نردبان بهشت
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 4 #مقدمه جالب اینجاست که رفتار همشون با من عالی بود... با اینکه همشون
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 5
#مقدمه
خیلی چیزا هست که از اون روزا میتونم بگم...
اما یاد اوریش اذیتم میکنه...
این چیزا تو دلم پنج سال مونده بود...خواستم بگم که سبک بشم.
چون پسر با صداقتی ام.😊
دوست ندارم چیزی تو دلم بمونه...
دلیل برگشتن من صداقتم بود...
💕من از اولشم آدم بدی نبودم.
تنها مشکل من این بود که پدر مادرم برای تربیتم اصلا وقتی نذاشتن و
من همینجوری الکی بزرگ شدم...
وقتی توبه کردم خودم شدم پدر و مادر خودم...
اگه خدا منو برگردوند بخاطر این بود که میدونست من گول شیطون رو خوردم.
الانم انقدر رشد کردم که اصلا باورم نمیشه اون رضا من بودم...
اینارو هم گفتم فکر نکن قصد درد و دل
داشتم...یا...
نه...
اینارو گفتم چون اتفاقا به خودم افتخار میکنم.
من به خودم افتخار میکنم که تونستم همچین تحولی در خودم ایجاد کنم
️❤?
🌷این روزا هم فکر شهادت میزنه به سرم...
اما خب...به قول شما شهادت برام یکم زوده...
چون رسالت من اینجاست و کاری که دارم میکنم کم از شهادت نداره.
❤️🌷🌷
نکته جالب اینجاست...
وقتی منو گرفتن پلیس به کل خبرگزاری های ایران مثل صدای خراسان ایسنا
ایرنا خبر گزاری فارس قطره پیام زد که ما مدیر بزرگترین سایت مستهجن رو گرفتیم.
هر کی شکایت داره بیاد!
🙄🙄
فکرشم نمیکردن که همین ادم بشه مدیر بزرگترین سایت تحول معنوی ایران!
☺️❤️
نکته جالب : من تموم جرم هامو از قبل آزادیم کامله کامل اعتراف کرده بودم !
❤️اما خدا یه کاری کرد❤️
که با اینکه تموم جرم هامو اعتراف کرده بودم اما اصلا قاضی پرونده قبول نمیکرد و بعد یه سال تحقیق کامل تبرئه شدم و برام پرونده تشکیل نشد...
🗃🗃🗃
@kanale_behesht
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 6
#مقدمه
👌ولی بچه ها ؟ من اگه زندان هم میرفتم رسالتمو تو همون زندان ادامه میدادم و همه رو به پاکی
دعوت میکردم...
تو همون روز چند تا از کسایی که اونجا بودن رو تونستم نماز خون کنم...
☺️
کلا همه چی حل شد و برام سوء سابقه نشد...وگرنه برای کار و خروج از کشور اذیت میشدم...
خیلی اتفاقات دیگه هم بود که دوست ندارم بگم...در همین حد کافیه...
اما من به هر جایی برسم بخاطر همون تضادهای وحشتناک سال ۹۳ بود...
اگه میبینی اینقدر انگیزه دارم دلیلش همون چیزاست...
✅
انقدر انگیزه دارم برای تغییر که اصلا نمیتونید تصور کنید...😌
اصلا این انگیزه کم نمیشه...
اتفاقا روز به روز
انگیزم داره بیشتر میشه...
✳️✳️
خالصه داداش...
من از زیر صفر شر وع کردم.
هیچوقت دیر نیست.
امیدوارم این حرفام واست تجربه بشه.
پشت ادبیات ساده ای که نگارشم داره کلی حرفه...
من بلد نیستم خودم نباشم...
ازت میخوام بخاطر صداقتی که دارم فقط به حرفام فکر کنی و تا میتونی برای ساختن آیندت تلاش کنی...
چیزی که من الان فهمیدم اینه:
همه اتفاقات خوب در #مسیر_خدا میوفته...
💟پس همیشه نمازتو بخون و تو این مسیر بمون و تا میتونی از تجربیات اینو اون استفاده کن...
💯بهشت همین دنیاست.
اگه خوب زندگی کنی همین دنیات میشه بهشت..پس بسازش...
#زندگی_نامه_واقعی
@kanale_behesht
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 7
#مقدمه
🌹من دوست دارم به حرفام فکر کنی...
همین...
دوست ندارم اتفاقاتی که برای من افتاد برای کسی بیوفته...
😞😔
👌پس قبل تغییر تغییر کن...
قبل اینکه دیر بشه...
قبل اینکه جهان بخواد به زور تغییرت بده...
هیچوقت دیر نیست...
آدم وقتی به ته خط میرسه خیلی چیزاش تغییر میکنه داداش.
تو قرنطینه این چیزارو به چشم دیدم ...
به خدا همشون پشیمون و ناراحت بودن...
تا اسم نماز میاوردم همه میگفتن باشه.
☑️میدونی مشکل همشون چی بود؟
عدم درک ...
عدم عزت نفس...
عدم هدف...
وگرنه اگه این چیزارو داشتن هیچوقت کارشون به اینجاها نمیکشید...
یکیشون همش خواب بود...
بهش گفتم داداش چرا انقدر میخوابی ؟ گفت دست خودم نیست...
من فکر میکردم ۲۹ سالشه...
اما وقتی رو تابلو سنشو دیدم فهمیدم ۱۷ سالشه...
😞
خیلی تعجب کردم...گفتم چرا اینجوری شدی ؟
گفت بخاطر شیشه.
بچه ها...بدترین مواد مخدر شیشست...
بعد از مصرف دیگه هیچی نمیفهمی...
❌♨️
یه چیزی بگم بخندیم
😁
یکی مصرف کرده بود و بعد خودش با پای خودش رفت خودشو به پلیس لو داد و گفت : من کلی موتور دزدیدم
بعدش اومده بود تو سلول هی میگفت
این کشتی چرا انقدر تکون تکون میخوره
🙄
اقا رسما قاطی کرده بود...
@kanale_behesht
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
نردبان بهشت
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 7 #مقدمه 🌹من دوست دارم به حرفام فکر کنی... همین... دوست ندارم اتفاقات
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 8
بعد توبه کردنم زمین زیاد خوردم اما پا میشدم و ادامه میدادم و درس
میگرفتم..
عذاب وجدان خودمو با یاد خدا آروم میکردم .
کلا یاد خدا وجدانمو ساکت میکنه و باعث میشه با آرامش بیشتری
به سمت جلو حرکت کنم.
خدارو شکر تموم آثار گناه از چهره و صورتم پاک شده و نوع ادبیاتم و حرف زدنم و نگرشم زمین تاآسمون تغییر کرده.
حق الناس تا خرخره دارم😞
اما یه چیزایی هست با خدا طی کردم...
در کل رابطه من با خدا یکم
متفاوته...شاید شما نتونید زیاد درک کنید...
ولی کلا منو خدا یه رابطه دیگه ای با هم داریم...
اما سعی کردم خیلی از حق الناس هامو جبران کنم و دارم میکنم.
بزرگترین دلیل انگیزمم فقط و فقط جبران گذشتمه.
همین...
اندازه تار موهاتون خدا میتونست مچمو بگیره.
اما دستمو گرفت...
😭😭😭
خیلی نامردیه با این خدا رفیق نشی.😭
💕دلیل اصلی اینکه خدا منو برگردوند صداقتم بود.
آدمی ام که به خودم دروغ نمیگم.
راسی یه چیزی بگم بهتون من اگه جهنمم برم به خودم افتخار میکنم....
مهم نیست....
مهم اینه کم نذاشتم...
☺️هر چند میدونم خدا اون دنیا خیلی بهم حال میده...
#زندگی_نامه_واقعی
#پایان_مقدمه
『💕』 @kanale_behesht
.✿ کانال نردبان بهشت⇠
نردبان بهشت
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 8 بعد توبه کردنم زمین زیاد خوردم اما پا میشدم و ادامه میدادم و درس میگ
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 9
#فصل اول
سلام...
به این فصل خوش اومدی...
🌹
بذار ادامه ماجرارو بهت بگم...
وقتی پلیس نتونست مدرکی ازم پیدا کنه موقتا قانع شدن منو با سند آزاد کنن تا اگه مدرکی به
دست آوردن دوباره بیان دستگیر م کنن...
بخاطر همین بابام از گرگان اومد اراک تا سند خونه داییم رو بذاره تا موقتا بیام بیرون...
بابام کلا آدم بی خیالیه اما یه چیزی که خیلی برام عجیب بود همین قضیه بود که وقتی اومد سند
گذاشت تا آزادم کنه اصلا هیچی بهم نگفت...😞
🔥من انتظار داشتم بزنه تو گوشم و سرویسم کنه اما از بس استرس گرفته بود کل صورتش پف کرده بود و شبشم همش میگفت رضا تو بازداشتگاه چجوری سر میکنه...
اخه گرماییه و اونجا براش کولر نمیزنن...😔
یکی از دلایلی که بابام هیچی بهم نگفت میدونی چی بود ؟
به نظرم دلیلش این بود که خودشم درک درستی از این محیط ها داشت...
بابام سه سال اسیر بود و تو بغداد اسیر صدام حسین بود...😞
بخاطر همین وقتی فهمید یه همچین اتفاقی برام افتاده انگاری یاد اسارت خودش افتاده بود...😭😭
خالصه بعد کیلومتر ها رانندگی رسیدیم خونه و من بلافاصله رفتم تو اتاقم...
☑️کلا هیشکی نمیدونست چکار کردم ... فقط میدونستن یه چیزی شده که من گرفتار شدم.
از اونجا بود که من شروع کردم به پوست اندازی...👆🔰🔰
تو کما رفته بودم انگار...
کلا هنگ بودم...
یه حس خالی شدن داشتم.
انگاری دیگه هیچی برام مهم نبود...
❌
ساعت ها میشستم و یه گوشه اتاق رو نگاه میکردم.
📵تموم خط هامو شکونده بودم و رسما با همه کس و همه چی کات کرده بودم...
منی که همش با ماشین بیرون بودم و فوق العاده رفیق باز بودم اما یهو احساس بی میلی به همه
چیز و همه کس پیدا کردم...
#داداش_رضا
💖 @kanale_behesht
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 10
#فصل اول
تنها چیزی که دوست داشتم این بود که یکی برام از 👈خدا بگه...
دوست داشتم از👈 خدا بشنوم.
🔍💻همش تو گوگل سرچ میزدم
خدا کجاست.
خدا چکار میکنه
خدارو کی درست کرده
خدا چیه
خدارو کی
آفرید
خدا مال کجاست
خدا مال کیاست...🤔🤔
همه چیم شده بود خدا...
حس کردم ته خطم...
شایدم پایین تر از ته خط.
هیچی برام مهم نبود...
همه میگفتن رضا بیا بیرون میگفتم نمیام.😕
تو اتاقم بودم و اصلا بیرون نمیرفتم.
برام وقت روانشناس گرفتن اما گفتم نمیام....
🔴⭕️⭕️⭕️
هیچی برام مهم نبود.
دم پنجره میشستم به آسمون نگاه میکردم و بالای پنج ساعت بهش خیره
میشدم...⏰
✅این اتفاقات بین تاریخ ۲۱ مرداد تا ۳۰ مرداد سال ۱۳۹۳ رخ داده بود...
متاسفانه خیلی حساس شده بودم و از صدای همه متنفر بودم.
چند بارم با اعضای خانواده درگیر شده
بودم که آرومتر حرف بزنن.
دوست داشتم هیشکی حرف نزنه و همه ساکت باشن....
نمیخوام بگم افسرده بودم ...
نه...من فقط دوست نداشتم کسی حرفی بزنه
چون همه جوره به ته خط رسیده بودم.
عین یه تیکه گوشت افتاده بودم گوشه خونه و حتی حوصله نداشتم تا سر کوچه برم.
فقط تنها چیزی که دوست داشتم این بود که یکی برام از #خدا بگه...
💟بزرگترین چیزی که آرومم میکرد قرآن بود...
فقط دوست داشتم قران بخونم...
همه چیم شده بود قرآن و خدا.
هر حرفی جز خدا ناراحتم میکرد...
دوست داشتم از خدا بگم و بشنوم.
#داداش_رضا
💖 @kanale_behesht
نردبان بهشت
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی11 #فصل اول خیلی پشیمون بودم... تصمیم گرفتم برم مسجد اما خودمو لایق مس
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی
12
#فصل اول
از یه طرف منتظر رای دادگاه بودم و از طرفی نیاز داشتم به کسی تکیه کنم...
اما کی ؟😞
هیشکی نمیتونست کمکم کنه...
نماز میخوندم...
اما اخر نماز یا خودمو میزدم یا مهر نماز رو میکوبیدم به دیوار یا پرتش میکردم تو
کوچه...
کلا مخم پر از فکر و صدا بود...
داشتم دیوانه میشدم از دست خودم...
از طرفی میگفتم خدا هست ...
از طرفی میگفتم خدا نیست...
قران میخوندم و میگفتم خدا هست..
اما تو گوگل سرچ میزدم سایت های بی خدا میگفتن
قران کلی مشکل توش داره و اینو یه شاعر عرب زبان نوشته.
این کتاب از خدا نیست. اینا همه ساخته ذهنه
ماست ...
یهو یه اتفاقی در من افتاد...
👌
من یه آینه داشتم...
اونو آوردم جلوم و سعی میکردم به چشم ها و مو ها و لب و ابروی خودم نگاه کنم و بعدشم به دست و پای خودم نگاه میکردم و میگفتم:
رضا اینارو کی درست کرده؟
یهو مخم هنگ میکرد...
اون صدایی که بهم میگفت خدا نیست هیچ جوابی براش پیدا نمیکرد...♨️❌
بار ها پیاز و خیار و سیب زمینی و توت فرنگی و لوبیا رو میریختم رو بشقاب و میاوردم نگاشون میکردم و سعی میکردم فکر کنم...🍓🍅🍏🌽
و اینجا بود که استارت وجود خدا در من شکل گرفت...
بارها به صورت و چشمای خودم نگاه میکردم و میگفتم : اینا الکی نیست... یکی درستشون کرده...
از اونجا بود که فهمیدم یه راز و یه حقیقتیه که من نمیدونم...
رفتم قبرستون و خاک ریختن مرده هارو نگاه میکردم و میگفتم اینا کجا میرن؟؟؟؟
بعدشم میومدم خونه و مدام قرآن میخوندم...
حتی موقع خواب هم قرآن گوش میکردم.
وقتی حس کردم خدا هست تصمیم گرفتم سایت بزنم و تموم تجربیاتمو به دیگران بگم...
این کار رو ۲۸
شهریور سال ۱۳۹۳ کردم و بعدش شروع کردم به دادن آگاهی هام در مورد خدا به بقیه...
#زندگینامه_واقعی
@kanale_behesht
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 13
#فصل اول
🔥اما یهو یه مشکلی پیش اومد....
به نظرت اون مشکل چی بود؟
بذار کمی راهنماییت کنم...
❓یه سوال:
قبول داری آدم یه کار اشتباه رو مدام انجام بده بعد یه مدت براش عادت میشه و همش انجام میده؟
خب منم همین بودم...
وقتی مهر سال ۱۳۹۳ رسید از خودم پرسیدم
رضا ؟ مگه نمیگی خدا هست...خب...
این خدا تو قران اومده گفته فلان کارو اصلا نباید انجام بدی...
👈خب تو که همش تو این سایتا خراب میپلکی...
وقتی خواستم این کارامو بذارم کنار تازه فهمیدم به همین سادگی ها هم که فکر میکردم نیست...
💻بخاطر همین تو سایتم مهر سال ۱۳۹۳ یه دوره چهل روزه گرفتم و گفتم هر کی میخواد گناه نکنه بیاد ثبت نام کنه...
4⃣0⃣
عجیب بود...
👀
من فکر نمیکردم سایتمو کسی میخونه...
اما وقتی دوره گذاشتم ۲۰۰ نفر ثبت نام کردن !😳😳
تو اون دوره چهل روزه که خودمم برگزار کردم متاسفانه روز پونزدهم پام لغزید ...😞😔
وقتی اینو به بچه ها گفتم خیلی ناراحت شدن و گفتن رضا کم نیار ادامه بده...
من خیلی تلاش میکردم اما نمیشد...😭😞
اصلا نمیشد...
✅باز دوباره برای خودم دوره برداشتم و باز هم نشد...
بعدش باز بلند شدم و باز هم خوردم زمین...
تو سایت ها دنبال فرمول های ترک گناه میگشتم
اما نمیشد...
اصلا نمیشد...
هیچ راهی نبود...
فکر میکردم نمیشه...
سایتمو تصمیم گرفتم حذف کنم.
و بعدش دوباره شروع کردم به گناه کردن ...
🔥🔥🔥🔥
#زندگینامه_واقعی
@kanale_behesht
نردبان بهشت
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 13 #فصل اول 🔥اما یهو یه مشکلی پیش اومد.... به نظرت اون مشکل چی بود؟
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 14
#فصل اول
کلا نمیفهمیدم چه مرگمه
😖😫😩
یه روز با خدا بودم ...پنج روز با شیطان.
🌹....🔥
سال ۹۳ بالای هزار بار پام لغزید...
خیلی زیاد ...
خیلی...
کسی نبود منو بفهمه ...
هیچ راهی نداشتم...
انگاری طلسم شده بودم....
🔥
تموم سایت هارو چک میکردم...
همه رو انجام میدادم ولی نمیشد..
بارها تصمیم گرفتم سایتمو حذف کنم اما پشیمون میشدم ...
خیلی ها میگفتن : آخه رضا ...تو خودت هنوز آدم نشدی بعد میای از خدا میگی ...
😒😒😒
حتی چند تا آدم مذهبی میگفتن رضا بهتره سایتتو پاک کنی ...
چون تو تخصص نداری.
باعث
گمراهی جوونا میشی...
♨️💢
تو تموم سایت های مذهبی دنبال یه راهی برای #خودسازی بودم اما هیچی تو این سایتها پیدا
نمیشد...
آرزو به دلم مونده بود یه نفر...
فقط یه نفر با من خوب صحبت کنه و درکم کنه...اما نبود...
❌⭕️
اکثرا ادبیاتشون قلمبه سلمبه بود و منو درک نمیکردن...
😞😔
همش حس میکردم این نگاه بالا به پایین اگه نبود الان خیلی میتونستم از این آدما کمک بگیرم
اما از بس مذهبی شدید بودن که کلا میترسیدم بگم دارم چکار میکنم...
حس میکردم تکم و کسی مثل من غرق گناه و بد بختی و مشکلات نیست...
😭
همش آرزو میکردم یه سایت یا یه جایی رو پیدا کنم که امید بدن...انگیزه بدن...
با هام خوب حرف بزنن...
قضاوت نکنن...
کمک کنن...
نگاه بالا به پایین نباشه ...
بتونم دردمو بگم...
اما نبود...
هیشکی نبود منو درک کنه.
☑️تو یه سایتی مشکلمو گفتم مدیرش سریع باهام دعوا گرفت که داری نظرات سایتمونو خراب میکنی...
نظر نده!
😠😡
و من ....هنوز درونم پر از آلودگی بود...
☑️☑️☑️
#زندگینامه_واقعی
🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 15
#فصل اول
نمیدونستم باید چکار کنم ...
😞
تنها کاری که بلد بودم این بود که نماز بخونم اما بعد نماز میشستم پای فیلم های...
🔥🔥🔥
تا اینکه یه دوره برداشتم و به خودم قول دادم دیگه نلغزم
اونجا بود که به خودم گفتم میخوام یه الگو بشم...
میخوام به همه ثابت کنم میشه!
میخوام سایتم بزرگترین سایت مذهبی ایران بشه و انقدر تو سایتم اطلاعات مفید میدم که دیگه کسی مثل رضای گذشته نخواد برای آدم شدن دنبال هزار تا سایت بره...
😓
حرفای هیچکس روم نفوذ نداشت چون همینایی که از خدا میگفتن اصلا از حرفاشون آرامش نمیگرفتم...
به خودم قول دادم به تموم دونسته هام عمل کنم
و انقدر کتاب بخونم و سخنرانی گوش بدم و انقدر خودمو بسازم که چند سال بعد هیشکی باورش نشه رضا این بود وضعیتش.
👌اولین موفقیتم آبان سال ۱۳۹۳ بود...
تونستم چهل روز پاک بشم...
اینم پستش
https://dadashreza.com/experience-my-forty-days-of-repentance/
❤️همه چی بعد از آبان سال ۱۳۹۳ تغییر کرد...
☺️یهو حس کردم دستام خودش برای خودش میره... و مینویسه
✅همش یه صدایی در گوشم باهام حرف میزد و بهم میگفت چکار کنم.
این صدا تا همین الانم باهامه 😊
و همیشه هم صداش برام قویتر شده...
اخه خیلی به صداش گوش میکردم و میدم.
درسته پاهام میلغزید اما هر بار روزای پاکیم بیشتر میشد..
تفاوتی که من با تموم اعضای سایتم داشتم این بود که من با اینکه وضعم از همه بدتر بود
اما چون درس میگرفتم ،بلند میشدم ویهویی از اکثرشون جلو میزدم و روزای پاکیم بیشتر میشد...
سعی میکردم از نقطه ی قلبیم زمین نخورم
☑️☑️
#زندگینامه_واقعی
🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
نردبان بهشت
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 15 #فصل اول نمیدونستم باید چکار کنم ... 😞 تنها کاری که بلد بودم این
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 16
#فصل اول
هر چقد جلوتر میرفتم انگاری از درون قوی تر میشدم.
💪💪💪
دی ماه سال ۱۳۹۳ پست های سایتم بازدید زیادی میخورد.
👌👌
همه براشون جالب بود که بفهمن این
رضا داره دقیقا چکار میکنه که انقدر انگیزه داره...
🤔🤔
تا اینکه از بس خودسازی کردم و از خدا کمک میخواستم و تلاش میکردم یهو حرفام مدلش تغییر کرد...
✅🌹
خیلی این نکته مهم و جالبه...
خیلی...
حرف که میزدم همه میگفتن رضا؟
تو چرا این مدلی حرف میزنی ...
هزار تا آدم هستن که از خدا و پاکی حرف میزنن
اما تو با اینکه اصلا تخصصی تو مسائل دینی نداری اما حرف که میزنی نمیدونیم چرا حرفات به دل میشینه و راهکارات عملی تره...
✅✅
بچه ها راست میگفتن...
کلامم نفوذ گرفته بود...
میدونی چرا ؟
چون خیلی به دونسته هام عمل میکردم.
👌
از بس گناه کرده بودم و تلاش برای ترک گناه میکردم مدام تجربه کسب میکردم و دیگه قشنگ میتونستم راهکار بدم...
💜وقتی کسی باهام حرف میزد انگاری یه حس شهود داشتم و میتونستم بفهمم کجای زندگیش ضعف داره...
☑️☑️
قشنگ میدونستم فلان کار فلان نتیجه رو میده...
دقیقا بهمن ماه سال ۱۳۹۳ بود که شبا تا صبح با خدا حرف میزدم و میگفتم خدایا غلط کردم.
پی به اشتباهم بردم.
بهم یه فرصت بده قول میدم جبران کنم.
خیلی پشیمون بودم.
همش گذشته رو مرور میکردم و میگفتم ای رضای فلان فلان شده ...
چرا این
کارارو کردی...
و مینشستم کلی خودمو سرزنش میکردم...
😔😞😭😭😭
#زندگینامه_واقعی
🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
#از_سفیر_ابلیس_تا_سفیر_پاکی 17
#فصل اول
حس میکردم دارم آتیش میگیرم...
🔥😭
تشنه بودم...
خیلی تشنم بود...
خدارو میخواستم...
معنویاتو میخواستم.
پاکی رو کامل میخواستم...
انقدر تشنه بودم که تا میدیدم کسی از خدا میگه به هیچی جز حرف اون دقت نمیکردم.
❤️❤️❤️
شده بودم آهن ربا...
هر چیزی که درمورد پاکی بود رو به سمت خودم میکشیدم.
این تموم ماجراهای سال ۱۳۹۳ من بود...
میخوام سال به سال خودمو با جزئیات براتون بگم
چون حس میکنم تجربم به دردتون میخوره. و میتوتید شمام رشد کنید
💕سال ۹۳ برای من سال پر از درس بود.
یکی از دلایل انگیزه بالام همون اتفاقای سال ۹۳ بود...
شاید به ظاهر خیلی بالا و پایین داشت اما واقعا یه بار مردم و دوباره زنده شدم.
☑️✅
❤️این روزا خیلی چیزام تغییر کرده.❤️
متاسفانه آدما علاقه دارن فقط موفقیتتاتو ببینن...
اما من سختی زیاد داشتم.
😞😓
من #تلاش کردم و خودمو از لجن زار کشیدم بیرون....
#آرامش این روزهام بخاطر طوفان اون روزهام بود که کم نیاوردم...
❌میتونستم بهونه بیارم...
❌میتونستم کم بیارم.
❌به خدا میتونستم #افسرده باشم
♨️و دنبال چرا چرا کردن باشم...
💯اما کسی که بخواد عوض بشه دنبال چگونه میره نه دنبال چرا...
✔️خیلی چیزا رو از صفر و زیر صفر شروع کردم...
ان شاءالله تو فصل های بعد متوجه میشی
☺️☺️
#زندگینامه_واقعی
🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b