eitaa logo
کانال کمیل
515 دنبال‌کننده
860 عکس
576 ویدیو
7 فایل
تولدمون سالروز ازدواج امام علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها 1403/3/19
مشاهده در ایتا
دانلود
•٠🌹 خاطرات: اولین سال جنگ بود که چند تایی از بچه های گـــــــــروه اندرزگو به ســــــــمت یکی از ارتفاعات شمال منطقه گیلان غرب رفــته بودند🏔 آن زمان پاســــگاه مرزی دســت نیروهای بعــــثی بود و با خیـــــال راحت در جاده ها رفت و آمد می کردند. بچه ها به بالای تپــــــه ای که مشــــــــــرف به مرز بود، رسیدند🙂 ابراهیم مثل همیشه کتاب دعایش را باز کرد و با نوای زیارت عاشورای او همه بچه ها دم گرفتند و صـــــدای زمزمه شــــان در فضا پیچید📖😌 بچه ها با نگاهی حسرت آلود به مناطق اشغالی نگاه می کردند، یکی از آنها رو به ابراهیم کرد و گفت: چطور این بعثی ها باید به راحتی آنجا تردد کنند و ما... یعنی می شود یک روزی برسد که مردم ما هم از روی این جاده ها به خانه ها و شهرهای خودشان بروند🏘ابراهــــیم که این حرف ها را شـــنید، گفت: «این حـرفا چیه که میـــزنی، یـــه روزی می رســــه که مردم از همــــین جاده ها دســ. ته دسته می رن کربلا😉🕌 آن مرز جایی نبود جز مرز خسروی و حالا سال ها از آن روزها گذشته بود که بعضی از باقی مانده بچـــــه های آن روز به اتـــفاق هم به سمت کربلا حرکت می کردند که در پیــــــاده روی اربعــــین شـــرکت کنــــــند 🥺 یاد همان حرف های ابراهیم افتـــــــادند که می گفت: یه روزی می رسه که مـــــــردم از همین جاده ها دسته دسته می رن کربلا🥰 🕊 • 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
فقیری به مسجد آمده بود و کفش مناسبی نداشت، ابراهیم پیش او می رود و کفشهایش را به آن مرد هدیه می دهد. خودش در گرمای ظهر تابستان، با پای برهنه از مسجد تا خانه می رود. او واقعا مرد خدا بود. ومثل الذین ینفقون أموالهم ابتغاء مرضات الله وتثبیتا من أنفسهم کمثل جنه بربوه أصابها وابل فاتت أکلها ضعفین… و (عمل)کسانی که اموال خود را برای خوشنودی خدا، و پایدار ساختن (فضایل انسانی در) روح خود، انفاق می کنند، همچون باغی است که در نقطه بلندی و بارانهای درشت به آن برسد، و میوه خود را دوچندان دهد…(بقره/۲۶۵) ❤️ 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تنـها فـیلم ضبط شـده...💔 شـهیدابـراهـیم هــادی شادی روح ملکوتی شهید صلواتی هدیه کنیم 🕊 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سرباز آقا امام زمان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
. تنها برای نیست می‌تونی باشی و حضرت زهرا «سلام الله علیها» باشی اما ‌یه داره باید فقط برای کار کنی نه ریا 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔😭 🦋﷽🦋 ‌در مـــحضر شــہـــ🌷ــــــدا🕊 🌷 بــفداۍ لـب عـطشان حـسین عــلیه الـسلام 😭💔 شــهید ابـراهـیم هــادۍ🕊 😭💔 قهرمان من رفیق آسمانی من سرباز آقا امام زمان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ 🕊 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
ابراهیم و رضای خدا... 💢 ابراهیم که می دانست و درک می کرد که کسی در این دنیا باقی نمی ماند و ارزش کار کردن ندارند، تلاشش این بود که تنها برای رضای خدا کار کند و این کارش او را نزد خدا بزرگ و بلند مرتبه کرد ... 💠كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ همه کسانى که روى آن [= زمین] هستند فانى مى شوند، و تنها ذات صاحب جلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند. (الرحمن/27) 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
27.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋﷽‌🦋 ‌در مـــحضر شــہـــ🌷ـــدا‌ ‌‌‌‌🕊 مــن از تــمامــــ دنــیا شــبی بـــریدمـــــ تـو را کـہ دیـــدمـــــ💙 قهرمان من برادر آسمانی من سرباز آقا امام زمان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَج 🕊 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
🦋🕊🌷 🦋﷽🦋 📗‌ ۱ چرا ابراهـیم هادی؟ تابستان سال 1386 بود. در مسجد امین الدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشاء بودم. حالت عجیبی بود ! تمام نمازگزاران از علماء و بزرگان بودند. من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ایستاده بودم. بعد از نماز مغرب، وقتی به اطراف خود نگاه کردم، با کمال تعجب دیدم اطراف محل نماز جماعت را آب گرفته ! درست مثل اینکه مسجد، جزیره ای در میان دریاست ! امام جماعت پیرمردی نورانی با عمام ای سفید بود. از جا برخواست و رو به سمت جمعیت شروع به صحبت کرد. از پیرمردی که در کنارم بود پرسیدم : امام جماعت را می‌شناسی ؟ جواب داد : حاج شیخ محمد حسین زاهد هستند. استاد حاج آقا حق شناس و حاج آقا مجتهدی. من که از عظمت روحی و بزرگواری شیخ حسین زاهد بسیار شنیده بودم با دقت تمام به سخنانش گوش می‌کردم. سکوت عجیبی بود همه به ایشان نگاه می‌کردند. ایشان ضمن بیان مطالبی در مورد عرفان و اخلاق فرمودند : دوستان، رفقا، مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق می‌دانند و ... اما رفقای عزیز، بزرگان اخلاق و عرفان عملی این ها هستند. این حـکایت ادامه دارد... برگرفته از کتاب « سلام بر ابراهیم » برادر شهیدم اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
چرا ابراهیم هادی؟.mp3
10.32M
🍃✨❤️‍🩹✨🍃 🔹چـــرا ابـراهـیم هــادۍ دل مـــیبره؟! 🎙 🌾 😭💔 برادر شهیدم اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ 🕊 http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🦋 ‌در مـــحضر شــہـــ🌷ــــــدا🕊 اوست ابـراهــیم... هـــادے دلــها...اوست ابـراهــیم... هـــادے دلــها... او ڪـہ بـہ تأسۍ از مـادرش حـضرت زهـــرا مــادر مـهربان{س} گـمنامۍ را بـرگزید....😭💔 💥شـهرت باشد براے دنـیا پـرسـتان برادر شهیدم سرباز آقا امام زمان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ 🕊 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وصیت زبانی به مادرش🌷 ✨مهمان برنامه خواهر ارجمند شهید ابراهیم هادی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔊شما رسانه شهدا باشید 🔰علمدار کمیل شهید ابراهیم هادی ↙️ 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
🦋🕊🌷 🦋﷽🦋 📗 زندگینامه ابراهيم در اول ارديبهشــت ســال 1336 در محله شــهيدآيت‌‌الله سعيدی حوالی ميدان خراسان ديده به هستی گشود. او چهارمين فرزند خانواده بشــمار ميرفت. با اين حال پدرش، مشــهدی محمد حسين، به اوعلاقه خاصی داشت. او نيز منزلت پدر خويش را به درستی شناخته بود. پدری که با شغل بقالی توانسته بود فرزندانش را به بهترين نحو تربيت نمايد. ابراهيم نوجوان بودکه طعم تلخ يتيمی را چشــيد. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ، زندگی را به پيش برد. دوران دبســتان را به مدرســه طالقانی رفت و دبيرســتان را نيز در مدارس ابوريحان و کريمخان زند. ســال 1355 توانســت به دريافت ديپلم ادبی نائل شود. از همان سالهای پايانی دبيرستان مطالعات غير درسی را نيز شروع كرد. حضور در هيئت جوانان وحدت اســامی و همراهی و شاگردی استادی نظير علامه محمد تقی جعفری بسيار در رشد شخصيتی ابراهيم موثر بود. در دوران پيروزی انقلاب شجاعتهای بسياری از خود نشان داد. او همزمــان بــا تحصيل علم بــه کار دربازار تهران مشــغول بود. پس از انقلاب در سازمان تربيت بدنی و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد. این حکایت ادامه دارد... بر گرفته از کتاب«سلام بر ابراهیم» برادر شهیدم سرباز آقا امام زمان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
📗 زندگینامه ابراهیم در آن دوران همچون معلمی فداکاربه تربیت فرزندان این مرز و بوم مشغول شد. او اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانان یعنی ورزش باستانی شروع کرد. در والیبال و کشتی بی نظیر بود. هرگز در هیچ میدانی پا پس نکشید ومردانه می ایستاد. مردانگی او را می توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده بازی دراز و گیلان غرب تا دشت های سوزان جنوب مشاهده کرد. حماسه های او در این مناطق هنوز در اذهان یاران قدیمی جنگ تداعی می کند. در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان های کمیل و حفظله در کانال های فکه مقاومت کردند.اما تسلیم نشدند. سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او را ندید. او همیشه از خدا می خواست گمنام بماند، چرا که گمنامی صفت یاران محبوب خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سالهاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نور. این حکایت ادامه دارد... بـرگرفـته از کـتاب «سـلام بـر ابـراهــیم» برادر شهیدم سرباز آقا امام زمان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ 🕊 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
🦋🕊🌷 🦋 ﷽🦋 📗 محبت پــدر✨ در خانه ای کوچک و مستاجری در حوالی میدان خراسان تهران زندگی می کردیم. اولین روزهای اردیبهشت سال ۱۳۳۶ بود. پدر چند روزی است که خیلی خوشحال است. هر چند حالا در خانه سه پسر و یک دختر هستیم، ولی پدر برای این پسر تازه متولد شده خیلی ذوق می کند. البته حق هم دارد. پسر خیلی بانمک است. اسم بچه را هم انتخاب کرد:«ابراهیم» پدرمان نام پیامبری را بر او نهادکه مظهر صبر و قهرمان توکل و توحید بود. واین اسم واقعاً برازنده او بود. بستگان و دوستان هر وقت او را می دیدند با تعجب می گفتند: حسین آقا، تو سه تا فرزند دیگه هم داری، چرا برای این پسر اینقدر خوشحالی می کنی؟! پدر با آرامش خاصی جواب می داد: این پسر حالت عجیبی دارد!من مطمئن هستم که ابراهیم من، بنده ی خوب خدا می شود، این پسرنام من را این حکایت ادامه دارد... برگرفته از کتاب سلام بر «ابراهیم» سرباز آقا امام زمان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
📗 مـحبت پـدر✨ هم زنده می کند! راست می گفت. محبت پدرمان به ابراهیم، محبت عجیبی بود. هر چند بعد از او، خدا یک پسر و یک دختر دیگر به خانواده ما عطا کرده، امّا از محبت پدرم به ابراهیم چیزی کم نشد. ابراهیم دوران دبستان را به مدرسه طالقانی در خیابان زیبا رفت. اخلاق خاصی داشت توی همان دوران دبستان نمازش ترک نمی شد. یک بار هم در همان دوران دبستان به دوستش گفته بود: بابای من آدم خیلی خوبیه. تا حالا چند بار امام زمان (عج) را توی خواب دیده. وقتی هم که خیلی آرزوی زیارت کربلا داشته، حضرت عباس علیه السلام را در خواب دیده که به دیدنش آمده و با او حرف زده. زمانی هم که سال آخر دبستان بود به دوستانش گفته بود: پدرم می گه، آقای خمینی که شاه، چند ساله تبعیدش کرده آدم خوبیه. حتی بابام می گه: همه باید به دستورات اون آقا عمل کنند. چون مثل دستورات امام زمان (عج) می مونه. دوستانش هم گفته بودند: ابراهیم دیگه این حرف ها را نزن. آقای ناظم بفهمه اخراجت می کنه. شاید برای دوستان ابراهیم شنیدن این حرف ها عجیب بود. ولی او به حرف های پدر خیلی اعتقاد داشت. این حکایت ادامه دارد... برگرفته از کتاب سلام بر «ابراهیم» قهرمان من برادر شهیدم اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا چون سعید از سعادت شهید نماز تو گشتن 🍃🌷🍃 قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سرباز آقا امام زمان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
• . جعفر جنگروی تعریف می‌کرد که یکبار پس از هیئت نشسته بودیم و داشتیم با بچه‌ها حرف می‌زدیم. ابراهیم توی اتاق دیگه تنها نشسته بود و توی حال خودش بود. وقتی بچه‌ها رفتن.اومدم پیش ابراهیم، هنوز متوجه حضور من نشده بود. باتعجب دیدم هر چند لحظه یکبار سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش می‌زنه. یکدفعه گفتم: چیکار می‌کنی داش ابرام ؟! انگار تازه متوجه حضور من شده باشه از جا پرید و از حال خودش خارج شد. بعد مکثی کرد و گفت: هیچی، هیچی، چیزی نیست. گفتم:به جون ابرام ولت نمی‌کنم. باید بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت. مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدم‌هائی که بغض کرده‌اند گفت: سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه! . 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
🌹﷽🌹 در مـحضر شـہــ🌷ــدا🕊 خوشا آنـان ڪه بـا غـیرت ز گیتی نداۍ یا حــسین گفتند و رفتند... در این بـازار این دنـیای فـــانی شــهادت را خریدند و رفتند...💔 برادر شهیدم سرباز آقا امام زمان اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
•✨• " نـــــــارنــــــجک☄ " قبل از عمـــليات مطلع الفجر بود. جــــهت پـاره‌ای از مسائل و هماهـــنگی بهتر، بـــين فرمانـــدهان سپاه و ارتـــــش جلســــه‌ای در محل گــــروه اندرزگو برگزار شده بود. بـجز من و ابراهيم سه نفر از فرماندهان ارتش وسه نفر از فرماندهان سپاه حضور داشتند. تعدادی از بـــــــچه‌ها هــــم در داخل حـــياط مشغول آمـــــوزش نظــــامی بودند. اواســــط جلسه بود و همه مشغول صحـــبت بودند. كه يكدفعه از پنجره اتاق يك نارنــــــجك به داخل پرت شد و دقيقاً وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پريد.🤯 همينطور كه كنار اتاق نشسته بودم سرم رو در بين دسـتانم قرار دادم و به سمت ديوار چمـباتمه زدم. برای لحظاتی نفس در سينه‌ام حبس شده بود. بقيه هـــم مانــند من، هر يـــك به گوشه‌ای خزيده بـــــودند.😥 لحـــــظات بــه سخـــــتی می گذشت اما صدای انفجار نيامد.خيــــلی آرام چشـــــمانم را بـــاز كـــــردم و از لابـــه‌لای دستانم نگاه كردم 👀 از صـــــحنه‌ای كـــــه می ديدم خيلی تعجب كردم. آرام دستانم را از روی سرم برداشتم و سرم را بالا آوردم با چشماني كه از تعجــــب بزرگ شـــده بود گفتم: آقا ابرام!! بقيه هم يك يك از گوشه وكنار اتاق ســـــــرهايشان را بلند كـــردند و با رنگ پريده وسط اتاق را نگاه مي‌كردند.😲 صحنه بســـــيار عجيبی بود. در حالـــــــی كه همه ما به گوشه وكنار اتاق خزيده بوديــــم ابراهيم روی نارنجك خوابـــــيده بود.💣 در همين حين مسئول آمـــوزش وارد اتاق شد و با كـــــلی معذرت خواهی گفــــت: "خيــــلی شرمنده‌ام ، اين نارنجك آموزشی بود. 😅 اشتباهی افتاد داخل اتاق." ابراهيم از روی نارنجك بلنـــد شد در حالی كه تا آن مــــوقع كه ســال اول جنـــگ بود چنين اتفاقی برای هيچ یک از بچه‌ها نيفتاده بود. بعــد از آن، ماجرای نارنجک زبان به زبان بيـــــن بچه‌ها می چرخيد.🙃🌱 🕊 . 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
♥️⛓ خاطره شهید: قـبـل از عــمــلــیــات مـطـلـع الـفـجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسه ای در محل گروه اندرزگو برگزار شد.من و ابراهیم و سه نـفر از فرماندهان ارتــش و ســه نفر از فـرمـانـدهـان سـپـاه در جـلـسـه حـضـور داشـتـنـد. تـعـدادی از بـچـه هـا هـم در داخـل حـیـاط مـشـغـول آموزش نظامی بـــودنــد. اواســط جـلــسـه بــود، هــمـــه مــشــغـول صـحبت بودند که ناگهان از پـنـجـره اتــاق یک نارجک به داخل پرت شــد!دقیقا وســط اتــاق افــتــاد.از ترس رنـگم پـریـد. هـمـیـنـطـور کـه کـنـار اتـاق نـشـسـتـه بودم سرم را در بین دستانم قرار دادم و به سمت دیـوار چـمـبـاتـمـه زدم!برای لـحـظاتـی نـفـس در سیـنـه ام حبس شد! بقیه هم مانند من، هریک بـه گـوشــه ای خــزیــدنــد.لــحــظـات بــه سختی می گـذشـت، امـا صدای انفجار نیامد! خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه لای دستانم به وسط اتـاق نــگاه کـــــردم. صــــحـــنـــه ای کــه مــی دیـــدم باورکردنی نبود! آرام دستانم را از روی سـرم بـرداشـتـم. سـرم را بالا آوردم و با چــشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گـفـتـم: آقا ابرام ...! بقیه هـم یک یک از گوشه و کنار اتاق سرهایشان را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نـگـاه مـی کـردنـد.صحنه بسیار عجـیبی بود. در حـالـی که هـمـه ما در گـوشه و کـنــار اتـاق خـــزیـده بـــودیـم، ابـراهــیــم روی نـارنـجک خـوابـیـده بـود!در هـمـین حین مسول آمـوزش وارد اتـاق شـد. بـا کــلــی مــعــذرت خـواهـی گفــت: خیلی شرمنده ام، این نارنجک آموزشی بود، اشتباه افتاد داخل اتــاق! ابــراهــیــم از روی نارنجک بلند شد، در حـالی کـه تا آن مــوقــع کــه ســال اول جــنـــگ بــود، چنین اتفاقی برای هیچ یک از بچه ها نیفتاده بود.گویی ایــن نارنــجــک آمـده بود تا مردانگی مـا را بـسـنـجـد..(:🙃" 🌱 • 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
صبح امروز نگاهم به شهیدی است که او نزد خداست؛ شاید اکنون، نگاهش به من است؛ از سَمت خدا 🍃 🌹 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حركت بودیم، یكباره سرعتش رو كم ڪرد، برگشتم عقب گفتم: "چی شد؟! مگه عجله نداشتی؟!" ‌همین طور كه آرام راه می رفت به جلو اشاره كرد: یه خرده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم كمی جلوتر از ما، یك نفر در حال حركت بود كه به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می كشید و آرام راه می رفت، ابراهیم گفت: اگر ما تند از كنار او رد بشیم، دلش میسوزه كه نمیتونه مثل ما راه بره، یه كم آهسته بریم كه ناراحت نشه. 📚 کتاب "سلام بر ابراهیم" 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642
جاذبه ابراهیم شخصیت شهید ابراهیم هادی ، ب قدری جاذبه دارد.........
رقابت وقتی زیباست ک با رفاقت همراه باشه .......
🌱اگر پدرم بچه های خوبی تربیت کرد به خاطر سختی هایی بود که برای رزق حلال می کشید. ❤️ 👇 @kanalkomeiliha 🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/884933434Ccb50887642