15.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ جول اوستین👆
🍃🌸 راه های خداوند، بهتر از راه های ما انسان هاست 🌸🍃
@kanalmazhab
❣این پیام را برای بهترین دوستانتان بفرستید و با جول اوستین آشنایشان کنید❣
🍁در این شب زیبای پاییزی از خدای مهربان براتون یک حس قشنگ ، یک شادی بی دلیل ، یک نفس عطر خدا و آرامش خواستارم ♥️🍃
🍃🌸 شبتون پر از نگاه خدا 🌸🍃
@kanalmazhab
🍃🌸 سلام امام زمانم 🌸🍃
به خودم مینگرم سخت دلم میرنجد
به خودت مینگرم منبع خوبی هایی
سـد راه تـو منـم کاش بمیـــــرم آقا
بعد مرگم به گمانم که شما می آیی
😔💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@kanalmazhab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸ســـــلام
🍃🌸صبح زیبـاتون بخیر
🍃🌸یه دل شاد
🍃🌸یه لب خندون
🍃🌸یه دل بی غم
🍃🌸برای یکایکتون خواستارم
@kanalmazhab
⭕️ #عآشقانہمذٓهبے💕✨
مهم نیست چند تا ستاره توی آسمون هست ♥️🍃
من همیشه نگاهم به ماهه خودمه:)🌙
@kanalmazhab
⭕️ ۱۰ کشور با کمترین حداقل دستمزدها در دنیا
🔹جالب اینه که افغانستانو سوریه و عراقِ جنگ زده بین ۱۰ تا نیستن❗️
دودمانت بسوزه که با مردم چیکار کردی( مخاطب خاص)
@kanalmazhab
طُلوعِ حُجَة ☀️
⭕️ داستان زن زیبا ، خیاط و شیطان
♦️ زن به شیطان گفت :
آیا آن مرد خیاط را می بینی میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟
♦️ شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد سپس زن گفت :
اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد و آن زن به او گفت :
اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :
بفرمایید،خوش آمدید و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد سپس شیطان گفت :
اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم و آن زن گفت :
کمی صبر کن نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟!!
♦️ شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟
آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش. و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد و اطلاعات دیگری از شیطان نداریم 🌸🍃
@kanalmazhab