💠 بند کفش
🔻 بعد از کلاس استاد از مسجد بیرون اومد، شاگردا هم پشت سرش راه افتادن.
توی کوچه بند کفش استاد پاره شد، اما هر کاری کرد نشد بند رو گره بزنه.
مجبور شد کفش رو دستش بگیره و پا برهنه راه بیفته. یکی از شاگردا بند کفشش رو در آورد و گفت: شما امام صادق علیه السلام و رئیس مذهب ما هستید، اجازه بدید تا من با پای برهنه بیام.
امام از مرد تشکر کرد و گفت: من سختی راه رفتن با پای برهنه رو تحمل می کنم، اما نمی خوام به خاطر من کسی به زحمت بیفته.
📚الکافي، ج6، ص464
📎 #امام_زمان
📎 #حجاب
📎 #بچه_شیعه
💠 اندیشه تشیع
╭┅─────────┅╮
@kalamema 🌺
╰┅─────────┅╯
💠 پسر جناده
❇️ پسرک گوشه ای نشسته بود و زانوی غم بغل گرفته بود، مادرش دست روی شونه اش گذاشت و گفت: پاشو برو! نوبت تو شده.
🟡 با خوشحالی زره پدرش رو تن کرد و به سمت امام رفت.
🟢 با لباس رزم بیشتر از یازده سال به نظر می رسید، قبل از حرف زدنش امام گفت: هنوز یک ساعت از شهادت پدرت نمی گذره، مادرت شهادت دو نفر رو نمی تونه تحمل کنه.
🟡 عمرو اشکاشو پاک کرد و گفت: مادرم خودش زره تنم کرده و گفته به میدون برم.
🟢 اون سوار اسب شد و با اجازه امام به میدان رفت. وسط معرکه شمشیر بالای سر می چرخوند و فریاد می زد: امیر و فرمانده ام حسین است که بهترین امیر است.
📌كتاب الفتوح، ج 5، ص 110
🔸 https://btid.org/fa/koodak
📎 #عزاداری
📎 #بچه_شیعه
💠 اندیشه تشیع
╭┅─────────┅╮
@kalamema 🌺
╰┅─────────┅╯