هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 60
💠سوره آل عمران: آیات 78 الی 83
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
🔴 ویژگیها وخصوصیات امام زمان(عج)
🔵 قسمت 7⃣2⃣
۲۶۱-اسم اعظم خداست.
۲۶۲-آینهی تمام نمای الهی است.
۲۶۳-امام عصر ارواحنا فداه آن وجود مقدسی است که هر راهی به جز راه حضرت منتهی به هلاکت است. همان طور که در زیارت حضرت می گوییم: السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا سَبِيلَ اللَّهِ الَّذِي مَنْ سَلَكَ غَيْرَهُ هَلَكَ یعنی سلام بر تو ای راه خدا که هر کس غیر از آن را پیمود، هلاک شد.
۲۶۴-او کسی است که با ظهورش شادی وارد قبور همه اموات در عالم برزخ میشود.
۲۶۵-و کسی است که با ظهورش همه فقرا غنی میشوند.
۲۶۶-او کسی است که با ظهورش همه گرسنگان در عالم سیر میشوند.
۲۶۷-او کسی است که با ظهورش همه برهنگان در عالم صاحب پوشش می شوند.
۲۶۸-او کسی است که با ظهورش قرض همه مقروضین ادا میشود.
۲۶۹-او کسی است که با ظهورش غم همه غمگینان عالم را برطرف می سازد.
۲۷۰-او کسی است که با ظهورش هر غریبی را به وطن خود باز می گرداند.
#ویژگیها_و_خصوصیات_امام_زمان
#رمضان_مهدوی
🆔 @kamalibasirat
دختر_شینا
#قسمت_24
طناب را شل ڪرد؛ آن قدر ڪه تا بالای سرم رسید. به یڪ چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم. صمد، ڪه بازی را باخته بود، طناب را شل تر ڪرد. مهمان ها برایم دست زدند. جلو آمدند و با شادی طناب را از بقچه جدا ڪردند و آن را بردند وسط اتاق و بازش ڪردند.
صمد باز هم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسری هایی ڪه آخرین مدل روز بود و پارچه های گران قیمت و شیڪی ڪه همه را به تعجب انداخت.
مادرم هم برای صمد چیزهایی خریده بود. آن ها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. ڪفش و لباس زیر و جوراب، با یڪ پیراهن و پارچه شلواری و صابون و نبات. بقچه را گره زد و طناب را ڪه از سقف آویزان بود به بقچه وصل ڪرد و گفت: «قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بڪشد.»
رفتم روی ڪرسی؛ اما مانده بودم چطور صدایش ڪنم. این اولین باری بود ڪه می خواستم اسمش را صدا ڪنم. اول طناب را چند بار ڪشیدم، اما انگار ڪسی حواسش به طناب نبود. روی پشت بام می خواندند و می رقصیدند.
مادرم پشت سر هم می گفت: «قدم! زود باش. صدایش ڪن.» به ناچار صدازدم: «آقا... آقا... آقا...»
خودم لرزش صدایم را می شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ ڪرده بود. جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را ڪشیدم و فریاد زدم: «آقا... آقا... آقا صمد!»
ادامه دارد...✒️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دختر_شینا
#قسمت_25
قلبم تالاپ تلوپ می ڪرد و نفسم بند آمده بود.
صمد ڪه صدایم را شنیده بود، از وسط دریچه خم شد توی اتاق. صورتش را دیدم. با تعجب داشت نگاهم می ڪرد. تصویر آن نگاه و آن چهره مهربان تپش قلبم را بیشتر ڪرد. اشاره ڪردم به بقچه. خندید و با شادی بقچه را بالا ڪشید.
دوستان صمد روی پشت بام دست می زدند و پا می ڪوبیدند. بعد هم پایین آمدند و رفتند توی آن یڪی اتاق ڪه مردها نشسته بودند.
بعد از شام، خانواده ها درباره مراسم عقد و عروسی صحبت ڪردند.
فردای آن روز مادر صمد به خانه ما آمد و ما را برای ناهار دعوت ڪرد. مادرم مرا صدا ڪرد و گفت: «قدم جان! برو و به خواهرها و زن داداش هایت بگو فردا گلین خانم همه شان را دعوت ڪرده.»
چادرم را سرڪردم و به طرف خانه خواهرم راه افتادم. سر ڪوچه صمد را دیدم. یڪ سبد روی دوشش بود. تا من را دید، انگار دنیا را به او داده باشند، خندید و ایستاد و سبد را زمین گذاشت و گفت: «سلام.» برای اولین بار جواب سلامش را دادم؛ اما انگار گناه بزرگی انجام داده بودم، تمام تنم می لرزید. مثل همیشه پا گذاشتم به فرار.
خواهرم توی حیاط بود. پیغام را به او دادم و گفتم: «به خواهرها و زن داداش ها هم بگو.»
ادامه دارد...✒️
هدایت شده از کانال مهدویت 🇮🇷🇵🇸
audio_2020-04-11_23-48-58.mp3
4.57M
#معارف_مهدوی
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت اول وظایف منتظران
🔗 برگرفته از کتاب مکیال المکارم
🔵 تهذیب نفس از مهمترین و اصلی ترین وظایف یک منتظر است.
🎙️#ابراهیم_افشاری
🆔 eitaa.com/emame_zaman