هدایت شده از سیدحمیدرضا برقعی
بدون فن غزل
(به آستان مهر امام رئوف)
در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است
به من اجازهی در اوج پر زدن دادهست
در آن کرانه که همواره یک نفر آنجاست
که در پذیرش مهمان همیشه آمادهست
در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد
بدون رنگ ز بازار حسن افتادهست
همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است
شبیه تیشهزدنهای سخت فرهاد است
سوال میکند از خود هنوز آهویی
که بین دام و نگاهت کدام صیاد است؟
دلم که دست خودم نیست این دل غمگین
همان دلیست که جامانده در گُهرشاد است
بدون فن غزل، بیکنایه میگویم
دلم برای تو تنگ است، شعر من سادهست...
#سید_حمیدرضا_برقعی
از مجموعه شعر "طوفان واژهها"
@hamidreza_borghei
هدایت شده از سیدحمیدرضا برقعی
یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم
داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحهی غار حراست
خط به خط جامعه آیینه قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسهی ظرفیّت من پر شده است
همهی عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم
عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو
فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کِی به تو ایمان فراوان دارد
شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم
رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران
دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمینگیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطشخیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hamidreza_borghei