حکایت 1⃣1⃣4⃣
⚠️ گاهی نمی دهند تا
تا دین فرد حفظ شود ... ⚠️
#ابوبصير می گويد:
#امام_باقر عليه السّلام مىفرمود :
در زمان #پیامبر_خدا صلّى اللّه عليه و آله شخص مؤمنى از اهل صفّه ، زندگی می کرد که وى بسيار #فقیر و نيازمند بود .
او همیشه همه ی #نمازهایش را به همراه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به جماعت
می خواند و هيچگاه اينكار را ترک نمىكرد .
پیامبر اکرم صلّى اللّه عليه و آله نيز براى او دلسوزى مىكرد و نيازمندى و غريبى او را مىديد و به او مىفرمود :
اى سعد ! قطعاً اگر چيزى به دستم مىرسيد تو را بىنياز مىكردم .
تا اینکه اين وضعیت به طول انجاميد و رسول خدا از این بابت غمگين شدند .
خدای متعال از این #غم و اندوه آن حضرت براى سعد آگاه شد .
از اينرو جبرئيل عليه السّلام با دو درهم فرود آمد و عرضه داشت :
اى محمّد ! خداوند مىداند كه تو براى سعد غمگين شدهاى . آيا مىخواهى او را بىنياز گردانى ؟
فرمود : بله .
جبرئيل عرض كرد : پس اين دو درهم را بگير و به سعد بپرداز و به او دستور بده كه با آنها به کسب و کار بپردازد .
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آن دو درهم را گرفت و براى اداى نماز ظهر بيرون آمد و سعد نيز در كنار درب حجرههاى آن حضرت ايستاده بود و منتظر آن حضرت بود .
به محض اینکه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سعد را دیدند ، به او فرمود :
اى سعد ! آيا مىتوانى خوب كاسبى كنى؟
عرض كرد : به خدا قسم ! تا بهحال مالى نداشتهام كه بتوانم با آن كاسبى كنم .
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دو درهم را به او داد و فرمود : با اين دو درهم كاسبى كن و به كسب رزق و روزى خداوند بپرداز .
سعد آن دو درهم را گرفت و به همراه پيامبر خدا برای نماز ظهر و عصر حرکت کرد .
بعد از نماز به او فرمودند :
اى سعد ! برخيز و به جستوجوى رزق و روزى بپرداز ؛ چرا كه من پيوسته براى حال و وضع تو غصه می خوردم .
سعد #تجارت را شروع كرد . هر جنسى را كه به يک درهم مىخريد ، حتماً دو درهم به فروش مىرفت و اگر آن را دو درهم مىخريد ، چهار درهم مىفروخت . تا اینکه #دنيا به او روى آورد و كالا و #ثروت فراوانى بهدست آورد و تجارت بزرگى به راه انداخت . مكانى در كنار درب مسجد تهيّه كرد و در آنجا نشست و به كاسبى مشغول شد.
روش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اينگونه بود كه هرگاه #بلال براى نماز ، « قد قامت الصلاة» را مىگفت ، تشريف مىآوردند .
ولى ديگر سعد به دنيا مشغول شده بود و هنوز وضو نگرفته بود و همانند قبل ، خود را برای نماز مهیّا نكرده بود.
پيامبر خدا به او فرمودند :
اى سعد ! دنيا ، تو را از نماز بازداشته و به خود مشغول كرده است.
سعد جواب داد : چهكار كنم؟ آيا مالم را ضايع كنم؟! به اين مرد ، جنس فروختهام ، مى خواهم پولش را از او بگيرم و از اين يكى چيزى خريده و مىخواهم به او پولش را بپردازم .
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به شدّت و بيش از آن وقتى كه براى تنگدستىاش غمگين شده بودند ، دچار غم و اندوه شدند .
جبرئيل دوباره نازل شد و عرض كرد :
اى محمّد ! خداوند ، از غمگينى تو براى سعد آگاه است؛ كدام حالش را بيشتر دوست مىدارى؛ حالت اول _و تنگدستىاش _ را يا حال و وضع فعلى او را؟!
حضرت فرمود : اى جبرئيل ! معلوم است ، حالت اولش را ! دنيايش ، آخرتش را از دستش گرفته است .
جبرئيل عرض كرد : به راستى كه محبّت و دوستى دنيا و اموال ، فتنه و موجب بازداشته شدن از آخرت است ؛ به سعد بفرمایید تا آن دو درهم را كه به او پرداختهاى به تو بازگرداند که بعد از آن به زودى وضعش به همان حال اول بازمىگردد .
پيامبر اکرم صلّى اللّه عليه و آله از خانه خارج شد ، وقتى سعد را ديد به او فرمود: اى سعد! آيا نمىخواهى دو درهمى را كه به تو دادم را به من بازگردانى ؟
سعد عرض كرد : بله ، بلكه دويست درهم مىپردازم .
حضرت فرمود : اى سعد ! بيش از همان دو درهم از تو چيزى نمىخواهم .
سعد ، دو درهم را به آن حضرت تقديم كرد .
بعد از آن ، دنيا به سعد پشت كرد تا كار به جايى رسيد كه اموال جمعآورى شدهاش از دستش رفت و به همان حالتى كه پيش از آن داشت بازگشت.
🗂منبع :
کافی ، ج ۵ ، ص ۳۱۲