فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرگاه به امنیت نیاز داشتم
قلبم تو را نشانم داد..❤️!
#برادر_آسمانی_من
#هادے_دلھٰا🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
ولایت و رهبری از نگاه آقا ابراهیم ...
.خواندن کتاب سلامبرابراهیم
تاریخِ زندگیشما را به دو قسمت میکند:
• قبلِ خواندن کتاب
• بعدِ خواندن کتاب
#استادپناهیان
خداےخوبِابراھیم 🌿'
جلوی نامحرم که قرار میگرفت، همیشه سر به زیر بود. هیچگاه با نامحرم در جای خلوت قرار نمی گرفت. همیشه در تلاش بود تا نگاه خودش را حفظ کند. حتی خودش را تنبیه می کرد که چرا چشمش نا خودآگاه به نامحرم افتاده. ابراهیم میدانست که یکی از بهترین راه های نفوذ شیطان، از طریق جنس مخالف است. می خواست راه نفوذ شیطان را ببندد. می خواست به این کلام خدای خوب خود عمل نماید:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ
وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ۚ ذَٰلِكَ أَزْكَىٰ لَهُمْ إِنَّ
اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ :به مؤمنان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و دامان خود را (از بی عفتی) حفظ کنند. این برای آنان(بهتر و) پاکیزه تر است. خداوند به آنچه انجام میدهند آگاه است.
سورھ نور/آیہ ۰۳
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سرباز آقا امام زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
📚 کتاب سلام بر ابراهیم
دوست🤝
بخش اول 1⃣
به روایت از : مصطفی هرندی
خیلی بيتاب بود. ناراحتي در چهرهاش موج ميزد. پرسيدم: چيزي شده!؟
ابراهيــم با ناراحتي گفت: ديشــب با بچههــا رفته بوديم شناســائي، تو راه
1 رفت روي مين و
برگشــت، درست در كنار مواضع دشمن، ماشاءالله عزيزي
شهيد شد. عراقيها تيراندازي كردند. ما هم مجبور شديم برگرديم.
تازه علت ناراحتياش را فهميدم. هوا كه تاريك شد ابراهيم حركت كرد،
نيمههاي شب هم برگشت، خوشحال و سرحال!
مرتب فرياد ميزد؛ امدادگر... امدادگر... سريع بيا، ماشاءالله زنده است!
بچه.ها خوشــحال بودند، ماشــاءالله را ســوار آمبوالنس كرديم.
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سرباز آقا امام زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💛⃞🔆
📚 کتاب سلام بر ابراهیم یک
ابوجعفر بخش چهارم 4⃣
بعد از نماز،كمي غذا خورديم.
هر
چه كه داشتيم بين همه حتي اسير عراقي به طور مساوي تقسيم كرديم.
اسير عراقي كه توقع اين برخورد خوب را نداشت. خودش را معرفي كرد وگفت:
من ابوجعفر، شــيعه و ساكن كربلا هســتم. اصلا فكر نميكردم كه شما اينگونه
باشــيد و...خلاصه كلي حرف زد كه ما فقط بعضي از كلماتش را ميفهميديم.
هنوز هوا روشن نشــده بود که به غار»بانسيران« در همان نزديكي رفتيم و
استراحت كرديم. رضا گوديني براي آوردن کمک به سمت نيروها رفت.
ســاعتي بعد رضا با وســيله و نيروي كمكي برگشت و بچه ها را صدا كرد.
پرســيدم: رضا چه خبر!؟ گفت: وقتي به ســمت غار برميگشــتم يكدفعه جا
خوردم! جلوي غار يك نفر مسلح نشسته بود. اول فكر كردم يكي از شماست.
ولي وقتي جلو آمدم باتعجب ديدم ابوجعفر، همان اســير عراقي در حالي كه
اسلحه در دست دارد مشغول نگهباني است! به محض اينكه او را ديدم رنگم
پريد. اما ابوجعفر سلام كرد و اسلحه را به من داد.
بعد به عربي گفت: رفقاي شما خواب بودند. من متوجه يك گشتي عراقي
شدم كه از اين جا رد ميشد. براي همين آمدم مواظب باشم كه اگر نزديك
شدند آنها را بزنم!
با بچه ها بــه مقر رفتيم. ابوجعفر را چند روزي پيش خودمان نگه داشــتيم.
ابراهيم به خاطر فشــاري كه در مسير به او وارد شده بود راهي بيمارستان شد.
چند روز بعد ابراهيم برگشت. همه بچه ها از ديدنش خوشحال شدند. ابراهيم
را صدا زدم و گفتم: بچه هاي سپاه غرب آمده اند از شما تشكر كنند!
باتعجب گفت: چطور مگه، چي شده؟! گفتم: تو بيا متوجه ميشي!
با ابراهيم رفتيم مقر ســپاه، مسئول مربوطه شروع به صحبت كرد: ابوجعفر،
اسير عراقي كه شما با خودتان آورديد، بيسيمچي قرارگاه لشکر چهارم عراق
بــوده. اطلاعاتی كه او به ما از آرايش نيروها، مقر تيپها، فرماندهان، راههاي
نفوذ و... داده بسيار بسيار ارزشمند است.
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سرباز آقا امام زمان
کانال شهید ابراهیم هادی
📚 کتاب سلام بر ابراهیم دوست🤝 بخش اول 1⃣ به روایت از : مصطفی هرندی خیلی بيتاب بود. ناراحتي در چهره
📚 کتاب سلام بر ابراهیم
دوست🤝
بخش دوم2⃣
اما ابراهيم
گوشه اي نشسته بود به فكر کنارش نشستم. با تعجب پرسيدم: تو چه فكري!؟
مكثي كرد و گفت: ماشاءالله وسط ميدان مين افتاد، نزديك سنگر عراقيها.
اما وقتي به سراغش رفتم آنجا نبود.
كمي عقبتر پيدايش كردم، دور از ديد دشمن. در مكاني امن!
نشسته بود منتظر من.
٭٭٭
خون زيادي از پاي من رفته بود. بيحس شــده بــودم. عراقيها اما مطمئن
كه زنده نيستم.
حالت عجيبي داشتم. زير لب فقط ميگفتم: يا صاحب الزمان)عج( ادركني.
هوا تاريك شده بود. جواني خوش سيما و نوراني باالي سرم آمد. چشمانم
را به سختي باز كردم.
مرا به آرامي بلند كرد. از ميدان مين خارج شــد. در گوشهاي امن مرا روي .
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم۱
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سرباز آقا امام زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💛⃞
به مناسبت میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها
کاربران خواهری که اسامی حضرت صدیقه سلام الله علیها رادارند و عضو یکی از کانال های حاج آقا هستند
اسم خود به علاوه کانالی که عضوید
به ایدی
@valayat
بفرستید
قرعه کشی و به برگزیدگان هدایایی اهدا می شود👇
https://eitaa.com/joinchat/1247150766Cc0dbab0958
به برادرانی هم که نام یکی از ائمه دارند و نام و کانالی که عضو هستند به ایدی مذکور بفرستند در قرعه جداگانه شرکت داده می شود
لینک کانال ها👇
https://eitaa.com/joinchat/1427767477Cf5edfc07ff
لطفا اطلاع رسانی بفرمایید
〰🍃✨〰 〰✨🍃〰
﷽
「•﷽•」
رفــیق شـهید که داشته باشی؛
مـــیدونی یــکی حـواسش بـهت هست
یکی که اومده تا وصـلت کنه به خدا؛)
#شهید_ابراهیم_هادی🍃
.
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیقشهیدم
✾✾࿐༅🍃🖤🍃༅࿐✾✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𖣔‿︵‿𖣔💖𖣔‿︵‿𖣔
هی نگاهت بکنم گم شوم در چشمت...
📚 کتاب سلام بر ابراهیم
دوست🤝
بخش سوم3⃣
من دردي حس نميكردم! آن آقا کلی با من صحبت کرد.
بعد فرمودند: كسي ميآيد و شما را نجات ميدهد. او دوست ماست!
لحظاتي بعد ابراهيم آمد. با همان صالبت هميشگي.
مرا به دوش گرفت و حركت كرد. آن جمال نوراني ابراهيم را دوست خود معرفي كرد. خوشا به حالش اينها را ماشاءاهلل نوشته بود. در دفتر خاطراتش از جبهه گيالان غرب.
٭٭٭
ماشــاءالله سالها در منطقه حضور داشت. او از معلمين با اخالص وباتقواي گيلان غرب بود كــه از روز آغاز جنگ تا روز پاياني جنگ شــجاعانه در جبههها و همه عملياتهاحضور داشت.
او پس از اتمام جنگ، در سانحه رانندگي به ياران شهيدش پيوست.
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم۱
قهرمان من
برادر شهیدم
رفیق آسمانی من
سرباز آقا امام زمان
#شهید_ابراهیم_هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حـٰاج ابراهـیم میگن کـھ . .
اگـھ با خود حسین"؏" رفیـق بشـے
خود بـھ خود آدم میشـے♡(:
#شھیـدابراهیـمهادۍ
#رفیقروزایتنهاییمـ♡