«کلمه های من»
دو هفته ای بود بذر ریحون رو کاشته بودیم
ولی سبز نمیشد
من هر روز میرفتم باغچه نگاه میکردم ، ولی خبری از ریحون ها نبود.
چند باری بذر ریختیم اما قدم رنجه نکردند
بابا دقیق شدن که چرا ریحون ها در نمیاد ؟
و بعد از بررسی ، کاشف به عمل اومد که مورچه های نامرد میان و دونه های ریحون ما رو از زیر خاک در میارن و میبرن تو لونه شون :/
ماهم سم پاشیدیم
فردای روزی که جنازه مورچه ها رو گوشه حیاط دیدم ، ریحون ها سرشون رو از خاک در آورند و خندیدند
منم ازشون عکس انداختم.
حالا منتظرم بزرگ تر بشن ریحون بچه هام
و بوی خوششون حیاط رو برداره
منم عصرها برم کنارشون بشینم و کتاب بخونم و کیف کنم؛ اون وقت ، اسم خودم رو هم میذارم «ریحان» .
#ریحان
هدایت شده از ناجِہ❀
برای کنکوری ها دعا کنیم..دعا برای رتبه ی عالیشون نه.. برای اینکه نتیجه ای رو بدست بیارن که به سربازی امام زمان نزدیکشون میکنه:)
هدایت شده از "علویات"🇵🇸
آقا امیرالمؤمنینعلیهالسلام:
تقواى الهى و ترس از خدا،
داروى بیماری های #دل
و مرهم زخم های جان شماست.
@allaviaat | نَهجُالبلاغه،خطبه۱۹۸
هدایت شده از أینَ عمّاٰر
الهی به حق مولا امیرالمومنین علیه السلام 💙
انشاالله تو مسیری که صلاحتون درش هست قرار بگیرید ، و استعدادتون رو در مسیر حق و کمک به مردم ؛ خرج ظهور آقا کنید 💙
یک نفر اینجا حسابی دختر خونه شده.
آقا جانم امیرالمؤمنین هم به دل مشتاق ما منت گذاشت و یک گوشه از کارهای اطعام غدیر رو به ما سپرد
مهمون هم داریم 😍
حالا کنکورم تموم شده
همه خوابن و تنها صدایی که تو خونه شنیده میشه صدای کولره .
منم دراز کشیدم و سرم درد میکنه
فکر ها هی تو سرم چرخ میخوره
فکر میکنم قبول میشم ؟ قبول نمیشم؟ چی قبول میشم ؟ فرهنگیان قبول میشم ؟ کدوم دانشگاه کدوم شهر ؟
سرم بیشتر درد میگیره .
یادم میفته به حرف خانمی که مامان ازش خواسته بود برای من دعا کنه ؛ گفته بود : « دعا میکنم انشاءالله دخترت قابل بشه »
گریه ام میگیره.
فکر میکنم این رشته رو انتخاب کردم به خاطر اینکه دوست دارم معلم بشم؟ یا به خاطر اینکه از زمان دانشجویی حقوق و شغلم تضمین باشه؟ هدف من کدومشه؟ زور کدومش میچربه؟ میشه دوتاش با هم باشه؟
من قابل هستم ؟
یادم میفته به حرف مشاوری که روز قبل کنکور رفتم پیشش ؛ گفت : « اگر میخوای به بقیه کنم کمک کنی ، و بقیه رو سیراب کنی ؛ باید اول تو لیوان خودت آب باشه!» :) تو لیوان من آب هست؟؟!
بعد گفتند : «و لیوان تو باید تمیز باشه...»
لیوان من تمیزه؟ خوبه ؟
فکر میکنم به اینکه قبول نشم .
بعدش چیکار کنم؟
از کجا بفهمم من باید چیکار کنم؟
از کجا بفهمم رسالت من چیه؟
من چیکار باید توی این دنیا انجام بدم؟ خدا منو فرستاده برای کدوم کار ؟
باید بازم پشت کنکور بمونم؟
از کجا بفهمم من تلاش نکردم یا خدا یه چیز دیگه واسم میخواد؟
تا یکی دوماه دیگه که جوابا بیاد قراره این موریانه ها مغزم رو بخورن؟
یادم میاد به صبح کنکور
۱۴ تیر ۱۴۰۲ ، قبل از ساعت ۶ صبح
بابا داشتن میرفتن سر کار
منم رو مبل نشسته بودم آب جوش میخوردم تا بتونم صبحونه بخورم
بابا اومدن منو بغل کردن ؛ من به زور جلوی خودمو گرفتم تا گریه نکنم.
بعد به طرف قبله وایسادن دوتا دستاشون رو بردن بالا ، گفتن : « ای خدا ، تو رو به سیبیل مردونه مرتضی علی (ع) این دختر من یه رتبه خوب بیاره.»
صدای خنده من همراه دعای بابا رفت تو آسمون ها.
بابا خوب بلدن من رو بخندونن و دلم رو به دست بیارن.
چند روز قبل داشتم به خدا میگفتم :
خدایا
مامان و بابا خیلی زحمت کشیدن تا شرایط من برای درس خوندن خوب باشه
من رو شرمنده شون نکن
«کلمه های من»
#پیام_ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16733343351679
الانم خوب میدونم که همه اون کار خوب هایی که قبل کنکور دلم میخواست انجام بدم ممکنه یکی یکی از ذهنم بره
پس میخوام بشینم همشون رو بنویسم
بررسی کنم ببینم میشه نمیشه؟
براشون برنامه ریزی کنم
«کلمه های من»
#پیام_ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16733343351679
چقدر این خط ها رو دوست دارم.