✨ هر شب که میخوابید روح شما قبض میشود و ممکن است فردا برنگردد. 🔸
پس: 👇
⚜️ قبل از خواب وضو بگیر، همینطور توی بستر نرو.
دعایی بکن، چند دقیقه ای با امام زمان (عج) صحبت کن،
اعمالت را محاسبه مراقبه کن، ببین امروز چکار کردی؟ توبه کن قبل از اینکه مرگت فرا برسد، فکر کن بستر تو قبرتوست، سر به سجده بگذار، چند مرتبه الهی العفو بگو، 🌹
⭐️ چند تا صلوات بفرست که اعظم اذکار است، با خودت بگو، شاید خوابیدم بلند نشدم، بعنوان دشت آخر چند تا صلوات بفرستم. ✨
و از خدا بخواه اگر عمر دوباره بهت داد، این توفیق را داشته باشی که بهتر از امروز عمل کنی تا انسانی شایسته تر باشی. ❤️
شبتون خدایی🌸🍃
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 22
💠سوره بقره: آیات 142 الی 145
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم
دست_تقدیر۵۷
قسمت_پنجاه_هفتم
محیا و منیژه با دیدن صحنه های وحشتناکی که هر لحظه خود را به رخ می کشید، باران اشک چشمانشان باریدن گرفته بود و با سرعت به طرف شهر حرکت می کردند؛ شهری که دود از جای جایش به هوا بلند بود.
منیژه نگاهی به محیا که کودک را چون نوزاد خودش در آغوش گرفته بود کرد و گفت: می خواهی با این بچه چه کنی؟ اصلا معلوم نیست با این وضعش زنده بماند یا نه؟ بچه ای که با این وضعیت به دنیا بیاید و هنوز هم چیزی نخورده باشد، احتمالا میمیرد.
محیا که انگار دل در گرو مهر این نوزاد داده بود نگاهی تند به منیژه کرد و بعد بوسه ای از گونه ی نرم و نازک نوزاد گرفت و گفت: خدا نکند، مراقبش هستم، جانم را سپر جانش می کنم، شاید خودم بزرگش کنم
منیژه نیشخندی زد و گفت: چرا که نه؟ تو که حالا از چنگ آن مردی که نمی دانم که بود، گریختی حالا بچه ای هم داری که می تواند مال خودت باشد چون از پدر و مادر و ایل و تبارش چیزی نمی دانی، راستی به گمانم باردار بودی، درسته؟!
محیا که انگار تازه یاد جنین داخل شکم خودش افتاده بود، سری تکان داد و گفت: بچه ای که جز من، هیچ کس از وجودش خبر ندارد، حتی همسرم و مادرم و با زدن این حرف بغض گلویش را گرفت.
منیژه دستش را تکان داد و گفت: تو رو خدا دیگه گریه نکن، امروز به حد کافی گریه کرده ایم و خدا میدونه چه گریه ها در پیش داشته باشیم.
محیا آه کوتاهی کشید و بی صدا به راهشان ادامه دادند.
هنوز راهی تا شهر داشتند ناگهان ماشینی از پشت سر به آنها نزدیک شد و کمی جلوتر از انها رفت و منیژه دست تکان داد و ماشین نگه داشت، پیکان باری بود که عقب آن پر از وسایل مختلف بود؛ منیژه و محیا خود را بالای ماشین جای دادند و ماشین به سرعت به سمت شهر حرکت کرد وارد شهر شدند همه جا دود و آتش و گرد و خاک به هوا بود انگار که این شهر شهری خرم، که تبدیل به مخروبه ای جانگداز شده بود، ماشین جلوی خانه ای نیمه خراب ،ایستاد زنی که جلوی ماشین بود پیاده شد و با اشاره به محیا و منیژه گفت انگار از این جلوتر نمی شود رفت چون آنطور که گفته اند بقیه شهر دست عراقی هاست ما هم مقصدمان تا همینجا بود، پیاده شوید و بپرسید که چگونه میشود از خرمشهر به سمت آبادان و اهواز رفت.
محیا و منیژه پیاده شدند، بی هدف در بین کوچه های شهر قدم می زدند کوچه هایی که مملو از اجساد انسان های بی گناه بود و افراد زنده هم، همه حیران و سرگردان به طرفی می دویدند.
در این وانفسای مرگ و گریریز و شهری آشفته ناگهان چشم محیا به چیزی افتاد، بر سرعت قدم هایش افزود و منیژه هم به دنبالش روان شد و گفت: کجا میری؟ چیزی به ذهنت رسیده؟!
محیا روبه رو را نشان داد و گفت: ببین اونجا یه داروخانه هست، شیشه هاش شکسته درش هم انگار از جا کنده شده، باید بریم برای صادق شیرخشک برداریم، من باید جان صادق را نجات بدم
منیژه نگاهی به داروخانه و نگاهی به محیا و کودک در اغوشش کرد و گفت: صااادق!!!
محیا وارد داروخانه شد، نوزاد را در آغوش منیژه گذاشت، لبخندی زد و گفت : شکر خدا اینجا همه چی موجود است.
بعد از یک ربع صادق در حالیکه پوشک شده بود، آرام آرام شیر می خورد و محیا بی توجه به غوغای بیرون، با عشق او را نگاه می کرد
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
دست_تقدیر۵۸
قسمت_پنجاه_هشتم
صادق آرام آرام شیرش را می خورد که منیژه نفس زنان خودش را داخل داروخانه انداخت و در حالیکه بسته ای داخل دستش داشت جلو آمد و گفت: از قرار معلوم،شهر دست خودمونه، هنوز دشمن به اینجا نرسیده و اون خانمه خبر الکی شنیده بود، اما دهات اطراف را گرفتن و اینطور که میگن هدفشون گرفتن خرمشهر هست برای همین مدام دارن با انفجارهای پشت سر هم می کوبوننش، همهمه ای بین مردم افتاده، اونایی که کشته شدن هیچ، زنده ها در تقلا برای فرار هستن، میگن تا شهر را نگرفتن و کنترل کمتری روی جاده دارن باید بزنیم بیرون و بعد دستش را داخل بسته کرد و همانطور که چیزی را در می آورد،لبخندی زد و گفت: اینم برای آقا پسر گلمون، این دست لباس نوزادی را بکن تنش باید بریم، محیا که با دیدن لباس مثل بچه ای ذوق زده شده بود گفت: وای چقدر قشنگه! اینو از کجا آوردی؟!
منیژه با افتخار نگاهی به دستاوردش کرد و گفت: اینو از یه مغازه لباس فروشی قرض گرفتم، منتها صاحبش نبود دیگه گفتم خدا توی دفترش بنویسه و بعد چند تیکه لباس دیگه بیرون کشید و گفت: تازه ایناهم هست، همه را برا صادق برداشتم، بجنب بجنب بپوش تن این بچه و از تو اون چادر خاکی و سیاه درش آر...
محیا که واقعا نمی دانست کار منیژه درست بوده یانه؟! با تردید گفت: آاااخه...
منیژه صادق را که خواب بود جلو خودش کشید و گفت: آخه نداره! میپوشی یا خودم بپوشم؟!
محیا لباس ها را باز کرد و همانطور که به تن صادق می کرد گفت: تازه خوابیده پسرکم!
منیژه آه کوتاهی کشید و باز دستش را داخل بسته کرد و به دنبال چیزی می گشت و بالاخره پیداش کرد، دوتا کیک بیرون کشید و جلد یکی را باز کرد و به طرف محیا داد، محیا سرش را به نشانه نه تکان داد، منیژه اوفی کرد و گفت: دختر بخور! از وقتی بامن بودی چیزی نخوردی، به فکر خودت نیستی به فکر اون بچه توی شکمت باش، صادق داداش می خواد،باید زنده بمونه! بخور وگرنه خودم میام با زور توی حلقت جا می کنم.
محیا که انگار تازه یاد شکم گرسنه اش افتاده بود و از طرفی منیژه هم سماجت می کرد، کیک را گرفت و همانطور که لباس صادق را مرتب می کرد تکه ای کیک هم داخل دهانش گذاشت. طعم شیرین کیک که در کامش پیچید، توانی دیگر پیدا کرد، از جا بلند شد، چند قوطی شیرخشک با یک شیشه شیر را داخل پاکت گذاشت و کلمن آبی که پایین میز بود را برداشت و گفت:بریم منیژه...
منیژه لبخندی زد و آخرین گاز را به کیک دستش زد و از جا برخاست و هر دو زن می خواستند بیرون بروند که ناگهان انگار چیزی به ذهن منیژه رسیده بود برگشت و گفت: یه لحظه بیا!
محیا به عقب برگشت و منیژه همانطور که روپوش سفید را به طرف محیا میداد گفت: بگیر این روپوش را بپوش، روپوش خودت کثیف شده، اینم اینجا بمونه ممکنه با یه انفجار دود بشه و بر هوا بره..
محیا صادق را روی بغل منیژه داد و گفت: باشه، روپوش را پوشید و گویی حرف منیژه اونو به فکر انداخته بود و بعد به طرف قفسه های داروخانه رفت،پاکتی برداشت و هر چه که از دارو و باند و چسپ به دستش می امد داخل پاکت ریخت و گفت: حتما هستند کسایی که نیازمند اینها باشند.
منیژه با نگاهش محیا را تشویق می کرد.
هر دو زن با دستی سنگین از داروخانه بیرون آمدند، انگار این قسمت شهر خالی از سکنه بود و هراز گاهی صدای موتور و ماشین با موج انفجار در هم می آمیخت.
محیا و منیژه به آن طرف خیابان رفتند و داخل کوچه ای شدند که به خیابان بعدی می رسید که ناگهان زمین زیر پایشان لرزید، دو زن بی پناه خود را به کنار درخت نخلی که توی جدول بود رساندند، بعد از لحظاتی که گرد و خاک فرو نشست، منیژه همانطور که خیره به پشت سرشان بود گفت: فک کنم به احترام این بچه، خدا عمر دوباره ای دادمون ! داروخانه را زدند...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(2).mp3
3.26M
#فایل_صوتی
🔊 ختم گویای نهج البلاغه
🍃🌺 در ۲۷۰ روز
🍃🌺 روز دوازدهم
🍃🌺 حکمت ۱۰۶ تا ۱۱۳
https://eitaa.com/kamalibasirat
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز
سهم روز دوازدهم🔰
┄┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت۱۰۶ :
مردم برای اصلاح دنيا چيزی از دين را ترك نمی گويند ، جز آنكه خدا آنان را به چيزی زيان بارتر دچار خواهد ساخت.
┄┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت۱۰۷ :
چه بسا دانشمندی كه جهلش او را از پای درآورد و دانش او همراهش باشد و سودی به حال او نداشته باشد.
┄┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت۱۰۸ :
به رگهای درونی انسان پاره گوشتی آويخته كه شگرف ترين اعضا درونی اوست، و آن قلب است، چيزهایی از حكمت، و چيزهایی متفاوت با آن، در او وجود دارد. پس اگر در دل اميدی پديد آيد، طمع آن را خوار گرداند، و اگر طمع بر آن هجوم آورد حرص آن را تباه سازد، و اگر نوميدی بر آن چيره شود، تاسف خوردن آن را از پای درآورد، اگر خشمناك شود كينه توزی آن فزونی يابد و آرام نگيرد، اگر به خشنودی دست يابد، خويشتن داری را از ياد برد، و اگر ترس آن را فراگيرد پرهيز كردن آن را مشغول سازد. و اگر به گشايشی برسد، دچار غفلت زدگی شود، و اگر مالی به دست آورد، بی نيازی آن را به سركشی كشاند، و اگر مصيبت ناگواری به آن رسد، بی صبری رسوايش كند، و اگر به تهيدستی مبتلا گردد، بلاها او را مشغول سازد، و اگر گرسنگی بی تابش كند، ناتوانی آن را از پای درآورد، و اگر زيادی سير شود، سيری آن را زيان رساند، پس هرگونه كندروی برای آن زيانبار و هر گونه تندروی برای آن فسادآفرين است.
┄┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت۱۰۹ :
ما تكيه گاه ميانه ايم، عقب ماندگان به ما می رسند، و پيش تاختگان به ما باز می گردند.
┄┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت۱۱۰ :
فرمان خدا را برپا ندارد جز آن كس كه در اجرای حق مدارا نكند، سازش كار نباشد، و پيرو آرزوها نگردد.
┄┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت۱۱۱ :
(پس از بازگشت از جنگ صفين، يكی از ياران دوست داشتنی امام، سهل بن حنيف از دنيا رفت)
و درود خدا بر او فرمود: اگر كوهی مرا دوست بدارد، درهم فرو می ريزد.
┄┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت۱۱۲ :
هر كس ما اهل بيت پيامبر را دوست بدارد، پس بايد فقر را چونان لباس رويين بپذيرد. (يعنی آماده انواع محروميتها باشد).
┄┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄┄
📒 #حکمت۱۱۳ :
سرمایه اى از عقل سودمندتر نیست، و تنهایى ترسناک تر از خودبینى، و عقلى چون دوراندیشى، و بزرگوارى چون تقوا، و همنشینى چون اخلاق خوش، و میراثى چون ادب و رهبرى چون توفیق الهى، و تجارتى چون عمل صالح، و سودى چون پاداش الهى، و پارسائى چون پرهیز از شبهات، و زهدى چون بى اعتنایى به دنیاى حرام، و دانشى چون اندیشیدن، و عبادتى چون انجام واجبات، و ایمانى چون حیا و صبر، و خویشاوندى چون فروتنى، و شرافتى چون دانش، و عزّتى چون بردبارى، و پشتیبانى مطمئن تر از مشورت کردن نیست.
┄┄┅┅✿❀🌺❀✿┅┅┄┄
https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 پیام تشکر رهبر انقلاب از کاروان ورزشی ایران در المپیک ۲۰۲۴ پاریس
🔸با پایان کار کاروان وزرشی ایران در بازیهای المپیک ۲۰۲۴ پاریس، حضرت آیتالله خامنهای در پیامی در هامش نامهی گزارش رئیس کمیتهی ملی المپیک از ورزشکاران، رؤسای فدراسیونها و مربیان کشورمان تشکر کردند.
🔸متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسمه تعالی
از ورزشکاران عزیز و خوشروحیه و با اراده، و از رؤسای فدراسیونها و مربیان، و از کمیتهی ملی المپیک که در مسابقات اخیر مایهی شادی و سربلندی کشور را در صحنهی ورزش فراهم آوردند، صمیمانه سپاسگزارم.
موفق باشید انشاءالله
سیّدعلی خامنهای
۱۴۰۳/۵/۲۲
🔻کاروان ایران در المپیک ۲۰۲۴ پاریس موفق به کسب ۱۲ مدال (۳ طلا، ۶ نقره و ۳ برنز) در رشتههای کشتی آزاد و فرنگی و تکواندو شد و در بین بیش از ۲۰۰ کشور شرکتکننده، در جایگاه ۲۱ قرار گرفت.
@Kayhan_online
🔴 دعا راه نجات برای ظهور
⚫️ امام حسن مجتبی علیه السلام در عالم مکاشفه به آیت الله فقیه ایمانی فرمودند :
🔵 در منبرها به مردم بگویید توبه نموده و برای فرج امام زمان( عج) دعا کنند. دعا کردن برای فرج مانند نماز میت واجب کفایی نیست که اگر عده ای انجام دهند از دوش عده ای دیگر ساقط شود بلکه مانند نمازهای پنج گانه است.
📚 مکیال المکارم ج ۱ ص ۴۳۸
🆔 eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از جهاد تبیین (خبر _ تحلیل)
سردار رادان :
روی کفن من بنویسید، کسی که برای حجاب دختران و زنان تلاش کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت منشه امیر، مدیر رادیو اسرائیل از سایه وحشت انتقام ایران بر سر صهیونیستها:
🔺موشکهای ایران بسیار دقیق و بسیار ویرانگر است؛ ایران قدرت موشکی دنیاست؛ سامانههای پدافندی اسرائیل هم نمیتوانند جلوی آنها را بگیرند!
🔺رفتن به رستورانها در اسرائیل از ترس حمله ایران ۱۳ درصد کم شده؛ نشستن در کافهها ۱۲ درصد پایین آمده؛ خرید مواد غذایی ۲۰ درصد افزایش یافته و این نشان میدهد تهدیدات ایران بر جامعه اسرائیل تأثیر گذاشته است!
┄┅┅┅┅❀@jejonoob❀┅┅┅┅┄
https://eitaa.com/jejonoob
ایتا ☝🏻
https://whatsapp.com/channel/0029VaGl5maInlqNZcOUVl0B
واتساپ ☝🏻
آیت الله مجتهدی تهرانی:
▪️خدا به همه ما توفیق بدهد نماز شب را با عشق بخوانیم.
ما نمیگوییم شبها نخوابید. کمی استراحت کنید. کراهت دارد شبها اصلا نخوابیم.
شبها زودتر بخوابید که سحر خودتان بدون اینکه ساعت کوک کنید از روی عشق، از خواب بلند شوید.
اگر عاشق شدی، نماز شب خواندی، طلبهای وگرنه برو دنبال کسب و کار...
📚 مجموعه سخنرانی های آیت اللّه مجتهدی تهرانی
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 23
💠سوره بقره: آیات 146 الی 153
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story