eitaa logo
کلام طلایی 🌱
5.5هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
2هزار ویدیو
18 فایل
«(ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ)» رمان: (عبورازسیم خاردارنفس ) نویسنده :لیلا فتحی پور روزی دو پارت 💚 ⛔⛔کپی حرام ⛔⛔ انتقاد و پیشنهاد 👈 @aidj122 تبلیغ ،ادمین👇 @BASIRIIII
مشاهده در ایتا
دانلود
روزانه بین 1 تا 2💰میلیون در روز کار کن😱 هر سن و جنسیتی که داری مهم نیست روشی پیدا کردم که بتونی سر 6 ماه نشده به درآمد 30/40 میلیون برسی فقط توو خونه با گوشیت😍✅ ظرفیت امون محدوده بزن روو لینک زیر👆👆 https://eitaa.com/joinchat/3075932399Cd92a2f257c امروز ظهر آموزش هامون شروع میشه جانمونی❌❌👆👆👆👆
. 📌 کار در منزل این مدت خیلی متقاضی کاردر منزل داشتیم که گفتن دنبال کاردرمنزل هستن قول دادم لینکش براتون بزارم 🪙 امروز لینکش براتون گذاشتم 👇👇👇👇👇 daramad halal حداقل درآمد ماهی ۲۵ میلیون
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┄┄┅┅𑁍🧡𑁍┅┅┄┄┄ ضعیف به دنیا می یام ضعیف از دنیا می ریم بی پول می یایم بی پول می ریم پس چرا این همه حرص و طمعه می زنیم کاش هیچ وقت یاد مون نره که قرار دست خالی از این دنیا بریم · · ───── ·𖥸· ───── · · .
هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
من ، داخل ی خانواده‌ی پرجمعیت و پراز از تبعیض بزرگ شدم. همیشه حسرت همچیز به دلم میموند. تا اینکه برادر دوستم اومد خواستگاریم اما اونم وضع مالی خوبی نداشت و ازش متنفر بودم. ولی پدرم اصرار داشت که من جواب مثبت بدم!منم چون نمیخواستم از ی خانوادی‌ فقیر وارد ی خانواده‌ی فقیر دیگه بشم با دوست مجازیم صحبت کردم و قرار شد بصورت صوری بیاد خواستگاری. ولی با وجود تفاوت فرهنگی و مالی زیاد نمیدونم چطور شد که گفت میخواد این ازدواج واقعی باشه. با هر بدبختی بود باهم ازدواج کردیم و زندگیمونو شروع کردیم زندگی خیلی خوبی داشتیم تا اینکه... برادرشوهرم ازدواج کرد. جاریم دختر خوشگل و همه چیز تمومی بود. کم کم همسرم ازم فاصله گرفت بهم محل نمیداد، حسای خوبی به جاریم نداشتم. یچیزای درست نبود حس ششمم میگفت این دور شدن همسرم ی ربطی به جاریم داره، تا اینکه ی‌بار که رفته بودن مسافرت کلید خونشونو برداشتم رفتم داخل خونه‌شون همجا رو گشتم چیزی پیدا نکردم داشتم برمیگشتم که. اتفاقی چشمم به ی جعبه زیر تخت افتاد جعبه رو بیرون کشیدم بمحض اینکه چشمم داخل جعبه افتاد سرم گیج رفت و دست و پام شروع به لرزیدن کرد باورم نمیشد.....😱😢 https://eitaa.com/joinchat/279511303C936a1e40c9
داستان‌های عاشقانه‌ی کوتاه😍 پر از چالش و حس انتقام😢😱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی غمگین هستید، دنیا شما را به مسخره میگیرد. وقتی خوشحالید، دنیا به شما لبخند میزند. اما وقتی دیگران را خوشحال میکنید، دنیا به شما تعظیم میکند.. عصرتون بهشت🌸 . •━━━━•|•♡•|•━━━━•
ـاین چه شرعیه میگه زن من باید به عقد یه بی‌ناموس دیگه دراد؟💥🔥 جمع کنید این مسخره بازی‌هارو. -اگه این زنتو باز می‌‌خوای باید پای یه محلل بیاد وسط. -محلل چه کوفتیه؟ پیرمرد سخت اخم کرد و تسبیحش را در مشت فشرد. - وقتی که یه زنو سه بار طلاق بدی باید پای یه محلل بیاد وسط تا بتونی دوباره عقدش کنی.🔥🔥 مرد خنده‌ی عصبی کرد و بلند شد. -جمع کنید بابا! تو زن گمشو راه بیوفت از اینجا بریم. محیا از ترس به خود لرزید. -وایسا مرد مومن! دست زن نامحرمو که نمیشه با خودت ببری خونت. -خب میگید من به کی بگم بشه شوهر یک شبه‌ی این زن. من سه طلاقش کردم درست ولی این که بیاید به عقد یه مرد دیگه دراد و تو خونه اش بره تو کتم نمیره🔥⚡️ -من حاضرم این کارو انجام بدم. با صدای محکم و مردانه‌ای، همه سر ها به سمت در چرخید و صدای پچ پچ از جای جای اتاق بلند شد😳😱 https://eitaa.com/joinchat/596836399C397ebac861
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫داستان جالب هاروت وماروت دوفرشته که به زمین آمدند ودرقرآن هم اسم این دو آمده.
کلام طلایی 🌱
#p66 با همون چادر روی سرم پخش زمین میشم. چه خواستگاری عجیبی شد... وقتی یادم میاد چه جوری جون ب
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾 🌸🌾🌸🌾🌸🌾 🌾🌸🌾🌸🌾 🌸🌾🌸🌾 🌾🌸🌾 🌸🌾 🌾 بازیگر تنهایی🎦 (ساره) نور صبح تو صورتم افتاده پاهام از تخت آویزونه و چادر دور کمرو گردنم پیچیده، میخوام بلند شم که احساس خفگی میکنم...‌ اول چادرو از دورم پام باز میکنم... وقتی چادر شل شد از دور گردنم میکشم. کاش مثل فیلما، دیشب که بابا اومد اتاقم من صاف دستا کنار پاهام، دراز میکشیدم، بعدش بابا پتو رو تا زیر چونم بالا میکشید و پیشونیمو میبوسید و میگفت: _دخترم، خوابای خوب ببینی... به فکرم میخندم، آخه دیشب این قدر از این که بابا داشت در مورد دوست داشتن آقا احسان حرف میزد، خجالت کشیدم... که اصلا یادم نیست کی بابا رفتو کی من خوابم برد. چرا دخترای تو فیلما از هیچی خجالت نمیکشن... به محض این که از جام بلند میشم، چشمم به آینه میوفته. به به چه تیپ نامبر وانی. اصلا جون میده واسه خواستگار.... به خودم امیدوار میشم وقتی منو با این تیپ پسندیده... حتما اگه لباس قشنگ بپوشم واقعا به چشمش میام. موهای تو هم پیچیدمو از هم باز میکنم و شونه میزنم و میبافمشون... موهای لخت و پر پشتی که بافتنشون واسه خودم خیلی سخته و همیشه بابا تو بافتشون کمکم میکنه... بعد از بافتن موهام مچ دستمو که به خاطر بافتن موهای پشت سرم درد گرفته رو، ماساژ میدم. در اتاقو باز میکنم و خونه رو نگاه میکنم... برای احتیاط دوباره ساعتو چک میکنم، نه! واقعا ساعت ده صبحه پس چرا کسی نیست، چرا سرو صدای بچه ها نمیاد؟ نکنه هنوز از خونه مطهره نیاوردنشون؟ بابا به سختی از دستشویی بیرون میاد. _بابا؟ چرا خونه این قدر ساکته؟ _مامان قهر کرده، صبح با بچه ها رفت خونه مادرجون... _سبزوارررر؟ _اوهوووم... _دو روز دیگه مدرسه ها شروع میشه... نازنین کجا رفت...؟ _اون که اصلا محلم نداد... _چرا؟ _چون دیشب که تو اتاق بودی و همه نشسته بودن من به آقای محتشم اجازه دادم بیاد باهات حرف بزنه.... رمان در وی ای پی به رسیده برای درخواست شرایط رمان در وی ای پی به @gavanehelma پیام بدین رمان بر اساس واقعیته 🌾 🌸🌾 🌾🌸🌾 🌸🌾🌸 🌾🌸🌾🌸 🌸🌾🌸🌾🌸 🌾🌸🌾🌸🌾🌸
11.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ار کجا بدونیم بدنمون کم آبه👆 .....★♥️★..... @kalametalaei .....★♥️★.....
10.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مذاکرۀ غیرمستقیم چطور انجام می‌شود و چرا آمریکا دوست دارد آن را مستقیم بنامد؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رسانه دست ترامپِ هرطرف دلش بخواد ذهن مردم رو به همون طرف میکشونه