eitaa logo
نردبان بهشت
1.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
81 فایل
دعاها و.. تنظیم شده برا مدیرانی که بخوان گروهی دعایی روختم کنن🌺 کپی با ذکر ۳ صلوات😊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛺️⛺️⛺️ (علی اکبر) 🚩بسم الله الرحمن الرحیم🚩 🥀وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ‌‌ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً»🥀 سلام و عرض ادب خدمت شما بزرگواران ☪امشب شب هشتم ماه محرم منسوب به حضرت علی اکبر (ع) هست 💢در ساعات آخر یکی از شب ها امام حسین علیه السلام خواب دیدند وقتی از خواب برخاستند، ⚫️آیه ی انا لله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین رو مرتب تکرار می کردند. 🔷حضرت علی اکبر از پدرشان حسین ابن علی علت را پرسیدند ⬅️حضرت فرمودند 💠حالتی شبیه خواب بر من عارض شد 🔘دیدم که سواره ای فریاد می زند این قوم می روند ولی مرگ هم بدنبال آنها می رود 💠فهمیدم که سواره همان نفس های ماست که ما را آگاه می کنند ⬅️حضرت علی اکبر پرسیدند آیا در این راه ما بر حق هستیم؟ 💢امام حسین علیه السلام فرمودند؛ ☣قسم به خدایی که بازگشت همه به سوی اوست اینچنین است ⭕️حضرت علی اکبر فرمودند؛ 💫ای پدر اگر ما بر حق هستیم پس هیچ هراس و ترسی از مرگ نداریم در موقع جنگ وقتی حضرت علی اکبر اومدن نزد پدر و اجازه جنگ گرفتند💫 💢حسین علیه السلام بی درنگ اجازه جنگ رو صادر کردند 🔆قبل از این که علی اکبر به میدان جنگ بروند حسین علیه السلام قد و قامت ایشان را نگاه کردند...
⛺️⛺️⛺️ (حضرت علی اکبر) 💠زیر لب زمزمه کردند ✨بار الها✨ 🔘گواه باش جوانی را که شبیه ترین فرد در خلق و خو و گفتار و در صورت و سیرت به پیامبرت بود به میدان جنگ فرستادم 💠هر موقع که به دیدن پیامبر مشتاق می شدیم به او نگاه میکردیم حضرت علی اکبر به میان جنگ رفتند ♦️امام حسین پیش از هرکس فرزند خودش در صف جنگ مقدم بود. 📌امام حسین پیش از هرکس فرزند خودش در صف جنگ مقدم بود. 🔵برای حسین (ع)قد و بالای چون قرص ماهش، ▪️سخن و سیرتش ➰نگاه نافذش و حتی راه رفتنش تنها یک چیز را تداعی می‌کرد 🔹و آن جد بزرگوارش نبی خدا بود.😔 🔵آن هم با به درک واصل کردن چندین یزیدی ملعون ⚪️بار آخر که می‌خواست به میدان برود انگار امام می‌دانست بازگشتی در کار نیست...😔 🔳علی اکبر می‌رفت و حسین دلبرانه نگاهش می‌کرد. 🔲پسر دور شده بود و در میانه میدان دیده می‌شد. ♦️با خود فکر می‌کرد این هدیه ناقابلی است برای دفاع از دین خدا و یاری حق 🔷اما کسی نمی‌دانست حسین چگونه و با چه مشقتی از علی اکبرش سبط نبی خدا دل کند.😭😭 🔄علی اکبر علیه السلام در وسط میدان شمشیر می‌زد و رجز می‌خواند. ▪️بعد مدتی جنگیدن به سمت پدر برگشت ♦️دوباره به میدان برگشت و شروع به جنگیدن کرد 🔘در لحظه شهادت علی اکبر او را دوره کردند هر کسی با هرچه به دستش می‌رسید می‌زد. شمشیر و نیزه در هم گم شده بود بس که بر تن علی اکبر فرود آمده بود😭😭 💢اینان حتی به شبیه‌ترین مردم به رسول الله هم رحم نکردند و با او چنین کردند علی لعنت الله قوم الظالمین💫 اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🦋التماس دعاااا ⛺️⛺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴 مناجات 1 🔸بیا تاکی نهادی سر به صحرا یا اباصالح اقا جانم امام زمان... چرا سر به بیابان ها گذاشتی... عزیز فاطمه... 🔸بیا تاکی نهادی سر به صحرا یا اباصالح 🔸بتاب ای آفتاب عالم آرا یا اباصالح ای خورشید پشت ابرها... بیا و عالم رو روشن کن... 🔸صدای غربت مولا زچاه کوفه می آید 🔸علی تنهاست ای تنهای تنها یا اباصالح قربونت برم آقای غریبم... مثل جدت امیرالمومنین... شما هم تنهای تنهایی... اگه اون روز امیرالمومنین تنها بود و درددل هاش رو به چاه ميگفت... آقا... امام زمان... امروز شما هم در بین ما تنهایید... امروز شما هم غریبی... خدا میدونه... چقد دل امام زمان خونه... 🔸بیا ای وارث حیدر که زخم سینه زهرا 🔸به شمشیر تو میگردد مداوا یا اباصالح ای.. مرهم پهلوی شکسته... 🔸به شمشیر تو میگردد مداوا یا اباصالح 🔸سر خونین جدت در تنور و طشت و نوک نی 🔸تو را خواند ز سوز سینه ما یا اباصالح أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاء آقا بیا انتقام جدت غریبت حسین رو بگیر... 🔸تو را خواند ز سوز سینه ما یا اباصالح آقا... امشب یه درد دلی دارم... میخام بگم...نميدونم اون روزی که شما می آیید... من لیاقت دارم... در کنارتون باشم یا نه... آقا... خیلی ها به ابی عبدالله هم نامه نوشتند... اما وقتی حضرت اومدند... در امتحان الهی رد شدند... دست به شمشیر بردند و... در مقابل امام زمانشون ایستادند... آقا... میدونم.. منم نوکر خوبی نبودم... شیعه خوبی براتون نبودم... اما خدا میدونه... میام تو این مجلسها میشینم... بخاطر اینکه شما به دلم نظر کنید... بتونم یار واقعی شما باشم... امام زمان... نکنه منم آقام رو تنها بزارم... واويلا... نکنه اون روزی که شما میآید... من در رکابتون نباشم... واويلا... آقا اصلا میخام اعتراف کنم... میخام بگم... من از خودم چیزی ندارم... میام توی این هییت ها... فقط شما به دلم نظر کنید... شما به دادم برسید... امام زمان... حالا با توجه... هر کی میخاد یار امام زمانش باشه صدا بزنه... یا صاحب الزمان... 🌘 @kanale_behesht
🏴🏴 🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم 🔸صبحم زستاره سحرم دست کشیدم زبان حال آقامون ابی عبدالله 🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست 🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم شاعر: سید رضا موید داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد... نمیدونم جوان دارید یا نه... الهی کسی داغ جوانش رو نبینه... میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه... بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده... با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن... جوون بشه... درمقابلشون راه بره... وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند... اما سخت ترین لحظه هم.. برا همچین پدر و مادری زمانیه که.. داغ جوانشون رو ببینند.. قربان غریبیت برم حسین.. داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد.. قرآن کریم میفرماید: یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است.. میدونست یوسفش سالمه.. بلاخره هم به یوسفش رسید.. اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد... جانها فدای ابی عبدالله.. جانها فدای جوان ابی عبدالله.. شهزاده علی اکبر.. اومد کنار ابی عبدالله صدا زد: بابا اجازه میدان بده.. حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم.. میخوای بری برو بابا.. اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم.. 🔸من نگویم مرو ای ماه برو 🔸لیک قدری ببرم راه برو بذار برای بار آخر. قد و بالات رو نگاه کنم علی جان.. 🔸برو میدان ولی آهسته برو 🔸دیدن عمه ی دل خسته برو تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان.. همه از خیمه بیرون اومدند.. دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن.. لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه هی صدا میزدنند: @roze1 إرحَم غُربَتَنا به غربت ما رحم کن علی وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک انقده برا جنگیدن عجله نکن.. آخه ما طاقت دوریت رو نداریم.. دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان.. بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد: رهاش کنید... فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست.. هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان.. اما چه رفتنی.. دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه.. تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش.. 🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم جوانم علی... 🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم صدا زد: خدایا تو شاهد باش.. فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم.. رفت به سمت میدان.. یا صاحب الزمان.. جنگ نمایانی کرد.. خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد.. برگشت صدا زد بابا.. يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي بابا دارم از تشنگی میمیرم.. فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام ابی عبدالله به گریه افتاد.. فرمود عزیز دلم.. علی جان طاقت بیار بابا.. خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی.. برگشت به سمت میدان... طولی نکشید.. صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه.. بابا به دادم برس.. افتاد روی اسب.. بعضی مقاتل نوشتند.. مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه.. رفت وسط قلب لشگر دشمن.. چه کردند با علی اکبر.. حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله.. دور تا دور علی اکبر رو گرفتند.. تصور کن... یکی با شمشیر میزنه... یکی با نیزه میزنه... یکی با سنگ میزنه... فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند.. ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش.. ولی دیگه پاها رمق نداره.. (فجلس علی التراب) روی زمین نشست.. دید جوونش رو قطعه قطعه کردند.. 🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی 🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم خدایا حالا حسین چکار کنه.. سر جوانش رو به دامن گرفته.. هی صدا میزنه.. ولدی علی.. دید جواب نمیده.. دوباره صداش زد.. ولدی علی.. علی جواب نمیده.. دلش طاقت نیاورد.. سر رو به سینه چسباند دلش طاقت نیاورد. یدفعه دیدند.. وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه ِ ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند.. هی صدا میزنه. عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا علی جان بابا.. اُف بر این دنیا بعد از تو علی.. 🔸سپه كوفه و شام استاده 🔸به تماشاى شه و شهزاده 🔸شه روی نعش پسر افتاده 🔸همه گفتند حسین جان داده حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره.. هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره.. یه نگاه به سمت خیمه ها.. 🔸جوانان بنی هاشم بیاید 🔸علی را بر در خیمه رسانید 🔸خدا داند که من طاقت ندارم 🔸علی را بر در خیمه رساند 🌘 @kanale_behesht
🥀🌺 خدای متعال ان شاء الله به حق جوان رعنای سیدالشهداء جوانهای ما رو از گزند تهاجمات فرهنگی مصون و محفوظ بدارد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. (الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم) @kanale_behesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩🚩🚩 (علی اکبر) 📌اتفاقات‌ روز هشتم‌ محرم 😭چون تحمل عطش خصوصاً برای کودکان دیگر امکان پذیر نبود، مردی از یاران امام حسین (علیه السلام) به نام یزید بن حصین همدانی که در زهد و عبادت معروف بود، به امام گفت: به من اجازه بده تا نزد عمر بن سعد رفته و با او در مورد آب مذاکره کنم شاید از این تصمیم برگردد. 🕊امام (ع) فرمود: اختیار با توست. او به خیمه عمر بن سعد وارد شد، بدون آنکه سلام کند. عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی چه عاملی تو را از سلام کردن به من بازداشت؟ مگر من مسلمان نیستم و خدا و رسول او را نمی شناسم؟ آن مرد همدانی گفت: اگر خود را مسلمان می پنداری، پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می نوشند، از آن مضایقه می کنی و اجازه نمی دهی تا آنان نیز از این آب بنوشند، حتی اگر جان بر سر عطش بگذارند؟ و گمان می کنی که خدا و رسول او را می شناسی؟
🚩🚩🚩 👈عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی من می‌دانم که آزار کردن این خاندان حرام است اما عبیدالله مرا به این کار واداشته است و من در لحظات حساس قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم؟ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاق آن می سوزم؟ و یا اینکه دستانم به خون حسین آلوده گردد در حالی که می دانم کیفر این کار آتش است، ولی حکومت ری به منزله نور چشم من است. ای مرد همدانی در خودم این گذشت و فداکاری را که بتوانم از حکومت ری چشم بپوشم نمی بینم. 😈یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام رسانید و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است که شما را برای رسیدن به حکومت ری به قتل رساند. امام حسین (علیه السلام) مردی از یاران خود به نام عمرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست که شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند، عمر سعد نیز پذیرفت. شب هنگام امام حسین (علیه السلام) با 20 نفر از یارانش و عمر بن سعد با 20 نفر از سپاهیانش در محل موعود حضور یافتند. 🦋امام حسین (علیه السلام) به همراهان خود دستورداد تا برگردند و فقط برادر خود حضرت عباس بن علی (علیه السلام) و فرزندش حضرت علی اکبر (علیه السلام) را در نزد خود نگاه داشت و همین طور عمر بن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش به بقیه همراهان دستور بازگشت داد. ابتدا امام حسین (علیه السلام) آغاز سخن کرد و فرمود: ای پسر سعد آیا با من مقاتله می کنی و از خدایی که بازگشت تو بسوی اوست، هراسی نداری؟ من فرزند کسی هستم که تو بهتر می دانی. آیا تو این گروه را رها نمی کنی تا با ما باشی؟ و این موجب نزدیکی توبه خداست 🌴
🚩🚩🚩 🖌عمر بن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم، می ترسم که خانه ام را خراب کنند. امام حسین (علیه السلام) فرمود: من برای تو خانه ات را می سازم. عمر بن سعد گفت: من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند. امام فرمود: من بهتر از آن به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می ترسم که آنها را از دم شمشیر گذراند. امام حسین (علیه السلام) هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود بازنمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه می شود؟ خداوند جان تو را به‌زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد، به خدا سوگند من می دانم از گندم عراق جز به مقداری اندک نخوری. عمر بن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است! 📌ابتدا فرزند خود امام، حضرت علی اكبر از پدرش اجازه نبرد خواست امام هر كدام از اصحاب كه اذن مبارزه نمی خواستند مقداری طفره می رفتند تا عطش و عشق شهادت آنها در تاریخ ثبت شود و همچنین نمی خواست آنها به شهادت برسند، ولی وقتی از فرزندش اذن می خواهد بدون مكث كردن به او اذن می دهد. 📝در روایتی با تشنگی ای كه داشت صد و بیست نفر از آنان را كشت سپس نزد پدر برگشت در حالیكه زخم بسیاری برداشته بود عرض كرد ای پدر العطش قد قَتَلنی و ثقل الحدید اجهدنی، نهل الی شربه من الماء سبیلُ اتقوی بها. 🕊حضرت علی اكبر دوباره به میدان برگشت و جنگید تا كشتگان را به 200 نفر رساند مردم كوفه از كشتن او خودداری می كردند مره بن منقذ عبدی لیثی حضرت علی اكبر را دید و گفت گناه عرب بر گردن من باشد اگر علی اكبر با این همه كشتار از من بگذرد، داغش را به دل مادرش می گذارم. 😭پدر جان تشنگی مرا دارد می كشد و سنگینی این سلاح توانم را گرفته آیا جرعه آبی است بنوشم تا نیرو بگیرم و به دشمنان بتازم .  ای فرزندم زبانت را بیرون آور سپس زبان علی اكبر را در دهان مبارك خود گذاشت و آن را مكید و انگشتر خویش را به او داد و فرمود آن را در دهان خود بگذار و برای جنگ با دشمن برگرد عده ای گفتند امام ، زبان علی اكبر را در كام گرفت تا به او بنماید كه كام او از كام فرزندش خشك تر است و با این حالت، همدردی با فرزندش بكند. 🌴
fakhri - ali arame jane man.mp3
5.83M
(حضرت علی اکبر) 🌴علی آرام جان من 🌴علی روح و روان من برو میدان برو میدان 🎙با نوای: کربلایی حسین فخری ◾️@kanale_behesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏕🏕🏕 😭یاران ابی عبدالله به شهادت رسیدند و جز خانواده اش كه اولاد علی (ع) اولاد جعفر بن ابیطالب، اولاد عقیل و امام حسن (ع) بودند، دیگر كسی نمانده بود همگی آنها گرد آمدند و تصمیم به جنگ گرفتند 🦋ابتدا فرزند خود امام، حضرت علی اكبر از پدرش اجازه نبرد خواست امام هر كدام از اصحاب كه اذن مبارزه نمی خواستند مقداری طفره می رفتند تا عطش و عشق شهادت آنها در تاریخ ثبت شود و همچنین نمی خواست آنها به شهادت برسند، ولی وقتی از فرزندش اذن می خواهد بدون مكث كردن به او اذن می دهد. 📝راوی می گوید امام حسین (ع) نگاه ناامیدی به او كرد و اشكش سرازیر شد و روی مبارك را به سوی آسمان بلند  كرد و فرمود: خدایا گواه این مردم باش. خدایا جوانی به مقابل آنها می رود كه شبیه ترین مردم به پیغمبر می باشد از نظر خلقت، و اخلاق و گفتار و ما هر وقت مشتاق دیدار پیغمبرت می شدیم به روی او نگاه می كردیم بار خدایا بركات زمین را از این قوم دریغ بدار و میان آنها جدایی افكن و آنها را پاره پاره كن، روش آنها را ناستوده كن 😭و بالاخره نوبت علی اكبر می رسد او در ظهر عاشورا و جلوی پدر به سوی میدان ستیز می رود و از خود شجاعتها نشان می دهد ، علی اكبر بر لشگر حمله ور می شود رجزی چنین می خواند 🌿
🏕🏕🏕 🦋علی اكبر، چندین بار حمله كرد و جمع بسیاری را كشت بطوریكه مردم از بسیاری كشتگان خودشان به خروش آمدند در روایتی با تشنگی ای كه داشت صد و بیست نفر از آنان را كشت 📝در روایتی با تشنگی ای كه داشت صد و بیست نفر از آنان را كشت سپس نزد پدر برگشت در حالیكه زخم بسیاری برداشته بود عرض كرد ای پدر العطش قد قَتَلنی و ثقل الحدید اجهدنی، نهل الی شربه من الماء سبیلُ اتقوی بها. 😭پدر جان تشنگی مرا دارد می كشد و سنگینی این سلاح توانم را گرفته آیا جرعه آبی است بنوشم تا نیرو بگیرم و به دشمنان بتازم . 😭امام گریست و اینچنین به فرزندش پاسخ داد: ای پسر جان اندكی جنگ كن امیدوارم به همین زودی جدت پیامبر را دیدار كنی و از دستش سیراب شوی كه دیگر هرگز تشنه نشو ⭐️ای فرزندم زبانت را بیرون آور سپس زبان علی اكبر را در دهان مبارك خود گذاشت و آن را مكید و انگشتر خویش را به او داد و فرمود آن را در دهان خود بگذار و برای جنگ با دشمن برگرد عده ای گفتند امام ، زبان علی اكبر را در كام گرفت تا به او بنماید كه كام او از كام فرزندش خشك تر است و با این حالت، همدردی با فرزندش بكند. 👈عده ای گفته اند كه در این دم آخر منظور امام این بود كه او را به حقایقی آگاه كند كه درجات معنوی او را ارتقاء دهد و تمام علوم را به او آموخت چنانچه پیامبر در آخرین لحظات عمر شریفشان علی را در بستر خود خواست و زبان در كام او نهاد و به او حقایقی آموخت كه هزار هزار باب علم بود. 🏕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏕🏕🏕 🦋حضرت علی اكبر دوباره به میدان برگشت و جنگید تا كشتگان را به 200 نفر رساند مردم كوفه از كشتن او خودداری می كردند مره بن منقذ عبدی لیثی حضرت علی اكبر را دید و گفت گناه عرب بر گردن من باشد اگر علی اكبر با این همه كشتار از من بگذرد، داغش را به دل مادرش می گذارم. 🦋حضرت علی اكبر با شمشیر می تاخت و حمله می كرد تا آنكه مره بن منقذ راه را بر او بست و نیزه ای به او زد و حضرت را از پای در آورد راوی می گوید احتواه الناس فقطعوه باسیافهم سپاه اطراف او را گرفت و با شمشیرهایشان آنقدر به آن جوان زدند تا قطعه قطعه گشت 📚در كتاب روضه الصفا نقل شده است امام بر بالین حضرت با صدای بلند گریست به طوریكه تا آن زمان صدای گریه او را به این بلندی كسی نشنیده بود شیخ مفید می گوید زینب (س) در این هنگام از سرا پرده خیمه شتابان بیرون آمد و فریاد زد یا اخیاه و ابن اخیاه ای برادر وای پسر برادر!! و آمد تا خود را روی پیكر علی اكبر انداخت حسین سر خواهر را بلند كرد و او را به خیمه برگرداند و به جوانان بنی هاشم فرمود برادر خود را بردارید به خیمه ببرید. 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛺️⛺️⛺️ (حضرت عباس) 🔺بسم الله الرحمن الرحیم 🤲السلام علی ابی الفضل العباس بن امیرالمومنین سلام بزرگواران، شبتون بخیر عزاداری هاتون قبول باشه ان شاءالله🤲 🚩شب، شب تاسوعاست 🔑شب حضرت عباس ع وقتی بحث از ویژگی های حضرت عباس میشه 🔚غالب افراد به یاد شجاعت ایشون میفتن بله حضرت عباس ع شجاع بودن ولی مهمترین ویژگیشون شجاعتشون نبود 💯ولایتمداری شون بود 💢حضرت عباس در اوج ولایت مداری بودن 📙یکم از مقتل حضرت بخونیم 📝شجاعت حضرت عباس ع پشت دشمن رو لرزونده بود 📌با اون همه آمادگی و اون همه قشون بازهم شجاعتش پشت دشمن رو می لرزوند 📖برای رفع این خطر از کوفه در نظر گرفته بودن که به هر نحو شد حضرت عباس ع رو از امام حسین ع جدا کنن ↩️به خاطر نسبتی که شمر با مادر حضرت عباس داشت 📝این ماموریت رو به شمر دادن ❌شب نهم شمر اومد و روبروی اصحاب اباعبدالله ایستاد فریاد زد: 📣خواهرزادگان ما کجایند؟ عباس، جعفر عبدالله، عثمان جلو اومدن و گفتن: چی میخوای شمر گفت: شما خواهرزادگان من در امانید! 📌ولی زهی خیال باطل عباس فریاد زد: 🔺دستانت بریده باد بد امانی برای ما آوردی ای دشمن خدا 🔖به ما دستور میدهی برادر و آقای خود حسین را بگذاریم ❌و از لعینان و لعین زادگان اطاعت کنیم؟ یار بودن یعنی این! 🔚📖یعنی اینکه بدونی موندن پای ولایت به قیمت جونت تموم میشه ولی امامت رو تنها نذاری
⛺️⛺️⛺️ (حضرت عباس) 🙏خدایا ما رو یار مولامون قرار بده 😡شمر عصبانی شد و برگشت روز عاشورا شد🏜 همه ی اصحاب و خاندان بنی هاشم شهید شده بودن🏜 😭فقط عباس برای آقامون مونده بود حضرت عباس وقتی تنهایی مولا رو دید خدمت حضرت اومد و فرمود:👇 📌یا اخا 💢آیا رخصت جهاد به من میدی؟ 🔆فبکی الحسین بکاء شدیدا امام حسین گریه شدیدی کرد به حضرت عباس فرمود: 🚩ای برادر تو پرچمدار منی اگر تو شهید شوی لشکر من از هم می پاشد 📌🔚امام حسین از ایشون خواسته بود که پرچم رو در دست داشته باشن 🚩تا وقتی اهل حرم نگاهشون به پرچم در دستان عباس میفته قوت قلب بگیرن 🏷بدونن این سپاه هنوز هست حضرت عباس به مولاش فرمود: سینه ام تنگ شده 🔺📔از زندگی خسته شده ام 🏷میخوام از این منافقان خونخواهی کنم امام حسین فرمود: 🍶مقداری آب برای کودکان طلب کن ولایتمداری عباس دیگه اینجا خوب خودشو نشون میده کسی که در شجاعت زبانزد بود به جای اینکه در میدان بجنگه⚔ میره به دستور مولاش برای اطفال آب بیاره👶 💯شجاعترین افراد هست ولی به فرمان امامش دست به شمشیر نبرد ♨️بر میل طبیعی خودش که جنگ با دشمنان ولایت بود پا میزاره 💢فرمان امام رو اطاعت میکنه عباس به سوی لشکر دشمن رفت ✍اونا رو موعظه کرد از غضب خدا ترسوند ولی فایده نداشت❌ 🌿
⛺️⛺️⛺️ (حضرت عباس) 📌به سوی برادر برگشت و این خبر رو داد اما وقتی صدای اطفال رو شنید که از عطش می نالند👇 📌دیگه نتونست تحمل کنه سوار بر اسبش شد مشکی رو برداشت 😭چهار هزار نفر عباس رو محاصره کردن و با تیر میزدن 🦋کثرت اونا عباس رو نترسوند 〽️بدون اعتنا به کثرت دشمن وارد فرات شد کفی از آب رو برداشت تا بخوره اما...😭 📌مگه میشه حسین و اطفال تشنه باشن و عباس سیراب باشه آب رو ریخت😔 فرمود:👇 📖ای نفس پس از حسین خوار باش مبادا که پس از او زنده باشی 🔚مشک رو از آب پر میکنه و سوار اسب میشه میخواد به سمت خیمه ها برگرده که راهش رو میبندن😭 📌چند نفر از اونا رو به قتل میرسونه نوفل بن ازرق لعنه الله علیه 😭ضربه ای به دست راست عباس میزنه فقطعها مشک رو به دوش چپ انداخت 📖اما نوفل ضربه ای به دست چپ حضرت میزنه فقطع یده الیسری مشک رو به دندان میگیره تیری به مشک میزنن و آب روی زمین میریزه😭 🏷تیری دیگه به سمتش پرتاب میکنن تیر در سینه اش جای میگیره عباس از اسب سقوط میکنه😭 یا اخا ادرکنی💞 وقتی اباعبدالله به بالای سر عباس اومد و دید از پا دراومده گریان شد و قال الحسین الان انکسر ظهری 🔆و قلت حیلتی اباعبدالله فرمود الان پشتم شکست و راه چاره ام قلیل شد 🔆و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون ↩️خدایا تو رو قسم میدیم به حالی که امام حسین در اون لحظه داشت 🙏ما رو یار امام زمان قرار بده خدایا ما که میدونیم لیاقتش رو نداریم انقد بدیم که لیاقت هیچی نداریم😭 ولی تو با خدایی خودت باهامون رفتار کن🤲 اللهم عجل لولیک الفرج⚘ والعافیه و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه آمین یا رب العالمین🙏😔 تسلای قلب نازنین آقامون صلوات بر محمد و آل محمد ⚘اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم⚘ 🦋التماس دعاااا 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا