#موسی_الکاظم علیه السلام
#شهادت
سلام بر تو که گوید خدا مدیحت تو
به هر کجا که رَوَم ، بشنوم حکایت تو
به نصّ "یُذهَب عَنکُم"که قولِ حق باشد
کتاب حق ، سند محکم طهارت تو
امام صابر و کاظم که آمده ناظم
به گردشِ همه منظومه ها ، اشارتِ تو
تویی که حضرت باب الحوائجت خوانند
رواج یافته این سکّه ، از کرامت تو
تو آن امام کریمی که تا جهان برپاست
بُوَد زمین و زمان ، زیر بار منّت تو
شهید دار فنایی، شفیعِ مُلکِ بقا
همیشه بوده و باشد کرم ، سجیّت تو
فدای طبع بلندت که چون رسول خدا
نبوده است جز احسان به خلق، عادت تو
گدای کوی تو هستم بگیر دستم را
که راز خویش نگفتم، مگر به حضرت تو
من از همان دم میلاد بر تو دل بستم
خمیر مایۀ من بوده از محبّت تو
عزیز مصرِ وجودم ، تویی تویی ، مولا
گرفته مُلکِ دلم را سپاهِ رحمتِ تو
نداشتم به دلم مِهرِ دشمنان شما
قسم به عصمت زهرا، قسم به عزت تو
به دوشِ ابر، ز چین تا به طالقان بنشست
کسی که داشت به دل، گوهر ولایت تو
تو حکمرانِ جهانی به حکم حضرت دوست
یقین اطاعت حقّ است در اطاعت تو
بنا به امرِ تو شد نقش پرده ، شیر ژیان
درید آنکه همی کرد هتکِ حُرمت تو
کبوتران ِ سبکبال ، در هوایِ تواَند
سپرده اند دل خویش بر امامت تو
روایت است زبانِ پرنده می دانی
فزون ز جاهِ سلیمان بُوَد جلالت تو
الا! که می خری از لطف آبرویم را
چگونه همچو منی ، دم زند ز مدحت تو
بریز شهدِ حلاوت به کامِ شعر ترم
که دلنشین شود ، آید پسند حضرت تو
اراده کرده خدایت، به پهنۀ دنیا
همیشه پهن بُوَد سفرۀعنایت تو
نفس نفس ، لب تو گرم ذکرِ رحمان بود
یکی بُوَد به خدا، خلوتِ تو ، جلوتِ تو
روایت است که هارون، کنیز زیبایی
روانه کرد به زندان ، پیِ اذیّت تو
تو گرم راز و نیاز و نمازِ خود بودی
به هم نخورد دمی، شور و حالِ خلوت تو
کنیز دید، نظر سوی او نیندازی
بگفت: آمدم اینجا به قصد خدمت تو
جواب دادی : بر تو چه حاجتم باشد؟
دلم به لرزه نیفتد ز سیرِ صورت تو
ز لطف و مرحمتت، رهنمای او گشتی
الا! تمام عوالم، فدای عصمت تو
به یک اشارۀ تو ، پرده ها کناری رفت
شناخت آن زن گمراه، شأن و عزّت تو
صفای روضۀ رضوان به کنج زندان دید
و حوریان کمر بسته ، بهر خدمت تو
بدید گوشۀ زندان ، بهشت داری تو
بدید جلوه ای از جایگاه و شوکت تو
نمود سجده و پیشانی اش به خاک گذاشت
دلش به سمتِ خدا رفت با هدایت تو
الا! ولیّ خدا ، ای امام خوبی ها
مدام غوطه ورم در بِحارِ نعمت تو
دلم سفر به سوی کاظمین می خواهد
تمام عمر، تپیده است با محبّت تو
کنم به حشر، مباهات بر همه حجّاج
اگر نصیب شود فرصتِ زیارت تو
وجود تو عَلَم دین و رکن ایمان است
فکنده بر سرِ خورشید، سایه رأیت تو
اگر اشاره کنی مردگان به پا خیزند
که دست قدرت حق است دست قدرت تو
تو ابرِ رحمتی و قلب من کویر، ببار
فزون ز قطرۀ باران بُوَد فضیلت تو
چکید اشک ز چشمم چو یاد آوردم
ز جور سِندی ملعون و رنج و غربت تو
به زهر کشت تو را دشمنِ قسم خورده
شرر فکند به دل، قصّه شهادت تو
به روی تختۀ در، پیکر تو را بردند
شکست پشت فلک، چون شکست حُرمت تو
ز"ایزدی" به صف حشر ، دستگیری کن
که نیست راه نجاتش مگر شفاعت تو
بیا و پاره مَکُن رشتۀ امیدش را
که بوده است از آغاز، در حمایت تو
کانون و بسیج مداحان شهرستان خمینی شهر
ایتا
👇👇👇
https://eitaa.com/kanalmadahanshaerankhomeinishahr
روبیکا
👇👇👇
https://rubika.ir/joinc/BHADIEBF0KXESQYVFIRPDFPRFTVUEOGG