👆🏻 این دو تا عکس رو میبینید؟
📗 اونایی که داستان رو خوندن، میدونن گرگینۀ سفید، "شجّیع"ـه.
(یکی از شخصیتهای نسبتا مهم در جلد اول)
⁉️ اما سوال اصلی اینه؛
گرگینۀ قهوهای کیه؟ 😉
قراره چی کار کنه؟
و چرا ظاهرش با بقیه گرگینهها متفاوته؟
📘 جواب این سوالها إن شاء الله توی جلد دوم... 😌
بزارید یخورده درمورد #چالش هایی که توی نوشتن داستان داشتم براتون بگم 🤔🤯
یادمه سر اینکه ابتدای داستان باید چطوری شروع بشه، مدتها درگیر بودم.
اتفاقا یه طرحی هم ریخته بودم که به نظر خودم خیلی خفن بود 😎😈
ولی بعدا فهمیدم من کتاب #رمان رو با #انیمیشن سینمایی اشتباه گرفتم 😅
😄 حواسم نبود که این یه رمانه! همه چیز باید با #کلمه ها رسونده بشه و فقط کلمات هستن که میتونن معجزه کنن، نه چیز دیگه.
شاید خندهدار و جالب باشه براتون اگه بگم فصل اول کتاب (که الان حدودا 8 صفحه است) فقط یه پاراگراف بود 🤦🏻♂️🤣
🤨 واقعا پیش خودم چی فکر کرده بودم؟
میخواستم توی یه پاراگراف مخاطب رو میخکوب داستان کنم اما در اصل، بیشتر داشتم بدون هیچ محتوایی رهاش میکردم. 😟
✅ هر چی که گذشت، فهمیدم میشه ایدههای خیلی خلاقانهتری توی نوشتن فصل اول داشت.
گاهی که اطرافیان نکاتی رو بهم تذکر میدادن، خیلی ناراحت میشدم 😒 ولی بعدا که با خودم رو راست شدم، دیدم نه! واقعا حرفشون درسته! این مسئله باید اصلاح بشه.
🤣😂 بزار حالا که حرفش شد اینم بگم 👇🏻
یادمه درست ده سال پیش، همون اوایل که جرقههای اولیه توی ذهنم خورده بود و داشتم تمام داستان رو مینوشتم، توی یک قسمتی قرار بود پدر یکی از شخصیتها جلوی چشماش کشته بشه.
(فعلاً به دلایلی نمیگم کدوم جلد 😝)
فردای همون روز، اون پسر میره خونه یکی از دوستاش و درمورد مرگ پدرش با دوستش صحبت میکنه.
⁉️ خب اشکالش کجاست؟
وقتی نوشتهام رو برای پدرم خوندم، دیدم داره با تعجب نگام میکنه. 😬
گفتم چی شده؟ 🙄
گفت وقتی پدرش جلوی چشماش کشته شده، باید تا یه هفته عزادار باباش باشه. نه اینکه فرداش صاف صاف بره خونه دوستش و بدون هیچ عکس العمل غمباری بگه بابامو کشتن!!! 😑
.
.
.
منو میگی 🤦🏻♂️
اون لحظه احساس کردم هیچ چیزی از احساسات و رفتار آدمها توی دنیای واقعی بلد نیستم و فقط برام ماجرا مهمه.
برای چند روز اساسی رفته بودم تو شوک!!!🤭
باورم نمیشد همچین چیز مهمی رو یادم رفته 😂😂
👌🏻 همین سبب شد کل اون ماجرا به شکل دیگهای رقم بخوره و داستان ظرفیتهای خیلی بیشتری پیدا کنه.
رمان "کمین اهریمن"
🔹 نام کتاب: کمین اهریمن (مهمانی اجباری) 🔸 نویسنده: محمد تقی رمضان نرگسی 🔹 انتشارات انصاریان 🔸 تعداد