eitaa logo
رمان "کمین اهریمن"
55 دنبال‌کننده
29 عکس
0 ویدیو
0 فایل
☑️ برای دریافت این کتاب به ادمین پیام بدید 🔻بخش‌های جذاب رمان 🔻برگزاری مسابقات و جوایز 🔻چالش‌های پیش روی نویسنده 🔻 نکاتی درمورد نویسندگی 🔻اخبار مربوط به چاپ و فروش 🔻و نظرات شما ارتباط با ادمین: @moalem_sabz 🌺 ممنون که همراهمون هستید
مشاهده در ایتا
دانلود
👨🏻‍🏫 مرحلۀ چهارم در نویسندگی: استادی گفتیم که نویسنده توی مرحلۀ سوم، ذوق‌زده است. هم مسلّط به قواعد ادبیه و هم در برابر تمام مضامین و مفاهیم یه علامت سوال بزرگ میزاره: چرا؟ 🌍 اما نویسنده زمانی استاد میشه، که این جرأت رو پیدا کنه و مخاطب رو به دنیای خودش ببره. دنیایی که توش، عشق معنای خاص خودش رو داره، شکست معنای خاص خودش رو داره، پاکی معنای خاص خودش رو داره، وطن معنای خاص خودش رو داره، عزت و افتخار معنای خاص خودش رو داره و باقی چیزها.
فکر نمی‌کنم لازم باشه درمورد مرحلۀ پنجم نویسندگی توضیح بدم 😉 نبوغ در ادبیات، یعنی کسی که ادبیات رو به قبل از خودش و بعد از خودش تقسیم می‌کنه. نوابغ، یعنی همون‌هایی که نیازی به هیچ آموزشی ندارن.
خب خدا رو شکر این مراحل نویسندگی هم تموم شد. 😅 ⁉️ فراموش نکنیم هر کسی که می‌خواد نویسنده بشه، باید اول از همه بفهمه کجاست. ❌ نویسندگی راه میان‌بر نداره و خواه ناخواه باید این مسیر طی بشه.
کوتاه ترین داستان.mp3
زمان: حجم: 1.58M
🔹 کوتاه ترین داستان دنیا ⁉️ شما چه داستان کوتاه دیگه‌ای سراغ دارید؟
🥰 شنبه همتون بخیر و خوشی باشه. 😒 می‌خوام یخورده براتون از دردسرهای انتشاراتی‌ها بگم ... هعی 😅
👇🏻 از اینجا به بعد 👇🏻
رمان "کمین اهریمن"
🥰 شنبه همتون بخیر و خوشی باشه. 😒 می‌خوام یخورده براتون از دردسرهای انتشاراتی‌ها بگم ... هعی 😅
😇 خب همونطور که همه میدونید، رمان من راجع به امام زمان (ارواحنا فداه) هست. یعنی از ابتدا هم نیت ما، این بوده که رمان مون بتونه در برابر رمان‌های خارجی و آخر الزمانی مقابله کنه و قشر نوجوون رو به سمت دین و نمادهای دینی جذب کنه. ما هم کتاب رو بردیم برای یه انتشاراتی معروف و درست حسابی (که به دلایلی الان نمیتونم اسمشو بیارم 😄) خب حدس بزنید چطور پیش رفت؟ 🤯
اردیبهشت سال 1401 بود که من متن کامل کتاب رو بردم انتشاراتی. بهم گفتن این هفته پنجشنبه، قراره یه جلسه برگزار بشه و کتاب شما تو اون جلسه مطرح میشه و نظرسنجی میشه. 🗳 منم که خیلی خوشحال 🥳 پنجشنبه زنگ زدم، گفتن: این هفته یکی از اعضاء مریض بود. رفت برای هفتۀ بعد. 🤒 گفتم عیب نداره. بالاخره هر هفته که اینطور نمیشه. بزار هفتۀ بعد زنگ میزنم.
خب فکر میکنم خودتون تا تهشو خوندید دیگه 😅 هفتۀ بعد زنگ زدم گفت یکی دیگه از دوستان مسافرته. هفتۀ بعد زنگ زدم گفت خودم نشد برم سر جلسه جلسه کنسل شد. هفتۀ بعد ... هفتۀ بعد ... چشمتون روز بد نبینه. من 8 ماه تمام، هر هفته با این بنده خدا تماس می گرفتم و اون میگفت هفتۀ بعد. 😩 (یعنی اونقدری که من بهش زنگ زدم، خانومش بهش زنگ نمی‌زد 🤦🏻‍♂️)
حالا شما اینم بزار کنارش که این وسط مسطا، بعضی از دوستان که تو کار نشر و چاپ بودن، میگفتن اگه یهو دیدی اثرت سرقت رفته ناراحت نشیا 😰🤬🥶 از این اتفاقات زیاده ... ما هم به هول و ولا افتادیم که ای بابا. چی کار کنیم حالا؟ چرا اینقدر طولش میدن. ✅ همینطوری یه پا در هوا مونده بودیم که خدا خیر بده یه عزیزی از دوستان انتشاراتی باهام یه صحبتی کرد.