هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 200
💠سوره توبه: آیات 80 الی 86
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از کانال مهدویت 🇮🇷🇵🇸
وظیفه ۲۳ منتظران.mp3
3.67M
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت ۲۳ وظایف منتظران
🔵 تکذیب مدعیان دروغین
🎙️#ابراهیم_افشاری
🆔 eitaa.com/emame_zaman
دختر_شینا
#قسمت_64
صمد مرا به آن ها سپرد. خداحافظی ڪرد و رفت.
با رفتنش چیزی در وجودم شڪست. دیگر دوری اش را نمی توانستم تحمل ڪنم. مهربانی را برایم تمام و ڪمال ڪرده بود. یاد خوبی هایش می افتادم و بیشتر دلم برایش تنگ می شد. هیچ مردی تا به حال در روستا چنین رفتاری با زنش نداشت. هر جا می نشستم، تعریف از خوبی هایش بود. روزبه روز احساس علاقه ام نسبت به او بیشتر می شد. انگار او هم همین طور شده بود. چون سر یڪ هفته دوباره پیدایش شد. می گفت: «قدم! تو با من چه ڪرده ای! پنج شنبه صبح ڪه می شود، دیگر دل توی دلم نیست. فڪر می ڪنم اگر تو را نبینم، می میرم.»
همان روز با برادرم رفت و اسباب و اثاثیه ام را از خانه مادرش آورد و خالی ڪرد توی یڪی از اتاق های پدرم. آن شب اولین شبی بود ڪه صمد در خانه پدرم خوابید. توی روستای ما رسم نبود داماد خانه پدرزنش بخوابد. صبح ڪه از خواب بیدار شدیم، صمد از خجالت از اتاق بیرون نیامد.
صبحانه و ناهارش را بردم توی اتاق. شب ڪه شد، لباس پوشید و گفت: «من می روم. تو هم اسباب و اثاثیه مان را جمع ڪن و برو خانه عمویم. من اینجا نمی توانم زندگی ڪنم. از پدرت خجالت می ڪشم.»
همان روز تازه فهمیدم حامله ام. چیزی به صمد نگفتم.
ادامه دارد...✒️
🌷🌷🌷🌷
دختر_شینا
#قسمت_65
فردای آن روز رفتم سراغ عموی صمد. بنده خدا تنها زندگی می ڪرد. زنش چند سال پیش فوت ڪرده بود. گفتم: «عمو جان بیا و در حق من و صمد پدری ڪن. می خواهیم چند وقتی مزاحمتان بشویم. بعد هم ماجرا را برایش تعریف ڪردم.»
عمو از خدا خواسته اش شد. با روی باز قبول ڪرد. به پدر و مادرم هم قضیه را گفتم و با ڪمڪ آن ها وسایل را جمع ڪردیم و آوردیم. بنده خدا عمو همان شب خانه را سپرد به من. ڪلیدش را داد و رفت خانه مادرشوهرم و تا وقتی ڪه ما از آن خانه نرفتیم، برنگشت.
چند روز بعد قضیه حاملگی ام را به زن برادرم گفتم. خدیجه خبر را به مادرم داد. دیگر یڪ لحظه تنهایم نمی گذاشتند.
یڪ ماه طول ڪشید تا صمد آمد. وقتی گفتم حامله ام، سر از پا نمی شناخت. چند روزی ڪه پیشم بود، نگذاشت از جایم تڪان بخورم. همان وقت بود ڪه یڪ قطعه زمین از خواهرم خرید؛ چهار صد و پنجاه تومان. هر دوی ما خیلی خوشحال بودیم. صمد می گفت: «تا چند وقت دیگر ڪار ساختمان تهران تمام می شود. دیگر ڪار نمی گیرم. می آیم با هم خانه خودمان را می سازیم.»
اول تابستان صمد آمد. با هم آستین ها را بالا زدیم و شروع به ساختن خانه ڪردیم. او شد اوستای بنا و من هم ڪارگرش. ڪمی بعد برادرش، تیمور، هم آمد ڪمڪمان.
ادامه دارد...✒️
برنامه زنده #جهان_آرا
مجلس یازدهم
بررسی عملکرد و برنامه های پیش رو
با حضور:
حجت الاسلام و المسلمین مجتبی ذوالنوری-نایب رئیس مجلس شورای اسلامی
روح الله متفکر آزاد-دبیر هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی
شنبه ۶خرداد ١۴٠٢،ساعت ٢٢:٠٠
☑️امید و امیدواری
3⃣دشمنان ملت ایران، سعی کردهاند ملت را نسبت به آینده بدبین و ناامید کنند. شما در طول این چند سال شنیدید که هر حادثهیی اتفاق افتاده است، رادیوهای خارجی شروع به سخنپراکنی کردند. بعضی گفتند: کار ایران دیگر تمام شد! بعضی گفتند: تا سه ماه یا شش ماه دیگر، اثری از جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند! بعضی گفتند: این تجربه هم شکست خورد! در هر مناسبتی، رادیوهای خارجی سعی کردند اینطور تفهیم کنند که ملت ایران نسبت به آیندهی خود ناامید و بدبین است... روح خوشبینی و امیدتان نسبت به آینده را از دست ندهید. بدانید که این خوشبینی و امید بجاست. شما آن شجرهی طیبهیی هستید که فرمود: «اصلها ثابت و فرعها فیالسّماء تؤتی اکلها کلّ حین باذن ربّها».۱۳۶۸/۰۷/۲۸
خطبههای نماز جمعهی تهران
امید و امیدواری
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🛑 امام خامنهای(مدظلهالعالی): این نشستوبرخاست با مردم، این تواضع در مقابل مردم، این شنیدن حرف مردم را از دست ندهید. البته شنیدن حرف مردم غیر از وعده دادن به مردم است؛ یعنی اینجور نباشد که وقتی در شهر خودتان در حوزه انتخابیه نشستهاید و آمدند شکایت کردند، شما همینطور وعده بدهید؛ نه، این وعده را نه شما میتوانید عمل کنید، گاهی مجلس هم نمیتواند عمل کند، گاهی کل نظام هم نمیتواند عمل کند. وعده ندهید... شنیدن حرف مردم با چهره باز و روی خوش، بدون اخموتَخم. بعضیها با مردم اَخموتخم میکردند!(1402/3/3)
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
💢تقریب یا تخریب!
🔹در انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی در اسفند 1398 مجلسی روی کار آمد که عمده نمایندگان آن را نیروهای انقلابی تشکیل میدادند. در خرداد 1400 و در انتخابات سیزدهمین دوره ریاستجمهوری هم حجتالاسلام والمسلمین رئیسی به عنوان نامزد جریان انقلابی توانست اعتماد مردم را جلب و راهی پاستور شود.
🔸پس از این بود که رسانههای جریان سیاسی شکست خورده در دو انتخابات مجلس و ریاستجمهوری بدون آنکه به اشکالات مجلس دهم و دولت دوازدهم که منجر به رویگردانی مردم از آنها و میل به جریان رقیب شد، اشارهای بکنند تلاش کردند تا با تعابیری چون؛ «حاکمیت تکصدایی»، «یکدست شدن حاکمیت» و... از این موضوع به عنوان یک نقطه ضعف در حضور جریانهای سیاسی مختلف در ساختار حاکمیت بهرهبرداری کنند! جالب اینجا بود که این رسانهها و چهرههای سیاسی در مواقعی که مجلس و دولت در اختیار جریان سیاسی خودشان بود، به هیچوجه از چنین تعابیری استفاده نمیکردند!
🔹اما تجربه بیش از 40 ساله جمهوری اسلامی در انتخاباتهای مختلف، حضور جریانهای مختلف سیاسی در صحنه رقابتهای انتخاباتی و گرایش مردم به جریانهای گوناگون نشاندهنده این است که هم در دورههایی که مجلس و دولت تقریبا از یک جریان سیاسی بودند و هم در مواقعی جریانهای مختلف و به نوعی مخالف در دو قوه حضور داشتند، تجربیات موفقی از کار و خدمت به مردم رقم خورده و هم در دورههایی که جریانهای همسو در دو قوه حضور داشتند، تجربیات تلخی از کشمکشهای سیاسی بیحاصل را هم شاهد بودهایم که حاصلی برای مردم و کشور نداشته است.
🔸با توجه به این نمایندگان مجلس و دولتمردان باید توجه داشته باشند که مردم چنین امانتی را تنها برای یک هدف به آنها سپردهاند و آن هم خدمت به مردم است. لذا تنظیم نوع رابطه دو قوه در میزان تحقق این امر با وجود مشکلات عدیده اقتصادی و معیشتی حائز اهمیت است.
🔹از همینرو اولین توصیه رهبر معظم انقلاب در دیدار روز چهارشنبه با نمایندگان مجلس شورای اسلامی هم این موضوع بود که ایشان درباره نوع رابطه مجلس با قوای دیگر بخصوص با قوه مجریه تأکید کردند: «باید نوع رابطه را تنظیم کرد. یک دوگانهای اینجا وجود دارد: دوگانه تقریب و تخریب؛ یک نگاه، نگاه تقریبی است؛ یک نگاه، نگاه تخریبی است. در نگاه تخریبی، رقیبپنداری قوه دیگر حاکم بر ذهنیتها است؛ حالا قوه قضائیه کمتر، عمده قوه مجریه و قوه مقننه است که اینها خود را رقیب هم خیال کنند؛ رقیبی است که باید شانه طرف مقابل را به زمین برساند؛ این نگاه، نگاه خطرناکی است. حالا، هم از ناحیه دولت ممکن است این اتفاق بیفتد، هم از ناحیه مجلس ممکن است اتفاق بیفتد؛ یعنی هر دو طرف میتوانند در این نگاه غلط مشکل درست کنند.»
✍🏻علی حیدری
#حرفروز
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
برنامه تفریحی پینت بال بسیجیان پایگاه شهیدبهشتی به مناسبت دهه کرامت
#پایگاه_شهید_بهشتی
#دهه_کرامت
#حوزه_سید_الشهداء
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✅ بازگشایی سفارت عربستان در دمشق وارد مراحل اجرایی شد.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
💢 عمرانخان و ۶۰۰ نفر دیگر از اعضای جناح مخالف پاکستان ممنوع الخروج شدند
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
خودسازی(لعنت کننده)
امام باقر(ع):
لعنت هنگامى که از دهان فرستنده خارج شود مردد مى شود بین این دو (فرستنده لعنت و شخص لعنت شده) پس اگر موردى شرعى براى لعنت شخص لعنت شده وجود داشت لعنت به او مى رسد وگرنه بر مى گردد به خود لعنت کننده.کافى/ج2/ص360
شرع فقط اجازه لعنت به شیاطین و ظالمین را داده است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 201
💠سوره توبه: آیات 87 الی 93
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از کانال مهدویت 🇮🇷🇵🇸
وظیفه ۲۴ منتظران.mp3
3.42M
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت ۲۴ وظایف منتظران
🔵 اخلاق مهدوی و حفظ زبان
🎙️#ابراهیم_افشاری
🆔 eitaa.com/emame_zaman
دختر_شینا
#قسمت_66
تابستان گرمی بود. اتفاقاً ماه رمضان هم بود. با این حال، هم در ساختن خانه به صمد ڪمڪ می ڪردم و هم روزه می گرفتم.
یڪ روز با خدیجه رفتیم حمام. از حمام ڪه برگشتیم، حالم بد شد. گرمازده شده بودم و از تشنگی داشتم هلاڪ می شدم. هر چقدر خدیجه آب خنڪ روی سر و صورتم ریخت، فایده ای نداشت. بی حال گوشه ای افتاده بودم. خدیجه افتاد به جانم ڪه باید روزه ات را بخوری. حالم بد بود؛ اما زیر بار نمی رفتم.
گفت: «الان می روم به آقا صمد می گویم بیاید ببردت بیمارستان.»
صمد داشت روی ساختمان ڪار می ڪرد. گفتم: «نه.. او هم طفلڪ روزه است. ولش ڪن. الان حالم خوب می شود.»
ڪمی گذشت، اما حالم خوب ڪه نشد هیچ، بدتر هم شد. خدیجه اصرار ڪرد: «بیا روزه ات را بخور تا بلایی سر خودت و بچه نیاوردی.»
قبول نڪردم. گفتم: «می خوابم، حالم خوب می شود.» خدیجه ڪه نگرانم شده بود گفت: «میل خودت است، اصلاً به من چه! فردا ڪه یڪ بچه عقب مانده به دنیا آوردی، می گویی ڪاش به حرف خدیجه گوش داده بودم.»
این را ڪه گفت، توی دلم خالی شد؛ اما باز قبول نڪردم.
ادامه دارد...✒️
دختر_شینا
#قسمت_67
ته دلم می گفتم اگر روزه ام را بخورم، بچه ام بی دین و ایمان می شود.
وقتی حالم خیلی بد شد و دست و پایم به لرزه افتاد، خدیجه چادر سر ڪرد تا برود صمد را خبر ڪند. گفتم: «به صمد نگو. هول می ڪند. باشد می خورم؛ اما به یڪ شرط.»
خدیجه ڪه ڪمی خیالش راحت شده بود، گفت: «چه شرطی؟!»
گفتم: «تو هم باید روزه ات را بخوری.»
خدیجه با دهان باز نگاهم می ڪرد. چشم هایش از تعجب گرد شده بود. گفت: «تو حالت خراب است، من چرا باید روزه ام را بخورم؟!»
گفتم: «من ڪاری ندارم، یا با هم روزه مان را می شڪنیم، یا من هم چیزی نمی خورم.»
خدیجه اول این پا و آن پا ڪرد. داشتم بی هوش می شدم. خانه دور سرم می چرخید. تمام بدنم یخ ڪرده و به لرزه افتاده بود. خدیجه دوید. دو تا تخم مرغ شڪست و با روغن حیوانی نیمرو درست ڪرد. نان و سبزی هم آورد. بوی نیمرو ڪه به دماغم خورد، دست و پایم بی حس شد و دلم ضعف رفت. لقمه ای جلوی دهانم گرفت.
سرم را ڪشیدم عقب و گفتم: «نه... اول تو بخور.»
خدیجه ڪفری شده بود. جیغ زد سرم. گفت: «این چه بساطی است بابا. تو حامله ای، داری می میری، من روزه ام را بشڪنم؟!»
ادامه دارد...✒️