eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
68.5هزار عکس
10.7هزار ویدیو
174 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹نماز و پناهنده شدن پزشك عراقي در يكي از عمليات‌ها در مريوان مرتضي بر اثر اصابت تير به ران پايش مجروح مي‌شود. بعد از آن هم توسط دشمن محاصره و اسير مي‌شود. مرتضي در همان حال جراحت وخونريزي شروع به خواندن نمازش مي‌كند. دكتر عراقي چند باري مي‌آيد و برمي‌گردد تا اگر نماز مرتضي تمام شده پاي مرتضي را پانسمان كند. در اين آمدن‌ها و رفتن‌ها شيفته مرتضي وعبادتش مي‌شود، مي‌گويد:« مگر پاي تو درد نمي‌كند.» مرتضي هم مي‌گويد:« وقتي با خدا حرف مي‌زنم دردي حس نمي‌كنم.» پزشك عراقي شيفته مرتضي مي‌شود و آمبولانسي را تهيه و مرتضي را سوار مي‌كند و با هم به سمت ايران فرار مي‌كنند. پزشك عراقي در ايران پناهنده شد. مدتي بعد با كمي پرس وجو متوجه شد كه مرتضي شهيد شده است.  🌷
🎙به روایت مادر: فرمانده گردان کمیل _ لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص)« ۴۷ بار مجروح شد و ما نفهمیدیم آقا در خوابم فرمود: جلوی سرباز امام زمان را نگیرید چند روز پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ و آتش‌بس جنگ ایران و عراق، در روز پنجم مرداد ماه ۱۳۶۷ منافقین به مرزهای غربی کشور حمله کرده و وارد خاک کشورمان شدند. سه شنبه ۷ شهریور ساعت ۱۰:۳۳ رزمندگان و دلاوران اسلام برای مقابله با متجاوزان در مناطق اسلام‌آباد و کرند غرب در کرمانشاه طی عملیات مرصاد به مقابله با دشمن متجاوز پرداخته و در نهایت با شکست منافقین، آنها را از مرزهای سرزمین مان بیرون راندند. همزمان با این عملیات دشمن بعثی از منطقه جنوب نیز دست به عملیات وسیعی زد که رزمندگان اسلام طی سلسله عملیاتی به نام غدیر به مقابله آنان برخواسته و دشمن را از خاک میهن اسلامی بیرون راندند. مرتضی خانجانی یکی از دلاوران لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص)، همان فرمانده با صلابت و رشیدی بود که بعد از ۴۷ بار مجروحیت سرانجام درعملیات غرورآفرین غدیر به شهادت رسید. آنچه در پی می‌آید حاصل همکلامی‌مان با معصومه آقا بیگی، متولد ۱۳۲۷، مادر شهید مرتضی خانجانی، فرمانده گردان کمیل لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) است. متولد شب‌قدر مرتضی در اولین روز از بهمن ۱۳۴۵ همزمان با ۲۱ ماه مبارک رمضان در کرمانشاه به دنیا آمد. آن زمان ۱۸ سال بیشتر نداشتم. مرتضی فرزند دوم خانواده بود. من مادر دو دختر و سه پسر هستم. مرتضی دوسال و نیم بیشتر نداشت که از بالای ساختمان سه طبقه به پایین پرتاب شد. همان جا از ضعف شدید از حال رفتم. به هوش که آمدم دیدم مرتضی دور حوض می‌دود، نمی‌دانم چه طور شد که یک قطره خون هم از دماغش نیامد، همه می‌گفتند: «نظر کرده است که بلایی به سرش نیامده». راست می‌گفتند، پسرم نظر کرده بود. خانواده ما یک خانواده متدین و مذهبی بود. مرتضی در چنین خانواده‌ای بزرگ شد. محیط خانه و فضایی که مرتضی در آن پرورش یافته بود، در زندگی او نقش بزرگی ایفا کرد و آینده خوبی را برایش رقم زد. پسرم با رغبت و شوق وصف ناپذیری در مراسم مذهبی و هیئت‌ها شرکت می‌کرد. همه کارها و پذیرایی و خدمات در عاشورا و تاسوعا و هیئت‌ها و بسیاری دیگر را خود بر عهده می‌گرفت. خیلی به اینگونه فعالیت‌ها علاقه داشت. حواسمان به خمس و زکات نان بچه‌ها هم بود....