تو مراسم تنفیذ رئیس جمهور جدید
باید رئیس جمهورقبلی حضور داشته باشه.....💔
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔴 پیام آیت الله رئیسی از بهشت به مسعود پزشکیان
⏪رئیس جمهور جدید سلام
خواستم بگویم خیالت راحت باشد
🔹خزانه کشور دیگر خالی نیست،
🔹انبارها و سیلوها و ذخایر استراتژیک کشور را برایت پر کردم،
🔹اکثر بدهی ۶۰۰ هزار میلیارد تومانی دولت قبل را تسویه کردم،
🔹آب شیرین کن و لوله های انتقال آب به سیستان و بلوچستان و استان های مرکزی ایران را برایت ساختم،
🔹مشکل آب اهواز و شهرکرد را بر طرف کردم،
🔹تورم ۶۰ درصدی را به ۴۰ درصد رساندم،
🔹نرخ رشد نقدینگی کشور را به طرز محسوسی برایت کاهش دادم،
🔹طرح های ورزشی و درمانی که بیش از ۲۰ سال معطل بود را برایت به بهره برداری رساندم،
🔹روزانه ۷۰۰ نفر از مردمت، برای ضعف مدیریت سلامت و دیپلماسی، نمی میرند،
🔹پروژه توسعه فیبر نوری برای افزایش سرعت اینترنت در کشور را به راه انداختم،
🔹ذخایر ژنتیکی دام کشور را که در معرض فروش و نابودی بود، حفظ کردم،
🔹صدها کلیومتر راه آهن معطل مانده را به بهره برداری رساندم،
🔹فرآیند ساخت دومیلیون و ششصد هزار واحد مسکونی برای مردم را آغاز کردم،
🔹کارخانه های بزرگ و استراتژیک کشور مانند آذرآب و هپکو و ماشین سازی تبریز و صدها کارخانه کوچک و بزرگ دیگر را احیا کردم،
🔹روابط با عربستان و کشورهای اطراف خلیج فارس را برایت سامان دادم،
🔹برای توسعه تجارت، عضو سازمان های بریکس و شانگهای شدم،
🔹مسأله رتبه بندی معلمان را تا حد زیادی برایت حل کردم،
🔹سامانه دریافت الکترونیکی مجوزها را برایت راه اندازی کردم و امضاهای طلایی و رانت را از بین بردم،
🔹یارانه مردم را از ۴۵ هزار تومان به ۴۵۰ تومان تغییر دادم،
🔹مسأله قطعی برق صنایع را تقریبا به طور کامل رفع کردم،
🔹ماهواره های ساخته شده به دست جوانان نخبه که سالها خاک میخورد را به فضا فرستادم،
و...
🔹همه این کارها و هزاران کار دیگر را کردم، در حالیکه دولتی را تحویل گرفتم که تمام شاخص های فلاکت و ضعف مدیریت در آن به حد اعلا رسیده بود. این را میتوانی در اولین جلسه من با هیأت دولت قبل ببینی.
🔹حالا تو هستی و درد ملت.
حواست باشد، من انتظار مردم ایران از یک رئیس جمهور را خیلی بالا بردم.👌
🔹من به جای نشستن در دفترم، توی کپرهای تاریک و چادرهای عشایر نشستم.
🔹به جای واکس، کفشهایم را با گِلِ سیلاب سیستان و بلوچستان آراستم.
🔹به جای گرفتن جشن تولد در هواپیما، با کودکان یتیم همسُفره شدم.
🔹من رکورددار سفر با هلیکوپتر برای رفع مشکلات مردم به نقاط مختلف کشور، در بین مسئولین ایران هستم.
🔹من حواسم به صبح های جمعه بود و به جای ریشخند کردن مردمم، جمعه هایم را به جای خانواده، در کنار مردم دردمند کشورم بودم.
🔹من در راه اعتلای ایران عزیز، جانم را فدا کردم.
⏪تو چه خواهی کرد؟⁉️
👤 ابراهیم رئیسی
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
📌#سفارشآیتالله العظمی وحید خراسانیبرایدههاولمحرم:
از روز اول محرم تا روز عاشورا روزى صد مرتبه #سورهتوحید را بخوانید
و به حضرت سیدالشهدا (ع) #هدیه کنید
ان شاءالله فیوضاتى نصیبتان می شود
شرطش هم این است مردم را دعوت به این عمل کنید.
همچنین آیت الله خراسانی اشاره کردند:
چقدر خوب است که این عمل نورانی تلاوت صد مرتبه سوره توحید و هدیه کردن به روح مطهر و نورانی حضرت سیدالشهدا (ع) به #نیابت از حضرت حجت ابن الحسن المنتظر المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف انجام شود.
#اللهمعجللولیکالفرج
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 589
💠سوره مطففين: آیات 34 الی 36
💠سوره انشقاق: آیات 1 الی 24
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنیم دست_تقدیر۲۰
قسمت_بیستم
هر سه وارد هال شدند، ننه مرضیه که از کودکی ابو حیدر را بزرگ کرده بود و مثل چشمهایش به او اعتماد داشت، پیش روی او به سمت اتاق مهمانخانه رفت، در را باز کرد و گفت: کجا هستید عزیزان من؟!
اوضاع امن و امان است،بیایید بیرون.
محیا و رقیه هر دو از پشت کپه رختخواب بیرون امدند و ننه مرضیه لبخندی زد و گفت: آفرین! خیلی باهوشید و البته خدا هم کمکتان کرد و انگار مولا علی نمی خواست من شرمنده مهمانانش شوم و بعد اشاره به بیرون کرد و گفت: بیاید بیرون تا ببینیم موضوع از چه قرار بوده..
محیا و رقیه داخل هال شدند و همانطور که سلام می کردند نگاهی به صورت متورم و خونین عباس کردند، نگاهشان رنگ شرمساری گرفت و رقیه با بغضی در گلو گفت: ببخشید که باعث عذابتان شدیم، کاش قلم پایمان می شکست و....
ننه مرضیه به میان حرف او دوید و گفت: دیگر ازاین حرفا نزن، اتفاقا عباس خیلی خوشحال هست که توانسته خدمتی به همسایگان امام رضای غریب بکند و بعد رو به عباس گفت: این از خدا نشناس ها از کجا متوجه حضور اینها در خانه ما شدند؟!
عباس آب دهانش را قورت داد و همانطور که به ابوحیدر نگاه می کرد گفت:من چیزی نگفتم، فقط از چند جا پرس و جو کردم که چگونه سریع و بدون اتلاف وقت میشه به طرف ایران برویم، انگار اون مردک متوجه خواسته من شده بود و مرا تعقیب کرده بود و چون من به مکان هایی می رفتم که کارشان رد مردم به طرف ایران بود، بهم شک کردن که نکنه پای دو زن فراری در بین باشه و...
در این هنگام ابوحیدر سری تکان داد و گفت: بی احتیاطی کردی عباس! وقتی می دانستی این دو زن اینقدر برای مقامات بعثی مهم هستند، نمی بایست بی گدار به آب بزنی.
عباس نگاهی به رقیه که به گلهای رنگ رفته قالی چشم دوخته بود انداخت و گفت: من میدانستم مردی در تعقیب آنهاست اما نمی دانستم طرف مقابلشان یکی از گردن کلفت های حزب بعث هست و بعد صدایش را بلند تر کرد و گفت: آنها از ابو معروف حرف میزدند...
ابو حیدر با شنیدن این اسم دهانش از تعجب باز ماند و رو به رقیه و محیا گفت: شما دو زن جوان و شیعه و ایرانی را با این جنایتکار چه کار است؟
رقیه همانطور که سرش پایین بود با لحنی شرمسار گفت: من اصلا ابومعروف را درست نمی شناختم ما میهمان ابو حصین برادر شوهرم بودیم اما انگار ابومعروف برای دخترم محیا نقشه داشت و...
ابو حیدر که با شنیدن این حرف تا عمق مطلب را گرفته بود گفت: که اینطور! باید بگویم طبق تعاریفی که از این روباه مکار شنیده ام مگر اراده به انجام کاری نکند و تا به هدفش نرسد دست بردار نیست، پس حالا که طرفتان ابو معروف است باید با احتیاط بیشتری عمل کنید، من پیشنهاد میکنم تا شرایط رفتن به ایران مهیا می شود، جایتان را تغییر دهید و مدتی پنهان شوید.
عباس که انگار دلش نمی خواست میهمانانش بروند گفت: اما ...
ابو حیدر گفت: اما و اگر ندارد باید این کار را کرد.
ننه مرضیه که پیری دنیا دیده بود حرف ابو حیدر را تایید کرد وگفت: آخر چگونه این دو زن را از این خانه بیرون ببریم ؟ آنها احتمالا ما را زیر نظر دارند و سوال دوم اینکه آنها را کجا ببریم؟
ابو حیدر لبخندی زد و گفت:...
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
#مهم
🔹سرپرست ریاست جمهوری و اعضای هیئت دولت سیزدهم با رهبر انقلاب دیدار کردند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat