eitaa logo
『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
803 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
999 ویدیو
45 فایل
شھادت داستان ماندگارۍ آنانےست که دانستند، دنیا جاۍ ماندن نیست ..!
مشاهده در ایتا
دانلود
کشیده و مهربون گفت: چشم بزرگیتون رومیرسونم خداحافظی آرومی گفتم ولی قبل اینکه در رو ببندم... _محیا... محیا... اینبار بیشتر خم شدم توی ماشین _جونم؟ بازهم بی هوا گفته بودم انگار امیرعلی هم هنوز عادت نکرده بود به من و این بی پروایی قلبم , که هر دولنگه ابروهاش بامزه باال رفت و لبخند زدو من رو به خنده انداخت ! منتظر نگاهش کردم که انگشتش رو محکم کشید روی بینیم و این بار من تعجب کردم و امیرعلی ازته دل خندید _حاال یک یک شدیم برو توخونه سرده لبخند پررنگی روی صورتم نشست و قلبم جوشید برای این امیرعلی که کنارخودم تازه میدیدم این شیطنتش رو ..اخم مصنوعی کردم که خنده اش جمع شدو لحنش جدی_ناراحت شدی؟ دستش رفت سمت جعبه دستمال کاغذی که من سریع و سرخوش گفتم :خیلی دوستت دارم دستمال کاغذی خشک شد توی دستش و نگاه شکه شدش چرخید روی صورتم ...عجیب بود قلبم بیقراری نمیکرد انگار دیگه حسابی کنار اومده بود با احساسهایی که موقع نزدیکی به امیرعلی فوران میکرد! به خودش اومدو بین موهاش دست کشید... دستمال کاغذی دستش رو روی بینیم کشید _برو هوا سرده! دستمال رو گرفتم و عقب کشیدم ...با لبخند مهربونی که به صورتش پاشیدم دستم رو به نشونه خداحافظی تکون دادم وزنگ در خونه رو فشار ...در که با صدای تیکی باز شد امیر علی دستش رو برام بلند کردو دور شد...من هم با انرژی که از حضورش گرفته بودم وارد خونه شدم ,درسته که امیرعلی هنوز باقلبم کامل راه نیومده بود ولی شده بود یک دوست !یک دوست کنار واژه شوهر بودنش برای همین هم خستگی اولین کالسم که بیشتر حول و حوش معارفه گشته بود دود شدو به هوا رفت! 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
احوال پرسی های عمه با مامان هنوز ادامه داشت و من هم طبق عادت بچگی هام پایین پای مامان کنار میز تلفن نشسته بودم و سرم روی زانوی مامان بود و مامان مشغول نوازش موهام! مامان_آره اینجاست همدم خانوم...نه امروز کالس نداشته...گوشی خدمتتون...از من خداحافظ سالم برسونین تازه داشت خوابم میبرد از نوازشهای مامان که گوشی رو گرفت سمتم _سالم عمه جون عمه_ سالم عزیزم کم پیدا شدی؟ _شرمنده عمه کالسهام این ترم اولی یکم فشرده است من شرمنده ام عمه_دشمنت شرمنده گلم میدونم... این عطیه هم که خودش رو روزها حبس میکنه تو اتاق به بهونه درس خوندن من که باور نمی کنم می خونده باشه خندیدم_چرا عمه می خونه من مطمئنم عمه هم خندید _شام بیا پیش ما امشب امیرمحمدم میاد احساس کردم توی صدای عمه یک شادی در کنار غمه از این دیر اومدن ها! تعارف زدم با شیطنت _مزاحم نمیشم خندید_لوس نکن خودت رو تو از کی تعارفی شدی ؟ من هم خندیدم_چشم عمه جون میام من و تعارف! من و که میشناسین فقط خواستم یکم مثل این عروسها ناز کنم نگین عروسمون هوله! مامان چشم غره ظریفی به من رفت و عمه اون طرف خط از ته دل قهقه زد! _امان از دست تو به امیرعلی میگم بیاد دنبالت _نه خودم میام ...می خوام عصری بیام کمکتون اون عطیه که فعال خودشه و کتابهاش! عمه با لذت گفت: ممنون عمه خوشحال میشم زودتر بیای ولی نه برای کمک بیا ببینمت _چشم 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
-ولـنـتـایـن؟! +نـه‌مـمـنـون مـا‌سـالـروز‌ازدواج‌ حـضـرت‌فـاطـمـه‌(س)وحـضـرت‌عـلـی(ع)‌ رو‌داریـم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عمه_ قربونت عزیزم کاری نداری؟ _سالم برسونین خداحافظ با خداحافظی عمه گوشی رو گذاشتم سرجاش...از جا بلند شدم رفتم سمت آشپزخونه برای صحبتهای مادر دختری که آخرش ختم میشد به نصیحتهای مامان! پوست دور گوجه فرنگی رو مارپیچ می گرفتم تا بتونم شکل گلش کنم برای تزیین ساالد! _باز حس کدبانو بودن تورو گرفت؟ نگاهی به عطیه که با کتاب قطور دستش وارد آشپزخونه شده بود کردم و عمه به جای من جواب داد_دخترم یک پا کدبانو هست برای عطیه چشم ابرو اومدم که چشم غره ای به من رفت و به کلم هایی که سسی بود ناخنک زد ...آروم زدم پشت دستش _یک ساعته دارم روش و صاف و تزئین میکنم اخمی کرد_خب حاال باز تو یک کاری انجام دادی عمه زیر برنجهاش رو که دمش باال اومده بود کم کرد_طفلکی محیا که از وقتی اومده داره کار میکنه ...توچیکار کردی؟ چپیدی تو اتاق به بهونه درس خوندن! خندیدم که کوفت زیرلبی به من گفت و بلندتر ادامه داد_نه خیر مثل اینکه توطئه عمه و برادرزاده است علیه من گل گوجه ایم رو وسط ظرف گرد ساالد و روی کلم های بنفش گذاشتم وزیرلب گفتم: حسود پشت چشمی نازک کرد و کتابش رو انداخت روی سنگ کابینت_ چه خبره مامان دومدل خورشت کم تحویل بگیر این امیرمحمدت رو! عمه گره روسریش رو مرتب کرد_نگو مادر بچه ام دیر به دیرمیاد نمی خوام کم و کسر باشه میدونم خورشت کرفس دوست داره برای همین کنار مرغ درست کردم براش لحن مادرانه عمه دلم رو لرزوندو عطیه هم کنار من روی زمین نشسته بود با پوف بلندی پوست خیار سبز دستش رو پرت کرد توی سینی و اخمهاش سفت رفت توی هم! 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
با آرنجم زدم توی پهلوش تا باز کنه اون اخمهایی رو که عمه رو دمغ تر می کرد...با اخم به من نگاه کرد که ل*ب زدم_اونجوری قیافه نگیر بعد هم به عمه که به ظاهر خودش رو سرگرم کرده بود و به غذاش سرکشی می کرد اشاره کردم بلندشدم و ظرفهایی رو که کثیف کرده بودم و گذاشتم توی ظرفشویی و مشغول شستن شدم _ به به سالم به خانومای خونه خسته نباشید همه به عمو احمد سالم کردیم و عطیه بلند شدو میوه ها رو از عمو گرفت عمو احمد نزدیک اومدو روی موهام رو بوسید_تو چرا دخترم مگه عطیه چیکار میکنه؟ غرق لذت شدم از این ب *و*س*ه* پدرانه و خودم رو لوس کردم_کاری که نمی کنم که! وظیفمه عموجون! عطیه که حرص می خورد گفت: راست میگه وظیفه اشه مهمون نیست که وقتی بهش میگین دخترم! عمو احمد با اخم ظریفی نگاهش کرد که عمه گفت: پس امیرعلی کجاست؟ _سالم قبل جواب دادن عمو... امیرعلی واردآشپزخونه شد و همه جواب سالمش رو دادیم نگاهش کمی بیشتر روی من موند و لبخند زد _خوبی؟ همونطور که لیوان رو آب میکشیدم گفتم: ممنون نزدیکم اومدو دستش رو زیر شیر آب خیس کردو کشید روی لباس کرمی رنگش و من هم با بستن شیر آب نگاهی به لباسش که یک لک روغنی بزرگ افتاده بود انداختم! بدونی اینکه من سوالی بپرسم و امیرعلی سربلند کنه گفت: لباس عوض کرده بودم تعطیل کنیم... یک آقایی اومد روغن ماشینش رو عوض کنه لباسم کثیف شد. آروم گفتم: فدای سرت اینجوری که پاک نمیشه ...برو لباست رو دربیار بده برات بشورم لکش نمونه وقتی دید واقعا لکه با یک مشت و دو مشت آب نمیره سرش رو بلند کرد_نه ممنون خودم میشورم 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
ܩِیگُفت: وَقتِـےعاشق‌امام‌زمان‌(عج) میشـے،دیگہ‌هیچ‌گناهـےبهت‌حال‌نمیـבه خیلـےراست‌مِیگُفت...
سخت‌است‌‌عاشق شوی‌ویارنخواهد! دلتنگ‌'حرم'باشے و'ارباب'نخواهد!(:
بسـم رب الحسـین🌔✨' شدیدانیـازدارم‌آقای‌ِامام‌حسین‌ازم‌بپرسہ: ـ کیفَ‌حٰالـُك؟! منم‌بگـم:هَلۡيمكنك‌اَن‌ۡتَعٰانقني..! «میشہ‌بغلـم‌کنے؟💔🚶‍♀️»
گمݩامـــ :): ‏گاهے یڪ نگاه حـرام شهادت را براۍ ڪسیکـہ لیاقت دارد سالهـا عقب مۍ‌اندازد… چه برسد بہ ڪسیکہ هنوز لایق شهادت بودن را نشان نداده !!!☝️🏼🌿🚶‍♂ | 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
اگه‌ آرزوی‌ بزرگی‌ تو دلته حتما خدا لیاقت‌ رسیدنش‌ بهت‌ داده که الان رویاته☆🌱🤍 💚🌱
میگفت كِ : گناه کاری كِ بعد از گناه به ترس و اضطراب میفته به نجات نزدیك تره .. تا کسی كِ اهل عبادتِ ؛ اما ترس از گناه نداره
- تو دعایِ جوشنِ کبیر یه قسمتی میگه : ‹ یا کریم الصَّفح › معنیش میشه . . تو را جوری میبخشم که انگار نه انگار خطایی کردی ! اون بالایِ سری اینجوری میبخشه : )!'🧡'📖 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
⸤پَنـٰاهِ‌‌هَردلِ‌تَنهـٰا‌چـِرا‌نِمـٖے‌آیٖۍ..؛💔!⸣
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
انا الحقــیر من که از تو ناامید نمیشم:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایمانِتون‌بویِ‌گناه‌میده………………! حکایت خیلی ها🙂
بخند ک لایق ماه نیست غمگین باشد🌙🤍
بخـاطـر مرگ یـڪ دخـتـر... همـه روسـریـاشـونـو کشیدن! اونوقـت بخـاطر مرگـ سیصـد شهیـد حاضر نشـدند یک سانـت روسریاشونـو جـلـو بـڪشـن...!':)🖤🗿༻
تنها رفیقی که دورت نمیزنه مهدی فاطمه اس:❤️✨
. ♻️ این نمودار مقایسه یک‌سال آخر دولت روحانی با یک‌‌سال اول دولت رییسی را در شرایطی یکسان (بدون برجام و fatf و با تحریم) نشان می‌دهد. وقتی می‌گوییم حسن روحانی کشور را گروگان گرفته بود یعنی همین که می‌بینید. 🔺برای دیدن یادداشت‌های حمید رسایی عضو کانال شوید🔻 https://eitaa.com/joinchat/389677056C798a6dc5a1
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بـسمـ ربِّ مھد؎ فـٰاطمہ♥️🌿 ﴿اَلـسَلام‌ُعَلَیـک‌یـٰا‌بَـقیَة‌اللّٰه﴾🖐🏻🌱
«قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُماأَسْمُعُ‌وَارَى.» +خداوند فرمود نترسید من با شما هستم، همه چیز را میشنوم و میبینم.
ܩِیگُفت: وَقتِـےعاشق‌امام‌زمان‌(عج) میشـے،دیگہ‌هیچ‌گناهـےبهت‌حال‌نمیـבه خیلـےراست‌مِیگُفت...