🚩🚩🚩
#روز_هفتم_ماه_محرم(علی اصغر)
🔉صداي اين كمك خواهي امام كه به خيمهها رسيد و بانوان دريافتند كه حسين ديگر ياوري ندارد، صدايشان به شيون و گريه بلند شد. امام به سوي خيمهها رفت، شايد كه بانوان با ديدن او اندكي آرام گيرند؛ كه ناگاه صداي فرزند شش ماههاش «عبدالله بن الحسين» ـ كه به علي اصغر معروف بود ـ را شنيد كه از شدت تشنگي ميگريست.
😭علي اصغر طفلي شيرخواره بود؛ كه نه آبي در خيمهها بود تا وي را سيراب كنند ، و نه مادرش «رباب» شيري در سينه داشت كه به وي دهد.
امام(ع) قنداقهي علي اصغر را در دست گرفت و به سوي دشمن رفت؛ در مقابل لشكر يزيد ايستاد و فرمود:«اي مردم! اگر به من رحم نميكنيد بر اين طفل ترحم نماييد ... »
😭اما گويي كه بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنيا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جاي آنکه فرزند رسول خدا (ص) را به مشتی آب میهمان کنند، تيراندازي از بنياسد (كه گفته شده است «حرملة بن كاهل» بود) تيري در كمان نهاد و گلوي طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سينه امام(ع) به خون رنگين شد... سر كوچك و گردن ظريف طفل شيرخواره از بدن جدا شده بود..
🌿⭐️
🌴🌴
ای حرمله ایـن بچہ سـرِ جنگ ندارد😭
#ششماهہی بی شیر ڪه شمشیر ندارد
تیری کہ بہ عباس زدی؟ وای خـدایا
شش ماهہ ی مـن طاقت ایـن تیر ندارد
🌴🌺
نریمانی،حضرت علی اصغر.mp3
13.77M
🔳 #واحد #شب_هفتم #محرم
🌴چشمای ناز تو رو بستم علی
🌴خوابیدی آروم روی دستم علی
🎧با نوای: #سید_رضا_نریمانی
『💕』@kanale_behesht
⛺️⛺️⛺️
#مقتل
#مقتل_شب_هشتم (علی اکبر)
🚩بسم الله الرحمن الرحیم🚩
🥀وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً»🥀
سلام و عرض ادب خدمت شما بزرگواران
☪امشب شب هشتم ماه محرم منسوب به حضرت علی اکبر (ع) هست
💢در ساعات آخر یکی از شب ها امام حسین علیه السلام خواب دیدند
وقتی از خواب برخاستند،
⚫️آیه ی انا لله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین رو مرتب تکرار می کردند.
🔷حضرت علی اکبر از پدرشان حسین ابن علی علت را پرسیدند
⬅️حضرت فرمودند
💠حالتی شبیه خواب بر من عارض شد
🔘دیدم که سواره ای فریاد می زند
این قوم می روند
ولی مرگ هم بدنبال آنها می رود
💠فهمیدم که سواره همان نفس های ماست که ما را آگاه می کنند
⬅️حضرت علی اکبر پرسیدند آیا در این راه ما بر حق هستیم؟
💢امام حسین علیه السلام فرمودند؛
☣قسم به خدایی که بازگشت همه به سوی اوست اینچنین است
⭕️حضرت علی اکبر فرمودند؛
💫ای پدر اگر ما بر حق هستیم پس هیچ هراس و ترسی از مرگ نداریم
در موقع جنگ وقتی حضرت علی اکبر اومدن نزد پدر و اجازه جنگ گرفتند💫
💢حسین علیه السلام بی درنگ اجازه جنگ رو صادر کردند
🔆قبل از این که علی اکبر به میدان جنگ بروند حسین علیه السلام قد و قامت ایشان را نگاه کردند...
⛺️⛺️⛺️
#مقتل
#مقتل_شب_هشتم (حضرت علی اکبر)
💠زیر لب زمزمه کردند
✨بار الها✨
🔘گواه باش جوانی را که شبیه ترین فرد در خلق و خو و گفتار و در صورت و سیرت به پیامبرت بود
به میدان جنگ فرستادم
💠هر موقع که به دیدن پیامبر مشتاق می شدیم به او نگاه میکردیم
حضرت علی اکبر به میان جنگ رفتند
♦️امام حسین پیش از هرکس فرزند خودش در صف جنگ مقدم بود.
📌امام حسین پیش از هرکس فرزند خودش در صف جنگ مقدم بود.
🔵برای حسین (ع)قد و بالای چون قرص ماهش،
▪️سخن و سیرتش
➰نگاه نافذش و حتی راه رفتنش تنها یک چیز را تداعی میکرد
🔹و آن جد بزرگوارش نبی خدا بود.😔
🔵آن هم با به درک واصل کردن چندین یزیدی ملعون
⚪️بار آخر که میخواست به میدان برود انگار امام میدانست بازگشتی در کار نیست...😔
🔳علی اکبر میرفت و حسین دلبرانه نگاهش میکرد.
🔲پسر دور شده بود و در میانه میدان دیده میشد.
♦️با خود فکر میکرد این هدیه ناقابلی است برای دفاع از دین خدا و یاری حق
🔷اما کسی نمیدانست حسین چگونه و با چه مشقتی از علی اکبرش سبط نبی خدا دل کند.😭😭
🔄علی اکبر علیه السلام در وسط میدان شمشیر میزد و رجز میخواند.
▪️بعد مدتی جنگیدن به سمت پدر برگشت
♦️دوباره به میدان برگشت و شروع به جنگیدن کرد
🔘در لحظه شهادت علی اکبر
او را دوره کردند
هر کسی با هرچه به دستش میرسید میزد.
شمشیر و نیزه در هم گم شده بود بس که بر تن علی اکبر فرود آمده بود😭😭
💢اینان حتی به شبیهترین مردم به رسول الله هم رحم نکردند و با او چنین کردند
علی لعنت الله قوم الظالمین💫
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🦋التماس دعاااا
⛺️⛺️
🔔 تلنگر 🔔
اگر خواستی در زندگی ات تغییری ایجاد کنی و نمی دانی از کجا شروع کنی
👈 از نمــــاز شروع کن …
⚘ شاید بگویی :
من که نماز می خوانم
⬅️ می گویم :نمازت را اصلاح کن
✅ نمازی که در واقع راز و نیاز با پروردگارت باشد
نه یاد آوری خاطرات و درگیری های روزانه ❗
لینک گروه نماز و روزه قضا
https://eitaa.com/joinchat/702939153C1075881cca
ورود آقایان ممنوع 🚫
🚩🚩🚩
#وقایع_ماه_محرم (علی اکبر)
#روز_هشتم_ماه_محرم
📌اتفاقات روز هشتم محرم
😭چون تحمل عطش خصوصاً برای کودکان دیگر امکان پذیر نبود، مردی از یاران امام حسین (علیه السلام) به نام یزید بن حصین همدانی که در زهد و عبادت معروف بود، به امام گفت: به من اجازه بده تا نزد عمر بن سعد رفته و با او در مورد آب مذاکره کنم شاید از این تصمیم برگردد.
🕊امام (ع) فرمود: اختیار با توست.
او به خیمه عمر بن سعد وارد شد، بدون آنکه سلام کند.
عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی چه عاملی تو را از سلام کردن به من بازداشت؟ مگر من مسلمان نیستم و خدا و رسول او را نمی شناسم؟
آن مرد همدانی گفت: اگر خود را مسلمان می پنداری، پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می نوشند، از آن مضایقه می کنی و اجازه نمی دهی تا آنان نیز از این آب بنوشند، حتی اگر جان بر سر عطش بگذارند؟ و گمان می کنی که خدا و رسول او را می شناسی؟
🚩🚩🚩
#روز_هشتم_ماه_محرم
👈عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی من میدانم که آزار کردن این خاندان حرام است اما عبیدالله مرا به این کار واداشته است و من در لحظات حساس قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم؟ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاق آن می سوزم؟ و یا اینکه دستانم به خون حسین آلوده گردد در حالی که می دانم کیفر این کار آتش است، ولی حکومت ری به منزله نور چشم من است. ای مرد همدانی در خودم این گذشت و فداکاری را که بتوانم از حکومت ری چشم بپوشم نمی بینم.
😈یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام رسانید و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است که شما را برای رسیدن به حکومت ری به قتل رساند.
امام حسین (علیه السلام) مردی از یاران خود به نام عمرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست که شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند، عمر سعد نیز پذیرفت. شب هنگام امام حسین (علیه السلام) با 20 نفر از یارانش و عمر بن سعد با 20 نفر از سپاهیانش در محل موعود حضور یافتند.
🦋امام حسین (علیه السلام) به همراهان خود دستورداد تا برگردند و فقط برادر خود حضرت عباس بن علی (علیه السلام) و فرزندش حضرت علی اکبر (علیه السلام) را در نزد خود نگاه داشت و همین طور عمر بن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش به بقیه همراهان دستور بازگشت داد.
ابتدا امام حسین (علیه السلام) آغاز سخن کرد و فرمود:
ای پسر سعد آیا با من مقاتله می کنی و از خدایی که بازگشت تو بسوی اوست، هراسی نداری؟ من فرزند کسی هستم که تو بهتر می دانی. آیا تو این گروه را رها نمی کنی تا با ما باشی؟ و این موجب نزدیکی تو به خداست
🌴
🚩🚩🚩
#روز_هشتم_ماه_محرم
🖌عمر بن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم، می ترسم که خانه ام را خراب کنند.
امام حسین (علیه السلام) فرمود: من برای تو خانه ات را می سازم.
عمر بن سعد گفت: من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند.
امام فرمود: من بهتر از آن به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم.
عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می ترسم که آنها را از دم شمشیر گذراند.
امام حسین (علیه السلام) هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود بازنمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه می شود؟ خداوند جان تو را بهزودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد، به خدا سوگند من می دانم از گندم عراق جز به مقداری اندک نخوری.
عمر بن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است!
📌ابتدا فرزند خود امام، حضرت علی اكبر از پدرش اجازه نبرد خواست امام هر كدام از اصحاب كه اذن مبارزه نمی خواستند مقداری طفره می رفتند تا عطش و عشق شهادت آنها در تاریخ ثبت شود و همچنین نمی خواست آنها به شهادت برسند، ولی وقتی از فرزندش اذن می خواهد بدون مكث كردن به او اذن می دهد.
📝در روایتی با تشنگی ای كه داشت صد و بیست نفر از آنان را كشت سپس نزد پدر برگشت در حالیكه زخم بسیاری برداشته بود عرض كرد ای پدر العطش قد قَتَلنی و ثقل الحدید اجهدنی، نهل الی شربه من الماء سبیلُ اتقوی بها.
🕊حضرت علی اكبر دوباره به میدان برگشت و جنگید تا كشتگان را به 200 نفر رساند مردم كوفه از كشتن او خودداری می كردند مره بن منقذ عبدی لیثی حضرت علی اكبر را دید و گفت گناه عرب بر گردن من باشد اگر علی اكبر با این همه كشتار از من بگذرد، داغش را به دل مادرش می گذارم.
😭پدر جان تشنگی مرا دارد می كشد و سنگینی این سلاح توانم را گرفته آیا جرعه آبی است بنوشم تا نیرو بگیرم و به دشمنان بتازم .
ای فرزندم زبانت را بیرون آور سپس زبان علی اكبر را در دهان مبارك خود گذاشت و آن را مكید و انگشتر خویش را به او داد و فرمود آن را در دهان خود بگذار و برای جنگ با دشمن برگرد عده ای گفتند امام ، زبان علی اكبر را در كام گرفت تا به او بنماید كه كام او از كام فرزندش خشك تر است و با این حالت، همدردی با فرزندش بكند.
🌴
ارتباط با نامحرم
#شهیدابراهیم_هادی🌷
تک تک حرف ها و #شکلک هایی که تو حرف زدن با نامحرم میزاریم، رو قلبش اثر میزاره..
باعث نابودی #خودمون و دیگران نشیم..بفرستید تو #گروهاتون...واجبه که همه ی دختر پسرا بدونن..
#رعایت_کنیم
#حد_نگه_داریم
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
👶کارگاه آموزشی تربیت فرزند
🧕مدرس : خانم فاطمه کرمی
🎓با اعطای مدرک معتبر
آیدی ثبت نام :
@Fatemehkarami1376
یه گروه داریم مخصوص مذهبی ها 😎
اگر سیم اتصالت تو کوچه پس کوچه های زندگیت قطع شده 😢
اگر دلت گره گشایی و ختم میخواد 🤓
اگر دوست داری تو چله های دعا شرکت کنی 🙄
بزن روی لینک زیر و وارد شو👇
https://eitaa.com/joinchat/3834576973Cc97fb4eb35
⛺️⛺️⛺️
#مقتل
#مقتل_شب_نهم(حضرت عباس)
🔺بسم الله الرحمن الرحیم
🤲السلام علی ابی الفضل العباس بن امیرالمومنین
سلام بزرگواران، شبتون بخیر
عزاداری هاتون قبول باشه ان شاءالله🤲
🚩شب، شب تاسوعاست
🔑شب حضرت عباس ع
وقتی بحث از ویژگی های حضرت عباس میشه
🔚غالب افراد به یاد شجاعت ایشون میفتن
بله
حضرت عباس ع شجاع بودن
ولی مهمترین ویژگیشون
شجاعتشون نبود
💯ولایتمداری شون بود
💢حضرت عباس در اوج ولایت مداری بودن
📙یکم از مقتل حضرت بخونیم
📝شجاعت حضرت عباس ع پشت دشمن رو لرزونده بود
📌با اون همه آمادگی و اون همه قشون
بازهم شجاعتش پشت دشمن رو می لرزوند
📖برای رفع این خطر از کوفه در نظر گرفته بودن که به هر نحو شد حضرت عباس ع رو از امام حسین ع جدا کنن
↩️به خاطر نسبتی که شمر با مادر حضرت عباس داشت
📝این ماموریت رو به شمر دادن
❌شب نهم شمر اومد و روبروی اصحاب اباعبدالله ایستاد
فریاد زد:
📣خواهرزادگان ما کجایند؟
عباس، جعفر
عبدالله، عثمان
جلو اومدن و گفتن:
چی میخوای
شمر گفت:
شما خواهرزادگان من در امانید!
📌ولی زهی خیال باطل
عباس فریاد زد:
🔺دستانت بریده باد
بد امانی برای ما آوردی
ای دشمن خدا
🔖به ما دستور میدهی برادر و آقای خود حسین را بگذاریم
❌و از لعینان و لعین زادگان اطاعت کنیم؟
یار بودن یعنی این!
🔚📖یعنی اینکه بدونی موندن پای ولایت به قیمت جونت تموم میشه
ولی امامت رو تنها نذاری
⛺️⛺️⛺️
#مقتل
#مقتل_شب_نهم (حضرت عباس)
🙏خدایا ما رو یار مولامون قرار بده
😡شمر عصبانی شد و برگشت
روز عاشورا شد🏜
همه ی اصحاب و خاندان بنی هاشم شهید شده بودن🏜
😭فقط عباس برای آقامون مونده بود
حضرت عباس وقتی تنهایی مولا رو دید
خدمت حضرت اومد و فرمود:👇
📌یا اخا
💢آیا رخصت جهاد به من میدی؟
🔆فبکی الحسین بکاء شدیدا
امام حسین گریه شدیدی کرد
به حضرت عباس فرمود:
🚩ای برادر تو پرچمدار منی
اگر تو شهید شوی لشکر من از هم می پاشد
📌🔚امام حسین از ایشون خواسته بود که پرچم رو در دست داشته باشن
🚩تا وقتی اهل حرم نگاهشون به پرچم در دستان عباس میفته قوت قلب بگیرن
🏷بدونن این سپاه هنوز هست
حضرت عباس به مولاش فرمود:
سینه ام تنگ شده
🔺📔از زندگی خسته شده ام
🏷میخوام از این منافقان خونخواهی کنم
امام حسین فرمود:
🍶مقداری آب برای کودکان طلب کن
ولایتمداری عباس دیگه اینجا خوب خودشو نشون میده
کسی که در شجاعت زبانزد بود
به جای اینکه در میدان بجنگه⚔
میره به دستور مولاش برای اطفال آب بیاره👶
💯شجاعترین افراد هست
ولی به فرمان امامش دست به شمشیر نبرد
♨️بر میل طبیعی خودش
که جنگ با دشمنان ولایت بود پا میزاره
💢فرمان امام رو اطاعت میکنه
عباس به سوی لشکر دشمن رفت
✍اونا رو موعظه کرد
از غضب خدا ترسوند
ولی فایده نداشت❌
🌿
⛺️⛺️⛺️
#مقتل
#مقتل_شب_نهم (حضرت عباس)
📌به سوی برادر برگشت و این خبر رو داد
اما وقتی صدای اطفال رو شنید که از عطش می نالند👇
📌دیگه نتونست تحمل کنه
سوار بر اسبش شد
مشکی رو برداشت
😭چهار هزار نفر عباس رو محاصره کردن و با تیر میزدن
🦋کثرت اونا عباس رو نترسوند
〽️بدون اعتنا به کثرت دشمن وارد فرات شد
کفی از آب رو برداشت تا بخوره
اما...😭
📌مگه میشه حسین و اطفال تشنه باشن و عباس سیراب باشه
آب رو ریخت😔
فرمود:👇
📖ای نفس پس از حسین خوار باش
مبادا که پس از او زنده باشی
🔚مشک رو از آب پر میکنه و سوار اسب میشه
میخواد به سمت خیمه ها برگرده که راهش رو میبندن😭
📌چند نفر از اونا رو به قتل میرسونه
نوفل بن ازرق لعنه الله علیه
😭ضربه ای به دست راست عباس میزنه
فقطعها
مشک رو به دوش چپ انداخت
📖اما نوفل ضربه ای به دست چپ حضرت میزنه
فقطع یده الیسری
مشک رو به دندان میگیره
تیری به مشک میزنن و آب روی زمین میریزه😭
🏷تیری دیگه به سمتش پرتاب میکنن
تیر در سینه اش جای میگیره
عباس از اسب سقوط میکنه😭
یا اخا ادرکنی💞
وقتی اباعبدالله به بالای سر عباس اومد و دید از پا دراومده
گریان شد
و قال الحسین
الان انکسر ظهری
🔆و قلت حیلتی
اباعبدالله فرمود
الان پشتم شکست و راه چاره ام قلیل شد
🔆و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
↩️خدایا تو رو قسم میدیم به حالی که امام حسین در اون لحظه داشت
🙏ما رو یار امام زمان قرار بده
خدایا ما که میدونیم لیاقتش رو نداریم
انقد بدیم که لیاقت هیچی نداریم😭
ولی تو با خدایی خودت باهامون رفتار کن🤲
اللهم عجل لولیک الفرج⚘
والعافیه و النصر
واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه
والمستشهدین بین یدیه
آمین یا رب العالمین🙏😔
تسلای قلب نازنین آقامون
صلوات بر محمد و آل محمد
⚘اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم⚘
🦋التماس دعاااا
🌱
#شب_نهم_محرم
#روضه_حضرت_عباس_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
یا ابوالفضل العباس
🔸ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
🔸سقای حرم سید و سالار نیامد
یاابوالفضل العباس
باب الحوائج... اقا جان....
امشب اومدیم در خونه شما اقای من...
آقا امشب کلیمی ها...
امشب مسیحی ها میان در خونتون...
دست خالی ردشون نمیکنی آقا...
من که یه عمره گدای در خونه شمام....
میشه یه نگاهی هم به مجلس ما کنید آقا....
خدا ميدونه ...
اینها همشون عاشق شما هستند...
امشب به عشق ابالفضل اومدند آقا...
به یه امیدی اومدند آقا...
خیلی ها مریض دارند...
گرفتارند...حاجت دارند...
@roze1
🔸سقای حرم میر و علمدار نیامد
روز عاشورا وقتی صدای غربت ابی عبدالله بلند شد...
ابالفضل العباس سریع خودش رو رسوند کنار برادر...
صدازد آقا جانم...
قَدْ ضَاقَ صَدْرِي
دیگه سینه ام تنگ شده...
دیگه طاقت ندارم صدای غربتت رو بشنوم...
اجازه میدان بده ...
ابی عبدالله فرمودند.. برادرم...
يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي
تو علمدار منی ...
تو پرچمدار منی ..
عباسم میخای بری برادرت رو تنها بگذاری...
تمام دلخوشی بچه ها تویی عباسم...
این بچه ها میان نگاه میکنند میبینند...
هنوز خیمه عباس برپاست خوشحال میشند...
فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ
میخواهی بری اول برا بچه ها آب بیار عباسم...
صدا زد سمعا و طاعتا مولای...
عباس علمدار مشک و گرفت...
حرکت کرد...
اما دید صدای غربت بچه های حسین بلنده...
هی بچها میگن االعطش العطش...
خدا ميدونه چه کرد صدا العطش بچه ها با دل عباس...
رفت به سمت شریعه ی فرات...
دیدن مشک رو پر از آب کرد ...
دست برد زیر آب...
میخواد آب بنوشه اما...
ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته
یادش اومد از لب تشنه ی حسین...
یادش اومد از لب تشنه علی اصغر یادش اومد از لبان تشنه بچه های ابی عبدالله...
آی عباس تو میخای آب بنوشی...
درحالیکه بچه های حسین توی خیمه ها تشنه اند...
صداشون به ناله بلنده...
هی میگن العطش...
برگشت به سمت خیمه ها...
یه نانجیبی خدا لعنتش کنه...
دست راست حضرت رو قطع کرد...
صدا زد...
وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
بخدا اگه دست راستم رو قطع کنید من از دینم دست برنمیدارم...
یه نانجیبی هم دست چپ آقا رو قطع کرد...
(یارب مکن امید کسی را تو ناامید)
همه ی امید اباالفضل اینه آب رو به خیمه ها برسونه...
🔸ای مشک تو لااقل وفاداری کن
🔸من دست ندارم تو مرا یاری کن
🔸من وعده آب تو به اصغر دادم
🔸یک جرعه برای او نگهداری کن
چهار هزار نفر کمان دار دور آقا رو گرفتند...
هرکسی تیری از کمان رها میکنه...
یک تیر آمد و به مشک اصابت کرد...
آب روی زمین ریخت...
یا زهراا ... همین جا بود که دیگه امید اباالفضل نا امید شد...
آقا جانم ابالفضل ....اینام امشب به یه امیدی اومدن درخونه ی شما آقا...
فَوَقَف متحیرا
متحیر ایستاد...
دیگه دست دربدن نداره...
آب هم نداره...
با چه رویی برگرده به سمت خیمه ها...
در همون حالت تیری آمد و به چشم مبارک....
ای وای... ای وای...
هرچی سر رو حرکت داد این تیر از چشم بیرون نیومد...
سر رو خم کرد...
نانجیب... آنچنان با عمود آهنین بر فرق ابالفضل زد...
صدای ناله اش بلند شد...
(یا اخا ادرک اخاک)
برادر حسین به فریادم برس
یاصاحب الزمان منو ببخشید آقا...
هر کسی از بلندی بر زمین میخوره...
اول کاری که میکنه دستانش را سپر میکنه...
عباس که دست در بدن نداشت...
بمیرم باصورت به زمین افتاد...
تا صدای ابالفضل رو ابی عبدالله شنید...
خودش رو سریع رساند کنار برادر...
خدایا چکار کردن با برادرم...
اومد کنار بدن عباسش نشست...
صدا زد...
@roze1
🔸گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است
برادرم عباسم پاشو ببین دیگه تنها شدم
🔸نگران حرمم آبرویم در خطر است
آی برادر خوبم...
بلند شو ببین بچه ها بهونه ی آب گرفتند
نه... میگن دیگه آب هم نمیخواهیم...
بگید عموجانمون عباس برگرده...
🔸قامت خم شده را هر که ببیند گوید
برادر ببین دیگه قدم خمیده...
🔸بی علمدار شده دست حسین بر کمر است
نگاه کرد به بدن عباسش...
دید دستهای برادر رو قطع کردن...
تیر به چشم عباسش زدند...
عمود آهنین به فرقش زدند...
بدن رو قطعه قطعه کردند...
طاقت نیاورد...
دستهاش رو گذاشت روی کمر...
صدا زد...
اَلآن اِنْکَسَر ظهری، وَقَلَّتْ حیلتی ، وَشَمَتَ بی عدوّی
الان کمرم رو شکستند...
بلند شو عباسم ببین دشمن داره به من میخنده...
🔸تا تو بودی خیمه ها آرام بود
🔸دشمنم در کربلا ناکام بود
🔸تا تو بودی خیمه ها پاینده بود
🔸اصغر ششماهه ی من زنده بود
🔸تا تو رفتی چهره ها نیلی شدند
🔸دستها آماده سیلی شدند
1_446595374.mp3
10.92M
🔳 #زمینه #تاسوعا #محرم
🌴صدای آه میاد میگه ابالفضل
🌴یکی تو راه میاد میگه ابالفضل
🎧 #سید_مجید_بنی_فاطمه
『💕』@kanale_behesht