eitaa logo
کانال مهدوی
4.2هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.3هزار ویدیو
46 فایل
『﷽』 کانال مهدویت ۳۱۳ تا ظهور موضوع کانال : مهدویت شامل آخرالزمان (سخنرانی ،کلیپ ، عکس نوشته، مطلب ،حدیث)حجاب ، شهدا ، رهبری ، مدافعان حرم و سیاسی مهدوی .. اللهم عجل لولیک الفرج 💫 «« یکنفر مانده از این قوم که برمی‌گردد @Yamahdi1392i ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 🔺 تجربه ای نزدیک به مرگ !!! تعجیل در فرج وسلامتی مولاصاحب الزمان عج صلوات🌹
✨✨✨🌼❣﷽❣🌼✨✨✨ ✨⭐️🌱 ✨ زندگی امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) 🌼ادامه توضیحات در مورد لقب های مشهور حضرت ۲_مهدی(عج) :آن گرامی مهدی نامیده شده ، چرا که خداوند او را به امور نهانی که هیچ کس از آن ها آگاهی ندارد ، هدایت میکند .(مهدی موعود (عج) آفتاب صبح امید ص ۱۶) ۳_حجت(ع): زیرا خدا به وسیله آن گرامی بر بندگانش اتمام حجت میکند. ۴_منتظر(ع): مردم همواره در انتظار ظهور و قیام او هستند تا بشریت را از ظلم و تباهی رهایی بخشد. ۵_بقیه الله(ع): چون دنیا از برکت وجود او باقی مانده است و او تنها حجتی است که از خدا باقی مانده است. ۶_خلف صالح (ع):چون جانشین شایسته ای برای امام عسکری(ع) میباشد. ۷_منصور(ع): او منصور است چون از سوی پروردگار یاری میشود. ۸_ صاحب الامر( ع ) : صاحب الامر است چون امر ایجاد حکومت عدل الهی به عهده اوست. ۹_صاحب الزمان و ولی عصر (ع ): به معنی آنست که او حاکم و فرمانروای یگانه زمان است.چون ایشان عصاره ای از پیامبران الهی و ائمه اطهار میباشد به ایشان امام عصر میگویند. ۱۰_سید: چون آن حضرت سرور تمام جهانیان است. ۱۱_ الامام الثانی عشر(ع) : چون دوازدهمین امام و جانشین پیامبر خاتم (ع) است. 🌱منابع: مهدی موعود (ع) آفتاب صبح امید، ص ۱۶ همان هزار و یک چرا ص ۳۶ نگین افرینش ص ۳۵ برگرفته از کتاب منجی اخرالزمان فاطمه اوجاقلو. ╭┉┉•◦ೋ•◦❥•⚘◦ೋ•┉╯ @montazeranezohoormahde
📚 📖 2️⃣ با هر نفسی که با وحشت از سینه ام بیرون می آمد امیرالمؤمنین علیه السلام را صدا میزدم و دیگر میخواستم جیغ بزنم که با دستان حیدری اش نجاتم داد! به خدا امداد امیرالمؤمنین علیه السلام بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد : »چیکار داری اینجا؟« از طنین غیرتمندانه صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش میکند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشتتر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد : »بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟« تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم میکرد، میتوانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد : »اومده بودم حاجی رو ببینم!« حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد، هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و انتقام خوبی بابت بستن راه من بود! از کنار عدنان با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشت زده ام کافی بود تا حُکمش را اجرا کند که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید : »همنیجا مثِ سگ میکُشمت!!!« ضرب دستش به حدی بود که عدنان قدمی عقب پرت شد. صورت سبزه اش از ترس و عصبانیت کبود شد و راه فراری نداشت که ذلیلانه دست به دامان غیرت حیدر شد : »ما با شما یه عمر معامله کردیم! حالا چرا مهمونکُشی میکنی؟؟؟« حیدر با هر دو دستش، یقه پیراهن عربی عدنان را گرفت و طوری کشید که من خط فشار یقه لباس را از پشت میدیدم که انگار گردنش را میبُرید و همزمان بر سرش فریاد زد : »بی غیرت! تو مهمونی یا دزد ناموس؟؟؟« از آتش غیرت و غضبی که به جان پسرعمویم افتاده و نزدیک بود کاری دستش بدهد، ترسیده بودم که با دلواپسی صدایش زدم : »حیدر تو رو خدا!« و نمیدانستم همین نگرانی خواهرانه، بهانه به دست آن حرامی میدهد که با دستان لاغر و استخوانی اش به دستان حیدر چنگ زد و پای مرا وسط کشید : »ما فقط داشتیم با هم حرف میزدیم!« نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و من صادقانه شهادت دادم: »دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمیداشت...« و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید : »برو تو خونه!« اگر بگویم حیدر تا آن روز اینطور سرم فریاد نکشیده بود، دروغ نگفته ام که همه ترس و وحشتم شبیه بغضی مظلومانه در گلویم ته نشین شد و ساکت شدم. مبهوت پسرعموی مهربانم که بی رحمانه تنبیهم کرده بود، لحظاتی نگاهش کردم تا لحظه ای که روی چشمانم را پرده ای از اشک گرفت. دیگر تصویر صورت زیبایش پیش چشمانم محو شد که سرم را پایین انداختم، با قدم هایی کُند و کوتاه از کنارشان رد شدم و به سمت ساختمان رفتم. احساس میکردم دلم زیر و رو شده است؛ وحشت رفتار زشت و زننده عدنان که هنوز به جانم مانده بود و از آن سخت تر، شکی که در چشمان حیدر پیدا شد و فرصت نداد از خودم دفاع کنم. حیدر بزرگترین فرزند عمو بود و تکیه گاهی محکم برای همه خانواده، اما حالا احساس میکردم این تکیه گاه زیر پایم لرزیده و دیگر به این خواهر کوچکترش اعتماد ندارد. چند روزی حال دل من همین بود، وحشت زده از نامردی که میخواست آزارم دهد و دلشکسته از مردی که باورم نکرد! انگار حال دل حیدر هم بهتر از من نبود که همچون من از روبرو شدنمان فراری بود و هر بار سر سفره که همه دور هم جمع میشدیم، نگاهش را از چشمانم میگرفت و دل من بیشتر میشکست. انگار فراموشش هم نمیشد که هر بار با هم روبرو میشدیم، گونه هایش بیشتر گل انداخته و نگاهش را بیشتر پنهان میکرد. من به کسی چیزی نگفتم و میدانستم او هم حرفی نزده که عمو هرازگاهی سراغ عدنان و حساب ابوسیف را میگرفت و حیدر به روی خودش نمی آورد از او چه دیده و با چه وضعی از خانه بیرونش کرده است. شب چهارمی بود که با این وضعیت دور یک سفره روی ایوان مینشستیم، من دیگر حتی در قلبم با او قهر کرده بودم که اصلا نگاهش نمیکردم و دست خودم نبود که دلم از بیگناهی ام همچنان میسوخت. شام تقریباً تمام شده بود که حیدر از پشت پرده سکوت همه این شبها بیرون آمد و رو به عمو کرد: »بابا! عدنان دیگه اینجا نمیاد.« شنیدن نام عدنان، قلبم را به دیوار سینه ام کوبید و بی اختیار سرم را بالا آورد. حیدر مستقیم به عمو نگاه میکرد و طوری مصمم حرف زد که فاتحه آبرویم را خواندم. ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و میخواست قصه را فاش کند. باور نمیکردم حیدر این همه بی رحم شده باشد که بخواهد در جمع آبرویم را ببرد. اگر لحظه ای سرش را می چرخاند، میدید چطور با نگاه مظلومم التماسش میکنم تا حرفی نزند و او بیخبر از دل بیتابم، حرفش را زد: 👇
🔴انتظار عجیب یهودیان برای ظهور حضرت محمد (ص) 📍 ⬅️درس بزرگی برای امت آل محمد ص و ظهور حضرت مهدی موعود عج از یهودیان 📌ببینید توسل یهودیان به آل محمد (ص) چطور آنها را از شر کافران نجات داده قبل از ظهور حضرت اما حسد و بغضی که بعد ظهور حضرت در دلشان بوجود آمد باعث منکر شدن حضرت شدن و دشمن شدن تا جایی که امام حسین (ع) را در کربلا به شهادت رساندن و هنوز هم دشمنی آنها ادامه دارد.... ☀️ حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در خصوص تفسیر آیه«ولما جاءهم کتاب من عند اللّه آیه ۸۹ سوره بقره فرمود: ⬅️ «خداوند یهودیان را مذمت نموده؛ زیرا قرآن از نزد خداوند نازل شده و آن تصدیق کننده تورات بود و در تورات هم بیان شده بود که محمد صلی الله علیه و آله از نسل اسماعیل است و به بهترین خلایق [یعنی] علی ولی خدا علیه السلام تقویت می‌شود. و آن‌ها قبل از ظهور آن حضرت از خداوند مسئلت می‌نمودند که محمد صلی الله علیه و آله را بر کفار فتح و نصرت عطا کند. ⬅️ همین که حضرتش مبعوث شد و بر کفار غلبه نمود یهودیان آنچه که از اوصاف پیغمبر در تورات خوانده و می‌شناختند انکار نموده و از راه بغض و حسد بر محمد و علی علیهماالسلام ستم نمودند. ☀️امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ⬅️ خداوند به پیغمبرش خبر داد که یهودیان قبل از بعثت انتظار ظهور او را داشته و از خداوند حضرتش را بر دشمنان و کفار می‌خواستند و به محمد و آل او متوسل می‌شدند و در زمان حضرت موسی و بعد از آن به یهودیان امر شده بود در شداید و مهماتی که بر آن‌ها روی آور شود خداوند را به آبروی محمد و آلش علیهم السلام قسم دهند تا شداید و بلیات را از آن‌ها بنماید و یهودیان این کار را می‌نمودند و حتی یهودیان مقیم یثرب و مدینه پیش از ظهور پیغمبر خاتم در هر کاری خدا را به مقام و منزلت محمد و آل محمد علیهم السلام می‌خواندند و خداوند مهمات آن‌ها را مرتفع می‌فرمود. ⬅️ده سال قبل از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دو طایفه اسد و غطفان که از مشرکین بودند با مرد یهودی دشمن بوده و قصد او را داشتند، آن مرد با توسل به محمد و آل محمد علیهم السلام شر دشمنان خود را نمود و با آنکه عدد مشرکین سه هزار سوار بوده و دوستان مرد یهودی فقط نفر سوار بودند، همینکه روبروی هم رسیدند، یهودیان با ذکر نام محمد و آل محمد علیهم السلام بر آن‌ها حمله نموده مشرکین را شکست دادند، کفار از سایر طوایف عرب مدد طلبیده و سی هزار نفر شدند و به دنبال آن سیصد نفر یهودی رفتند و روستای آن‌ها را محاصره کرده و جریان آب ایشان را قطع و نگذاشتند آذوقه به آن‌ها برسد. یهودیان از مشرکین امان خواستند کفار به آن‌ها امان نداده و گفتند: چاره ای جز جنگ با شما نداریم! مردانتان را به قتل رسانیده و زنان و فرزندانتان را به اسیری می‌بریم. ⬅️یهود با یکدیگر مشورت نموده و چاره اندیشی کردند، عاقلان قوم به آن‌ها گفتند: مگر موسی پیشینیان شما را امر نکرده است که در سختی و از محمد و آل محمد علیهم السلام یاری بجویید⁉️ گفتند آری، گفتند: پس همه با هم متوسل شده و از پروردگار به مقام و منزلت محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله مسئلت نموده تا شر ستمکاران را از شما برگرداند. ⬅️پس گفتند: خداوندا!، ستمکاران آب را به روی ما بسته اند جوانان ما ناتوان و اطفال ما نزدیک است از شدت عطش و تشنگی هلاک شوند. 📌 ادامه دارد..... ╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮ @kanalemahdavi ╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯