در عملیات کربلای ۴ غافلگیر شدیم و طی ۲ روز ۸۰۰۰ شهید دادیم
تلویزیون صدام فیلم می گرفت و سربازانش از شادی هلهله می کردند.
۱۵ روز بعد با اینکه بدنه رزمنده مان لطمه شدیدی خورده بود، چند کیلومتر بالاتر با عملیات کربلای ۵ سرنوشت جنگ را عوض کردیم.
۳۰ سال گذشته و زن و بچه مان در عراق قدم می زنند و فلافل و کباب ترکی می خورند.
معنی ﴿اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید﴾ همین است...
✍ شهید جهان آرا :« بچه ها مواظب باشيد شهر اگر سقوط کرد آن را دوباره فتح خواهيم کرد، مواظب باشيد ايمانتان سقوط نکند.»
#لبنان_تسلیت
ماجرای سیلی زدن آیت الله مدنی به صورت یک پاسدار
یک روز خانم بارداری را آوردند که مشکل اخلاقی داشت. قرار شد تا به دنیا آمدن فرزندش در زندان باشد و بعد از آن محاکمه شود.
هنوز چند دقیقه از بردن زن نگذشته بود که پسر نوجوانی آمد که خون از بینیاش جاری بود و گفت: پاسداری که خواهرش را به زندان میبرد او را زده. او را پیش آقا فرستادم و آقا پنجره را باز کرد و گفت: «پاسدار را برگردانید».
آقا از او پرسید تو این پسر را زدی؟
گفت: «بله! بیغیرت شرم نمیکند به من میگوید خواهرم را کجا میبری؟»
آقا گفت: «خب! میگفتی میبرم زندان. این از کجا باید بداند که تو خواهرش را کجا میبری؟»
سپس رو به من کرد و گفت: «اسلحه این آقا را بگیر». به پسر هم گفت: «برو یک آبی به دست و صورتت بزن، بیا کارت دارم».
اسلحه را از پاسدار گرفتم و پسر هم رفت صورتش را شست و آمد. آقا به پسر گفت: «هر طوری که تو را زده همانطور بزن توی گوشش».
پسر کمی جا خورد. آقا گفت: «نترس! بزن توی گوشش». پسر مِن و مِنی کرد و گفت من می بخشم.
آقا خودش بلند شد خواباند زیر گوش پاسدار. بعد هم گفت: «در هر مقامی هستی و در هر ارگانی حق نداری با مردم این گونه برخورد کنی».
به من هم گفت: «زنگ بزن زندان و بگو این پاسدار دیگر حق ندارد آنجا باشد».
پسر بلند شد برود، پرسیدم: کجا میروی؟
گفت: «اگر قرار باشد همچین آقایی خواهرم را محاکمه کند، من هیچ اعتراضی ندارم؛ حتی اگر خواهرم را اعدام کنند».
منبع: کتاب سیداسدالله، علیاکبری، صفحه ۱۱۷.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشدار صریح دکتر سارا فلاحی درباره اتباع غیر مجاز
فلاحی: مهاجران غیرقانونی؛ بمبهای ساعتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرط بنسلمان برای عادیسازی روابط با اسرائیل
🔹«بن سلمان» ولیعهد عربستان سعودی: تا زمانی که خواستهها برای تشکیل دولت فلسطین به پایتختی قدس شرقی محقق نشود، روابطی با اسرائیل برقرار نخواهیم کرد.
🌸چقدر بابام گفت نرو!
✫__یکبار از سر بیکاری روی چهار تكه كاغذ، كلمات اسیر، مجروح، شهید، سالم را نوشتند، هر كس یكی را برداشت. فردی که کلمه «سالم» را برداشته بود، گفت: «بله، اگر قرار باشد ما هم شهید شویم، چه كسی از كیان اسلامی محافظت كند؟ معلوم است ما برای خدا مهم هستیم، شاید هم باید در خلیج فارس، آمریكا را سرجایش بنشانیم.»😂
✫__شخصی كه كلمه «اسیر» به او افتاده بود مرتب میگفت: «به جون شما، من چاهكن بودم، نمیدونستم اونا كه كندم سنگره و برادران مظلوم بعثی را از آنجا میزنند.»😂
✫__شخصی كه قرار بود زخمی باشد در حالی كه با دست روی پایش میزد، گفت: «غیر ممكن است، ننهام قبول نمیكنه! میگوید بچهام را صحیح و سالم تحویل دادم، همانطور هم تحویل میگیرم.»😂
✫__نفر آخر كه كلمه «شهید» را برداشته بود، سرش را روی دیوار گذاشته بود و با حالتی شبیه به گریه میگفت: «چقدر بابام گفت جبهه نرو، من گوش نكردم، حالا اگر شهید بشوم، بابام مرا میكشد.»😂
#طنز_جبهه
#طنز_جبهه
وقتی که ورقه های امتحانی شهید شدند
مقطع سوم راهنمایی که آن موقع میگفتند #سیکل درس میخواندم.
قرار شد همراه تعداد دیگری از رزمندگان امتحان بدهیم #امتحان به اصطلاح امروز #دانشجویان به صورت «اُپِن بُوک» به معنی اجرای آزمون جزوه باز بود.
البته #جبهه معلم نداشت و بچه های قدیمی و کلاس بالایی در سنگرها برای سال پائینی ها کلاس درس میگذاشتند
خلاصه با این سلیقه های مختلف #تدریس و معلم های جورواجور ، امتحان را دادیم و ورقه ها را جمع کردند و بردند .
موقعی که می خواستند ورقه ها را به پشت جبهه به مدرسه ای در #اهواز منتقل نمایند، یک خمپاره روی ماشین حامل ورقه ها اصابت میکند و ورقه ها آتش می گیرند .
وقتی برای گرفتن نتیجه به مدرسه مراجعه کردیم ، گفتند ورقه های شما همگی شهید شده اند و همانجا امتحان دیگری از ما گرفته شد.
#درس_خواندن_در_جبهه
گذاشت و گذشت
از هر چه که او را
از شهادت دور میکرد ...
📸 تصویری از رزمنده دلاور مازنی "شهید محمدرضا مولایی قراء" که قبل از اعزام به جبههها فرزندانش را به آغوش گرفته است. محمدرضا آرپیجی زن ماهری بود. سرانجام در عملیات والفجر۶ در ارتفاعات چیلات دهلران حینِ زدن آرپیجی مورد اصابت قرار گرفت و به شهادت رسید و بعد ۱۰سال پیکر مطهرش بازگشت.
#اعزام_به_جبهه
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#شهید_محمدرضا_مولایی
جزئیات تله مقاومت برای نظامیان اسرائیلی در رفح
🔹دیروز شماری از نظامیان اسرائیلی در چارچوب عملیات پاکسازی ساختمانهای بمبگذاری شده در منطقه، وارد یک ساختمان بمبگذاری شده در منطقه تلالسلطان شدند.
🔹رادیو ارتش رژیم صهیونیستی افزود که پیش از ورود این نیروها به ساختمان مذکور، تدابیر و اقدامات لازم برای شناسایی مکانهای بمبگذاری شده در آن، صورت گرفته بود، اما نیروهای مذکور در کشف یکی از بمبهای جاسازی شده در این ساختمان، ناکام ماندند.
🔹با انفجار این بمب، ۴ نظامی اسرائیلی کشته و ۵ نفر دیگر زخمی شدند که حال سه نفر از آنها وخیم است.
#قدس_خرمشهر_دیگر_میشود
🍂 آثار به جامانده از موانع مصنوعی عراق برای پیشگیری از هلی برن نیروهای ایرانی در خرمشهر
۱۵ شهریور ۱۳۶۱
عکاس : امیرعلی جوادیان
▪︎روزهایتان بر مدار نصرت الهی
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عکس
🍂 یادش بخیر
چای خوردن های عصرانه جبههای،
وقتی که یک نفر ایثارگرانه کتری بزرگ روحی رو پر از آب تانکر می کرد و جوش میاورد و مشتی چای خشک میریخت تو کتری. نه از فلاسک خبری بود و نه قوری
لیوان های جای مربا رو میشست و پر از چای تازه دم میکرد و همه حلقه میزدیم دور اون و خاطرات عملیات قبل رو زنده میکردیم.
لذت چای در شیشه مربا و قند در کاسه روحی، ناگفتنی بود.
و باید گفت؛
بهترین آدمهای زندگی، اونهایی هستن که وقتی کنارشون بشینی، چایت هم اگر سرد بشه، دلت گرم میشه...
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#طنز_جبهه
#طنز_اسارت
🍂 جرئت نداشتم استخوان و جمجمه پوسیده کسی را که همه علاقه و عشق زندگی ام بود را ببینیم. یکی انگار سرم را خم کرد. دیدم اسماعیل توی تابوت خوابیده است ریشهای مشکی اش را شانه زده بود و لبخند دور چشمهایش چین انداخته بود. چنگ زدم
بغلش کردم. هق هق زدم.
- به خدا خود اسماعیله.
حاج خانم اسماعیل را مثل کودک قنداقی به آغوش کشید تکانش می داد و با او حرف می زد و گریه میکرد.
چشم دوختم به تابوت زیر لب گفتم: «پسردایی به وعده ت وفاکردی و اومدی اما چقدر دیر! فکر نکردی کمرم از این مصیبت خرد میشه! فاطمه مان از دنیا رفت، امیر سه ساله و نیمه مان حالا هجده ساله شده. معصومه خوب نشد، پسردایی! حتماً تا الان پیکر همه نیروهات برگشته که تو هم دلت اومده بیایی.
اشک بی اختیار از صورتم می چکید. یادم افتاد که ...
روایت زهرا امینی
•⊰┅┅🔅┅┅⊰•
🔸 خاطرات جدید و بسیار جذاب از کتاب بی آرام (سردار حاج اسماعیل فرجوانی ) به روایت همسر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 ای بُغض فروخفته مرا مَرد نگه دار
تا دستِ خداحافظیاش را بفشارم ...
▪︎ قاب زیبای مادر و پسری از لحظهٔ
خداحافظی "جواد رحمانی نیکونژاد».
او در شهریور ۱۳۶۲، در سردشت و در درگیری با گروهکهای ضدانقلاب به شهادت رسید.
۱۵ شهریور ۱۳۶۱
عکاس : امیرعلی جوادیان
▪︎روزهاتان در پناه لطف الهی
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عکس
#شهید_جواد_رحمانی_نیکونژاد
🍂 اهواز در دفاع مقدس
🔻 امانیه _ میدان راه آهن (هجرت)
با افزایش حملات بی رحمانه هوایی دشمن به شهرها ، تعداد سنگرهایی محدود در میادین اصلی و پر تردد شهر ایجاد شده بود تا بتواند جانپناهی حداقلی باشد برای مردم بی پناهی که حاضر به ترک شهرهای خود نشده بودند.
آژیر خطر که نواخته میشد، تعدادی که در آن حوالی بودن برای دقایقی در این سنگرها توقف میکردند و باز ادامه زندگی میدادند.
این روزها، همین سنگرها گاها به عنوان یادگاری از روزهای مقاومت مقدس همچنان ایستاده اند. هر چند جا داشت این سمبل های ایستادگی، با تابلو نوشته و یا زیباسازی، فرهنگ غنی و موزهای دفاع مقدس را به شایستگی منتقل کند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#اهواز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 ای عزیزان بدانید،
ماندنمان در گرو رفتنمان است
شهید باکری
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
#شهید_مهدی باکری
ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﺯ ﻋﺎﻟمی ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟؟
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺍﻟﯿﺰﺍﺑﯿﺖ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﯽ؟
ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ: ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﺤﺪﻭﺩندﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﻨﺪ.
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ همه ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ.
ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ: ﭼﺮﺍ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﻣﻮﻫﺎ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ می پوﺷﺎﻧﻨﺪ ، ﯾﺎ ﺣﺠﺎﺏ را ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؟
ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ.
ﺑﻌﺪﺍ ﻫﺮ ﺩﻭﯼ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺎﮎ ﺁﻟﻮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.
ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍر ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﺎﻥ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭘﻮﺷﺶ ﺩﺍﺭﺩ.
ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ می کنند.
🌱 آن عالم امام موسی صدر بود.🌱
#گام_دوم_انقلاب
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷