🖤
بريز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته
بريز آب روان تا من، بشويم مخفی از دشمن
تنش از زير پيراهن، ولی آهسته آهسته
ببين بشكسته پهلويش، سيه گرديده بازويش
تو خود ريز آب بر رويش، ولی آهسته آهسته
همه خواب و علی بيدار، سرش بنهاده بر ديوار
بگريد از فراق يار، ولی آهسته آهسته
حسن ای نورچشمانم حسين ای راحت جانم
بناليد ای عزيزانم، ولی آهسته آهسته
بيا ای دخترم زينب به پيش مادرت امشب
بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته
روم شبها سراغ او، به قبر بیچراغ او
كنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته
.
.
.
شهادت حضرت سيدة النساء
فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها
بر شما تسلیت و تعزیت باد.
🏴
آیت الله حق شناس_۲۰۲۲_۰۷_۲۴_۱۵_۴۲_۳۹_۵۸۵.mp3
2.84M
صوت بسیار زیبا و آموزنده عارف بالله آیت الله #حق_شناس ره
💠توجه در نماز شب
🔸شیطون نماز شب از همه شیطان ها قوی تره
🔹علامت قبولی عمل در نیمه شب
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 110
💠سوره مائده: آیات 14 الی 17
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از قرائت قرآن صفحه ای(روزانه)📓
110-maede-ta-1.mp3
2.56M
ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز 101.mp3
5.69M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه
💎 در ۲۷۰ روز
💎سهم روز صد و یکم
💎 خطبه ۲۳۵ تا ۲۳۲
https://eitaa.com/kamalibasirat
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم
🌷پسرک_فلافل_فروش🌷
قسمت بیست و سوم
✳️....به او زنگ زدم و پرسيدم: فلان ساعت جلوي درب دانشگاه چه خبر بود❓
⭕️ايشان هم گفت: دقيقاً در همين ساعت كه مي گويي پلاکاردبزرگ تصوير
حضرت آقا را پاره كردند و شروع كردند به جسارت كردن به مقام معظم
رهبري‼️
🔗لباس پلنگي بسيار زيبا و نو پوشيده بود. موتورش را تميز كرده بود. گفتم:
هادي جان كجا؟ ميخواي بري عمليات⁉️
💟يكي ديگه از بچه ها گفت: اين لباس كماندويي رو از كجا آوردي؟ نكنه
خبرايي هست و ما نميدونيم⁉️
❇️خنديد و گفت: امروز مي خوان جلوي دانشگاه تجمع كنند. بچه هاي بسيج
آماده باش هستند. ما هم بايد از طريق بسيج كار كنيم. اين وظيفه است.
⛔️گفتم: مگه نميخواي بري سر كار. با اين كارهايي كه تو ميكني
صاحبكار حتماً اخراجت ميكنه.
✴️لبخندي زد و گفت: كار رو براي وقتي مي خوايم كه تو كشور ما امنيت
باشه و كسي در مقابل نظام قرار نگيره.
🔴بعد به من گفت: برو سريع حاضر شو
كه داره دير ميشه مقری بود كه نيروهاي بسيج در آن
بودند
🚶رفتيم به سمت ميدان انقلاب. يك مقر
مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهيزات منتظر دستور
باشيم.
⚠️در طي مسير يكباره به مقابل درب دانشگاه رسيديم. درست در همان
موقع جسارت اغتشاشگران به رهبر معظم انقلاب آغاز شد.
🚫هادي وقتي اين صحنه را مشاهده كرد ديگر نتوانست تحمل كند! به من
گفت: همينجا بمون..
💟 سريع پياده شد و دويد به سمت درب اصلي دانشگاه.
من همينطور داد ميزدم: هادي برگرد، تو تنهايي ميخواي چي كار......
📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
✍️ ادامه دارد ...
🌷پسرک_فلافل_فروش🌷
قسمت بیست و چهارم
🔲ورود هادي به مسجد با مراسم يادواره ي شهدا بود. به قول زنده ياد سيد علي مصطفوي، هادي را شهدا انتخاب كردند.
⭕️از روزي كه هادي را شناختيم، هميشه براي مراسم شهدا سنگ تمام مي گذاشت.
✳️ اگر مي گفتيم فلان مسجد مي خواهد يادواره ي شهدا برگزار كند و كمك مي خواهد، دريغ نمي كرد.
💟اين ويژگي هادي را همه شاهد بودند كه به عشق شهدا، همه كار مي كرد.
✴️از شستن و پخت و پز گرفته تا ...
تقريباً هر هفته شب هاي جمعه بهشت زهرا می رفت. با شهدا دوست شده بود.
♦️و در اين دوستي سيد علي مصطفوي بيشترين نقش را داشت.
🔗هيئتي را در مسجد راه اندازي كردند به نام »رهروان شهدا« هر هفته با بچه ها دور هم جمع مي شدند و به عشق شهدا برنامه ي هيئت را پيگيري مي كردند.
🔵هادي در اين هيئت مداحي هم مي كرد. همه او را دوست داشتند.
‼️اما يكي از كارهاي مهمي كه همراه با برخي دوستان انجام داد، نصب تابلوي شهدا در كوچه ها بود.
🔘من اولين بار از سيد علي مصطفوي شنيدم كه مي گفت: بايد براي شهداي محل كاري انجام دهيم.....
📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
✍️ ادامه دارد ...