ما است. تعداد مبتلایان کرونا تایید شده در کشور به ۵ نفر رسید.