eitaa logo
『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
768 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
999 ویدیو
45 فایل
شھادت داستان ماندگارۍ آنانےست که دانستند، دنیا جاۍ ماندن نیست ..!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷معلم شیمیایی🌷 مادر یکی از بچه‌ها که از زبان پسرش شنیده بود در کلاس خیلی سرفه می‌کند یک روز صبح پیش مدیر دبیرستان رفت و از معلم پسرش کرد و گفت: اگر سرما خورده چرا خودش را درمان نمی‌کند؟🤔 مگر بچه‌های مردم چه گناهی کرده‌اند که معلمشان آنها را مریض می‌کند؟🤨 مدیر دبیرستان از سرگذشت این خبر داشت اما چون می‌دانست ناراحت می‌شود حرفی از نزد.😣💞 اما هر کاری کرد مادر دانش‌آموز راضی نشد. دست آخر هم به مدیر گفت به منطقه شکایت می‌کند.😓🌱 چند روزی گذشت... بیشتر دانش‌آموزان از غیبت معلم خود نگران شده بودند. همهمه‌های دبیران و دانش‌آموزان زیاد شده بود. مادر این دانش‌آموز که گفته بود اگر حرفی بزند به آن عمل می‌کند، به منطقه رفت و از معلم کرد.😤 خبر داشت چند روزی است به مدرسه نیامده است. با کپی برگه شکایتی که در دست داشت وارد دفتر مدیر دبیرستان شد و در حالی که قیافه حق به جانب گرفته بود گفت: بالاخره این معلم شما حرف گوش کرد؟😤🖤 ولی فکر نمی‌کنی غیبت هایش طولانی شده است🤔 ❣️چرا باید بچه‌های مردم از درسشان عقب بیفتند؟ چرا به جایش معلم دیگری معرفی نمی‌کنید؟🤔💗 مدیر که تا این لحظه ساکت مانده و سر به زیر انداخته بود در حالی که اشک از چشمانش جاری شده بود سرش را بلند کرد و گفت: خانم، ایشان به حرف شما گوش کرد و خودش را درمان کرد.😪❣️ مادر دانش‌آموز که با تعجب مدیر را نگاه می‌کرد پرسید پس اگر درمان کرده چرا سر کلاس حاضر نمی‌شود؟ شما چرا می‌کنید؟ چیزی شده؟ مدیر در حالی که هر لحظه بر هق هق گریه‌هایش افزوده می‌شد با اشاره دست دیوار دفتر را نشان داد و گفت: ایشان حاضرند…😓💔 مادر دانش‌آموز در حالی که فکر می‌کرد با برگشتن به سمت دیوار، معلم را می‌بیند به جایش یک ترحیم را دید که در آن نوشته شده بود: شهید … پس از تحمل ۲۰ سال درد و رنج ناشی از دشمن در عملیات … به رسید.😞💔 مادر دانش‌آموز نمی‌دانست چه بگوید. برگه شکایت از دستش افتاد و در حالی که می‌خواست چیزی بگوید درب دفتر مدیر دبیرستان باز شد… ببخشید من معلم جدید دانش‌آموزان کلاس… هستم…😓💔 برگرفته از کتاب •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• @kami_ta_shohada •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•