شاید این بوسه
همان روضهی وداع باشد
کربلا ... مقتل ... زینب ...
و این آخرین دیدار دنیاست
رحمتالله فرمانده اطلاعاتوعملیات
لشکر۱۰سیدالشهدا بود که در اسفند۶۲
در عملیاتخیبر با اصابت تیر مستقیم
دشمن به صورتش به شهادت رسید و
مادر را واداشت بجای بوسه بر صورت
با بوسه بر دستِ فرزند با او وداع کند..
#وداع_آخر
#امان_از_دل_زینب
#شهید_رحمتالله_کرد
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
سوخت تا بفهمیم
که در ره عشق سوختن ؛
اولویتِ عاشقی است...
حسین ۱۶ سال داشت
راننده لودر و بلدوزر بود!
در عملیات آزادسازی مهران
در تابستان داغِ سال شصت و پنج
از شب تا صبح درحال ساخت سنگر بود
صبح هنگام، از دوستانش طلب آب کرد
اما پيش از آنکه آب را به او برسانند
هدف آتشِ خمپاره دشمن قرار گرفت؛
همزمان با متلاشی شدن مخزن بولدوزر
روغنِ داغ روی بدن مطهرش ریخت ؛
و تشنه لب در عشق مولایش حسین(ع)
ذوب شد و بهجمع آسمانیان پیوست.
#جهادگر_نوجوان
#شهید_حسین_دیهیمفرد
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
مگر نه آنکه گردن ها را
باریک آفریدهاند تا در کربلای عشق
آسانتر بریده شود ...
"شهید آوینی"
رضا ؛ جوانِ رشيدی بود از دیار اصفهان
که هميشه با لباس رسمیسپاه در منطقه
حضور میيافت. در ۱۰ دی ماه سال۱۳۵۹
حین شناساییِ مواضع دشمن در آنسویِ
کارون اسیر شد و بعثیها بعد از شکنجه
سرش را از قفا بُریدند و بُردند..!
تصویر : آخرین بوسه پدر بر رگهای
بریده پیکر بیسر فرزندش...
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
#پاسدار_شهید_رضا_رضائیان
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
من نمیدانم آنها چگونه
از این جگرگوشه هایشان دل کندند..!!
اصلا تا پدر نشوی نمیفهمی...!!
#شهداء
#دفاع_مقدس
#یاعلیبنالحسینالاصغر
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
زبان به روضه چرا واکنم؟ همين کافیست:
مباد شاهد جان دادنِ پسر ، پدری ...
📸 لرستان ، سال ۱۳۶۲
پدری در پی به شهادت رسیدنِ
پسرش بیتابی میکند ...
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
#کوچکترین_شهید_دفاع_مقدس
نامش حسین بود، اهل شهرستان جم، استان بوشهر...
در دوازدهمین بهار عمرش دست پدر را مے گیرد و بہ محل اعزام مے برد تا رضایت دهد براے رفتن حسین...
عملیات بیت المقدس، حسین را بہ آرزویش رساند شب عملیات بهش گفتند: حسین تو نیا!
حسین گفت: من براے #سقایے با شما مے آیم...
حسین، تیربارچے را بہ هلاکت رساند تا گردانِ در محاصره را نجات دهد...
رزمنده اے آب خواست حسین آب آورد سر حسین بالا آمد و خمپاره اے...
و اینگونه بود کہ حسین، #حسینے شد...
#شهید_حسین_صافی
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
در مکتب بانوی صبر ؛
زینبیان همیشه صبورانه نظاره میکنند
و شعار ما رأیت إلا جمیلا سر میدهند..!
📸 همسر شهیدِ بیسر "جلال کاوند"
دست همسرش را در دست گرفته
با او وداع میکند.!
#وداع
#زنان_زینبی
#شهید_جلال_کاوند
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
امروز روز پنجم است
که در محاصرهایم،
آب را جیره بندی کردهایم
عطش همه را هلاک کرده ،
همه را جز شهدا که حالا کنار هم
در انتهای کانال خوابیدهاند
دیگر شهدا تشنه نیستند!
فدای لب تشنهات ای پسر فاطمه...
#به_یاد_شهدای_کانال_کمیل
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
کمر شکستهام
از حال و روز من پیداست
عجیب بر جگرم داغِ برادر مانده...
سرپل ذهاب ۱۳۵۹
عکاس : کاوه کاظمی
این عکس یکی از سختترین لحظات
در جبهه را به تصویر می کشد
برادری در کنار برادر دیگر
ولی بدون سر ....
#الانانکسرظهریوقلتحیلتی
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
به خون تپیده و بر خاک قطعه قطعه شده
شبیه یار شدن آرزویِ یاران است..!
📸 ۱۱ اسفند ۱۳۶۲ - جزیره مجنون
منطقهی عملیات عاشورایی خیبر
لحظه شهادت "شهید مهدی شکری"
فرزندِ شهید "اسکندر شکری"
عکاس: محمدحسین حیدری
#ألسلامعلىالاعضآءالمقطعات
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
#معرفی_کتاب
رفته بودیم شناسایی...
پشت عراقیها بودیم و
تا مقر نیروهای خودی ،
پانزده کلیومتر فاصله داشتیم.
علی آقا جلوی من حرکت میکرد.
ناخواسته پایم به پاشنه کفشش گیر کرد
و کف کفشش کنده شد...
با شرمندگی گفتم: علی آقا!
بیا کفش من را بپوش.
اما با خوشرویی نپذیرفت
و تا مقر با پای برهنه و لنگ لنگان آمد.
وقتی برگشتیم با دیدن پاهای زخمی
و تاول زدهاش باز شرمنده شدم.
اما ایشان از من تشکر کرد!!
متعجبانه گفتم: تشکر چرا؟
گفت: ”چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کربلا. شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه یتیمان اباعبدالله“
📚 راوی: حسینعلی مرادی؛ هم رزم
کتاب دلیل؛ نویسنده: حمید حسام
انتشارات سوره مهر
#خاطره
#نابغه_اطلاعات_عملیات
#شهید_سردار_علی_چیتسازیان
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله