۸ مهر ۱۴۰۳
-که اندیشه را ، با یک تن بمب نتوان کشت .
بیوگرافی کسی نوشته بود:)
[ @kanale_fateme]
۸ مهر ۱۴۰۳
#طولانی_نویسی
خیلی دوست داشتم الان میومدم
هشتگ میخوانم برایتان از کتاب میزدم
ولی متاسفانه همچون لاک پشت
هنوز نتونستم کتاب و تموم کنم ..
دلم یک طولانی نویسی طولانی میخواد
اما ذهنم نمیزاره ،مثل یک بچه که هی میپره وسط حرف مادرش.
والان هم ذهنم داره میپره وسط کلماتم
من الان مورد هجوم افکار اضطراب آور ام🚶♂
مینویسم براتون که داره چی میگه بهم:
_هی واقعا میتونی فردا پنج جلسه کلاستو ببینی؟
_فردا ناهار چیه؟
_میدونستی باید گاز و دستمال بکشی
_فردا خودت باید بری پست
_راستی اسنپ موتوری هم باید بگیری
_چرا بیداری؟
_فردا غذارو نسوزونی
_قسط اتو واریز کنی
_میدونستی ۲۳سال ات تموم بشه میری ۲۴
_باید کارای اداری تو انجام بدی
_مدرکتو کی میری بگیری
_کاش خونه تکونی کنی
_...
ذهنم همینجور داره برای خودش
ولی بر علیه من صحبت میکنه ..
میدونید داره اضطراب رو میبره بالا
دقیق نمیدونم باید چیکار کنم
وقتی یکسره پشت هم بهم تیکه میندازه..
ولی حداقل اش اینه ،میدونم داره
دست روی نقطه هایی میزاره که
باید انجامشون بدم ،و همین به تعویق
انداختن اش،باعث افزایش اضطرابم میشه
مطمینم هرکسی یک سری افکار داره که
یک دفعه بهش هجوم میاره و
باعث حال بد و اضطراب و ناراحتی و
افسردگیش میشه ..
حداقل برای اینکه الان جلوی دهن ذهنمو
بگیرم
به خودم قول میدم ۵تا کار مهم ام و
فردا انجام بدم
که ذهنم نتونه بهم بگه
اهمال کار یا تنبل یا بی عرضه 🤷♀
-پس روش این شد:
صدای ذهنم و گوش کنم
روی برگه بیارم
و برای رفع اش تلاش کنم..
[ @kanale_fateme ]
۸ مهر ۱۴۰۳
بهم کیکی رو نشون بده
که باهاش استرس گرفتی🤭
ولی من که هنوز باور نمیکنم سنمو😗
یعنی چی امسال تموم بشه
بعد ۲۴,۲۳ساله!😒
(ولی هنوز ۲۳تموم نشده که🤨
زندگی باید کرد،تا شقایق هست )
توروخدا یکی گل شقایق و نَکَنه🔪🌷
ببینم باید چیکار کنم😁
[ @kanale_fateme]
۸ مهر ۱۴۰۳
https://eitaa.com/hosein_darabi/26346
دلم نماز جمعه میخواد🦦
[ @kanale_fateme]
۱۱ مهر ۱۴۰۳
شماهم تو خونتون وسیله ای دارید
که نمیدونید از کیه؟🥲
الان نمدونم دارم ثواب میکنم یا گناه
این صلوات شمار از کیه🦦
بری اون دنیا بگن صلوات فرستادی
باید بری جهنم ،از مال مردم استفاده کردی😶
[ @kanale_fateme]
۱۱ مهر ۱۴۰۳
وقتی آدم به احساسات اش توجه میکنه
میفهمه توی حسرت هم ،خِیری نهفته...
حتی تو غمِ حسرت هامون .
حسرت روزهایی که از دست داده ایم
به ما این انگیزه را میدهد که دوباره بلند شویم و این بار بهتر تصمیم بگیریم..
#میخوانم_برایتان_از_کتابِ
تکه های از یک کل منسجم
۱۱ مهر ۱۴۰۳
#نوشته_های_یک_کانالدار
داشتم عکس و فیلم های کانال و میدیدم
با خودم گفتم یا خداااا
با چه رویی ،من این عکس و فیلم هارو میزاشتم تو کانااال
باورم نمیشه خیلی از عکس هام
روی دیس برنج بوده
یا ظرف گلگلیِ مامانممم
چقدر عکس ها تاریک بوده
یا پشت زمینه اش،پُشتی خونه..
ی چیزی داشت اذیتم میکرد که
واای تو الان خجالت زده نمیشی از اینکه
کسی این عکس و فیلم هات رو ببینه🤷♀
از اونور ی چیزی مثل قوت قلب بهم گفت:
فاطمه باورت میشه که تو انجام اش دادی؟
عکس دستسازه هات رو حتی روی دیسِ برنج ،ولی اون عکس و گرفتی ..
فعالیت ات و انجام دادی ..
هرروز به این فکر کردی که چه کنی
بتونی بهتر عمل کنی ...
میتونستی بگی من که عکاسی بلد نیستم
من که هنوز آموزش ندیدم
من که هنوز دنبال کننده ای ندارم
من که هنوز ...
ولی انجام دادی😍
میتونستی به خاطر کمال گرایی
گند بزنی به عمل گرایی ات ..
ولی آروم آروم
پله پله تلاش کردی
از بی کیفیت ترین عکس ها شروع کردی..
خب از سرخوردگی به حس افتخار رسیدم:)
مگه غیر اینه که هیچ آدمی کامل نیست؟
(حالا ربطش بده به خودت😉)
[ @kanale_fateme]
۱۳ مهر ۱۴۰۳
میگم دورهم نظر ندیم؟
اگر بخوای کمک کنی چی میگی بهش:
به کسی که احساس تنهایی میکنه ..
و فکر میکنه کسی رو نداره !
https://daigo.ir/secret/8429826475
☝️🏼
#فکر_کن_روانشناسی :)
این موضوع خیلییی به چشمم خورده
لطفاً فکر کن روانشناسی نه مراجع:)
۱۳ مهر ۱۴۰۳
[کانالِ فاطمه_هَمکلام]
میگم دورهم نظر ندیم؟ اگر بخوای کمک کنی چی میگی بهش: به کسی که احساس تنهایی میکنه .. و فکر میکنه
#فکر_کن_روانشناسی
من مطمئنم این هشتگ و اگه ادامه بدیم
خیلی خفن تر از اون چیزی میشه ،
که فکرشو میکنیم ..
و نظر بدیم ..برای کمک به شخصی ناشناس که اون احساس رو داره ..
(میتونیم موضوع اش رو هم مشخص کنیم)
بعدش من با روانشناس هم صحبت
میکنم،و در مورد اون موضوع ازش
درست و غلط رو میپرسم و
میام بهتون میگم🤌🏼
۱۳ مهر ۱۴۰۳
#طولانی_نویسی
وقتی منتظر اتوبوسی
ایستگاه اتوبوس و هم خراب کردن
بهترین راه نشستن رو جدوله ...
اینو چندوقته بهش فکر کردم و
گفتم ی شب که بیرون بودم بیام بگم..
حدودا چندسال پیش که دیگه خودم برای خرید میرفتم بیرون و تقریبا اولین حضور های اجتماعیم بود به عنوان تقریبا ی آدم که دیگه بزرگ شده
ی روز که با دوستم رفتیم بیرون
برای پرسیدن قیمت اجناس حتی،
ی جورایی روم نمیشد و خیلی سختم بود
که حتی برم تو مغازه و قیمت بپرسم....
دوستم شاید باورش نمیشد
و میگفت واقعا؟خب برو چه خجالتی داره مگه ...
و اینجوری بود که کم کم با ترس هام مواجه شدم ..
ترس تُپُق زدن
ترس جلو بقیه حرف زدن
ترس تنهایی بیرون رفتن
ترس تنهایی خرید کردن
ترس بزرگ شدن🤷♀..
ولی زمان که گذشت دیدم خودم دارم تنهایی بیرون میرم
خودم تنهایی کارامو انجام میدم
تنهایی دکتر میرم
تنهایی جلسه کاری و اداری میرم ..
و از همون چیزایی که میترسیدم
حالا دیگه نمیترسم..
ولی مگه ترس ها تموم میشن؟؟
نه بابااا بعیده
هر آدمی ی ترسایی داره
کوچیک متوسط بزرگ..
بزرگاش ترس تنهایی
ترس طرد شدنه
ترس سوگ و از دست دادنه
کوچیکاش بازار رفتن😆
ولی متوسط ها هم به نظرم
خیلی پدرسوخته ان و آدم و اذیت میکنن
شاید اون ترس متوسطا
ترس از گم شدن
ترس از ی حیوون
ترس از مواجهه با ی چیز ناخوشایند
ترس از اشتباه کردن
ترس از ساده فرض شدن و و و ...
فکر کنم هر کدوم از ترسامون
به اندازه ی کوچیک و متوسط و بزرگ بودن
نیاز به توجه همون اندازه دارن ...
تا درد اشون التیام بگیره ..
#روانشناسی_طور
۱۴ مهر ۱۴۰۳
۱۴ مهر ۱۴۰۳