eitaa logo
『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
794 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
999 ویدیو
45 فایل
شھادت داستان ماندگارۍ آنانےست که دانستند، دنیا جاۍ ماندن نیست ..!
مشاهده در ایتا
دانلود
ا توقف ماشین نگاهم رو از روبه رو گرفتم_ممنون نمیای خونه؟ کمی روی صندلیش چرخید روبه من _نه ممنون سالم برسون دستم رو جلوبردم تا باهاش دست بدم که فقط به دستم نگاه کرد اعتراض آمیز گفتم: امیرعلی _ببین محیا چیزه... چشمهام و ریز کردم_چیزه...! اوفی گفت و دستهاش رو نشونم داد_عجله داشتم فکر کردم دیرشده ممکنه بری برای همین دستهام... نزاشتم ادامه بده و یک دستش رو گرفتم و همراه دست خودم تو هوا تکون دادم که به حرکتم و صورتم که به طرز بامزه ای کش اومده بود خندید _دختر خوب خب مگه اجبار داری دستت سیاه میشه شونه هام رو باال انداختم و دستش رو رها کردم_من فرق میکنم امیرعلی... عیب نداره سیاه بشه ولی دستم و رد نکن غصه ام میگیره بازهم نگاهش از اون نگاه هایی شد که دل آدم و میبرد...دستم رفت سمت دست گیره و درو باز کردم ...ولی امشب باز گل انداخته بود شیطتم سریع چرخیدم و انگشت سیاهم رو روی دو گونه امیرعلی کشیدم که چشمهاش گرد شدو ومتعجب از کار من! با لحن بچگانه ای گفتم: حاال اینم تنبیهت آقا ...حاال مجبوری صورتت رو هم بشوری لبخند دندون نمایی زدم که به خودش اومدو خندید...به خودش توی آینه کوچیک ماشین نگاه کرد_عجب تنبیهی ببین باصورتم چیکار کردی؟ مثل بچه های تخس گفتم: خوب کردم یک ابروش خیلی بامزه باال رفت ...دیگه داشت بی پروا میشد قلبم برای بوسیدن گونه اش سریع از ماشین بیرون پریدم و خم شدم توی ماشین _سالم برسون به همه از عمو احمدهم از طرف من تشکر کن 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』