eitaa logo
کانون مداحان تیران وکرون
353 دنبال‌کننده
316 عکس
53 ویدیو
6 فایل
🇮🇷کانون مداحان شهرستان تیران وکرون🇮🇷 وابسته به اداره تبلیغات اسلامی پل ارتباطی با مدیرکانون شهرستان @amozeshmadahi7631 📞۰۹۱۳۲۳۲۸۳۵۵
مشاهده در ایتا
دانلود
آفرینش ز دولت زهراست کعبه مات عبادت زهراست نخل های فدک که چیزی نیست دوجهان ملک حضرت زهراست همه خدمت گذار فضه شدند فضه اما به خدمت زهراست پدرش هم که رفت تا معراج شک ندارم به دعوت زهراست گرچه با آب روزه اش وا شد نان عالم ز برکت زهراست زهد اورا ببین که کهنه حصیر بالش استراحت زهراست فاطمه در حمایت علی است و علی در حمایت زهراست "طاعت مفترض" که میخوانیم در حقیقت اطاعت زهراست ولی امر ماست مثل علی شیعه دینش ولایت زهراست شرح و تفسیر داده مادر را عمر زینب روایت زهراست راضیه عالمه اغیثینی مادرم فاطمه اغیثینی شاعر:
این تن غرق کبودی آسمان را محور است این سرِ از تخته آویزان به عالم سرور است جای او بر روی چشم ماست نه بر تخته چوب مردم! این محنت کشیده وارث پیغمبر است آنقدر سنگینی زنجیر زجرش داده است گردنش از دست‌های لاغرش لاغرتر است ساق پایش را ببیند دخترش دق می‌کند خوب شد که نیست اینجا، او ندیده مضطر است بچه هایش نذرها کردند آزادش کنند گرچه آزادست حالا، حیف دیگر پرپر است ای غلامان برروی دوش شما آقای ماست پس دهید اورا به ما، وقت وداع اخر است قاتل موسی بن جعفر زهر یا زندان نبود قاتلش توهین سندی لعین بر مادر است شیعیان هریک کفن در دستْ، اینجا آمدند کاظمین از واحسینا واحسینا محشر است گریه کن با حضرت موسی بن جعفر بر حسین گریه کن بر آن غریبی که به زیر‌ خنجر است ** خنجرش کند است می‌دانم ولی ای تشنه لب دست و پا کمتر بزن زینب دراین دورو بر است شاعر: ©
امسال هم گذشت تو از ما گذشت کن اوضاعمان خراب شد آقا گذشت کن وقتی پدر تویی همه کارت به حکمت است.. یا اینکه چوبمان بزن و یا گذشت کن.. هرجا شدیم بی خبر از تو حلال کن هرجا شدیم بنده ی دنیا گذشت کن از دوستان که خیر و محبت ندیده ای ماندی میان ما تک و تنها گذشت کن شرمنده ایم!شاهد ما گریه های ماست.. بدکرده ایم ما به تو اما گذشت کن اقا بحق ساقی عطشان کربلا! حرف از عموت آمده حالا گذشت کن افتاد برزمین و صدا زد حسین جان.. آبی نرفت خیمه زنها گذشت کن
هرچه عمرم رفت و شد مویم سپید چشم تو از من به جز غفلت ندید قصه ی من هم به پایانش رسید ناامیدم ناامیدم ناامید آمده عبد فراری سر به زیر یا مجیر و یا مجیر و یامجیر گرچه من نان علی را خورده ام دل به دست او، ولی نسپرده ام صاحبم را سالها آزرده ام آخر کارم شده افسرده ام شرم بر من!توبه کردم دیر دیر یا مجیر یا مجیر یا مجیر رفت از یادم که نوبت میرسد این شلوغیها به غربت‌ میرسد لحظه مرگم به سرعت میرسد نوبت آن قبر خلوت میرسد دوملک هستند آنهم سختگیر یا مجیر و یامجیر و یا مجیر دیگر این پرونده پیش قاضی است حضرت صاحب ز من ناراضی است من‌نماز و روزه هایم بازی است سالها کارم فقط لفاظی ست تو بزرگی و من آن عبد فقیر یا مجیر و یا مجیر و یا مجیر آخر از امروز و فردا کردنم بوی معصیت گرفته این تنم دوستی ها میکنم با دشمنم آنکه عمرش را هدر داده منم حضرت باران بزن بر این کویر یامجیر و‌یا مجیر و یامجیر غصه دارم غصه های بی حساب مستحقم تا بسوزم در عذاب مانده بهر من فقط یک انتخاب ناله از دل میکشم یا بوتراب من علی دارم!امامی بی نظیر یا مجیر و یامجیر و یا مجیر مستم و هشیار میگویم علی هرکه گفت از یار میگویم علی یکصدو ده بار میگویم علی جای استغفار میگویم علی او گرسنه نوکرانش سیر سیر یا مجیر یا مجیر یا مجیر گرچه ما خاریم گلشن کربلاست خاک ما گفته ست میهن کربلاست جنت عشاق اصلا کربلاست راه آدم گشتن من کربلاست کربلا راهم بده ای دلپذیر یا مجیر و یا مجیر و یامجیر در شلوغی های آن گودال تنگ گیسویی از پشت سر میخورد چنگ نیزه بود و تیغ بود و چوب و سنگ پیش زینب خورد طبل ختم جنگ ماند بی سر پیکری بین حصیر یا مجیر و یا مجیر و یامجیر
شهر را تا خبر لطف کریمان برداشت.. همه ی میکده را دیده ی گریان برداشت گریه کردیم و خدا بر سر ما دست کشید باری از شانه هر عبد پریشان برداشت تا که گفتیم ببخشید دلش زود شکست نام مارا خودش از دفتر خسران برداشت غصه خوردیم ولی غصه و غم هارا برد گفت باید که غم از سینه ی مهمان برداشت! پارسال آمده بودم که دگر توبه کنم باغ اعمال مرا آتش شیطان برداشت بعد یک عمر به این خانه پناه آوردیم گرد و خاک از تن ما با لب خندان برداشت کار ما خورد به یک مانع بسیار بزرگ تا که یک مرتبه گفتیم علی جان!برداشت دست در دست یداللهی مولا دادیم پای ما را علی از خار مغیلان برداشت دست خط علی امروز به تقدیر من است سختی راه ازین بنده ی حیران برداشت من شب قدر فقط کرببلا میخواهم باید از کرببلا توشه فراوان برداشت من حسینی شده ام چون که خودش خواسته است کام مارا پدر از تربت جانان برداشت علی امشب به سر سفره ی زینب رفت و.. طبق معمول عوض شیر و نمک نان برداشت امشب از فاطمه خیلی به عزیزانش گفت.. هرچه برداشت قدم فاطمه گویان برداشت آخرین لقمه ی نان را به یتیمانش داد کوفه را زمزمه آه یتیمان برداشت امشب ای کوفه علی پیش شما مهمان است صبح فردا وسط خون خودش غلتان است ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••
آنکه تقدیر مرا یک عمر پشت در نوشت... نام من را بین مهمان‌های تو آخر نوشت دیشب از بس گریه کردم صبح تحویلم گرفت دعوت من را برای این دو چشم تر نوشت جای نان می‌خواستم قدری تماشایش کنم حیف باشد محضر صاحب کرم از زر نوشت هرقدَر من معصیت کردم به روی من نزد قصه‌ام را تا ابد در خانه‌ی دلبر نوشت به من بی آبرو چه آبرویی داده است من بدی کردم ولی او صورت دیگر نوشت دست من را داد در دست علی مرتضی بعد ازآن نام مرا در دفترش قنبر نوشت یک علی گفتم تمام سیئاتم پاک شد سرنوشتم را خداوندِ علی، از سر نوشت آخر خط بودم و زهرا به فریادم رسید بعد ازآن بخت مرا از هرکسی بهتر نوشت کل دارایی من این است... عشقم به حسین! بین ثروتمندها اسم مرا مادر نوشت چشم وا کردم که دیدم ناگهان در هیأتم... دست زهرا در حسینیه مرا نوکر نوشت از همان‌موقع چه کیفی می‌کنم من با حسین! شرح آن‌ را باید از امروز تا محشر نوشت چندوقتی می‌شود دور از تو ماندم، وای من فطرست‌ را دست تقدیر عاقبت بی پر نوشت ** ای فدای اسم شیرینت «حسین جان» کز ازل حق به تقدیر گلویت کندی خنجر نوشت نیزه‌ها روی تنت یکجور رفته کج شده مزد "هَل مِن ناصرت" را با سنان لشکر نوشت شمر روی سینه‌ات مشغول ذبحت بود آه... قاتلت را مقتل اما، غُصه‌ی معجر نوشت
چشمم امروز اگر خیس شد و بارانی...  علت این است که مهمانم و در مهمانی  کرده حق رحمت خود را به گدا ارزانی عرفه روز حسین است و خداهم بانی همه در سایه‌ی الطاف حسین آمده‌ایم اصلاً انگار به بین الحرمین آمده‌ایم سهمم از زندگی بی تو‌ بداقبالی شد کار من بعد گنه مستی و خوشحالی شد بعد ماه رمضان کاسه‌ی من خالی شد ولی امروز که خواندی تو مرا، عالی شد! بعد یک عمر که هی این در و آن در گشتم دیدی آخر که سرانجام به تو برگشتم! به رویم هیچ نیاور که زمین افتادم من برای هوسم رشوه به شیطان دادم باغ خشکیده شدم فاطمه کرد آبادم من ازآن روز که عبد علی‌ام آزادم جان آقام علی عفو کن الآن همه را کم نکن از سر ما مادریِ فاطمه را هرچه شد مهرِ علی را که ندادم زکفم موقع نوکری‌ام گُم نشد اصلا هدفم خاکم اما به روی دامن شاه نجفم با هرآنکس که علی‌دوست نباشد طرفم! با علی وعده گرفتم دم ایوان طلا اربعین از نجف او بروم کرب و بلا گریه‌ی هر شبه و ناله‌ی توأم داریم همه‌ی سال به دل شور محرم داریم ما فقط یک شبِ سوم بخدا کم داریم با رقیه شرف هر دوجهان هم داریم اوکه امروز خودش قبله‌ی حاجات شده روی دوش عمویش گرم مناجات شده روزی از عرشِ خداوند، نگین می‌افتد زینت دوش عمو روی زمین می‌افتد با لگدها به یسار و به یمین می‌افتد طفل با ضربه‌ی سیلی به یقین می‌افتد گرچه امروز به دستش زر و زیور دارد بعد یک ماه دگر غصه‌ی معجر دارد ✍ و
می‌گذرد روز و شب، زندگي‌ام با علي بنده‌ی يا هو شدم، بنده‌ی مولا علي عرش خدا كرده است، شهر نجف را علي فاضل و افضل علي، عالي و اعلی علي جان علي فاطمه،  هستي زهرا علي‌ بنده‌ی بنده نواز، خاكي بالا نشين وصله‌ی نعلين او، نقطه‌ی ثقلِ زمين مالک روز جزا، حاكم في يوم دين موقع طوفان كه شد، گفت خدا اينچنين... نوح! پريشان نباش، زود بگو يا علي ای دل اگر عاشقی، درپی دلدار باش پشت درِ خانه‌ی، حیدر کرار باش جان بده پای علی، میثم تمار باش خسته نشو در بزن، عاشق این کار باش دل بِکَن و دل بِبُر، از همه الا علی دست گدا خالي و، دست كريمان طلاست بر سر خوان علي، روزي مهمان طلاست در نجف مرتضي، قطره‌ی باران طلاست شكر خدا بر سرم، سايه‌ی ايوانْ طلاست  عزت امروز علي، عزت فردا علي ساقي كوثر علي، نَفْسِ پيمبر علي زينت منبر علي، فاتح خيبر علي از همه بهتر علي، ظاهر و مظهر علي يا علي حيدر علي، يا علي حيدر علي شيعه ی حيدر بگو، يكصد و ده تا علي چشم علي روشن است، تا قمرش فاطمه است شكر خدا می‌كند، دور و برش فاطمه است پشت نكرده به جنگ، پشت سرش فاطمه است كِيْ به زمين مي‌خورد، تا سپرش فاطمه است فاطمه وقتي كه رفت، شد تك و تنها علي شاعر:
و گریه‌کن‌های حُسینیم و گدای حَسَنیم خاکِ پاهای حُسینیم و برای حَسنیم جمع ما را حَسن آورد سوی کربُبَلا کربلایی شده‌ی خیر دعای حَسنیم صورِ "این الحَسَنیون" که قیامت بزنند با حُسین بین صفوف رفقای حَسنیم کوری چشم همان‌ها که رهایش کردند... تا خداییِ خدا هست، به پای حَسنیم نوکر آن است که قربانی یارش باشد هم فدایی حُسینیم و فدای حَسنیم ما به این کربُبَلا شهر حَسن می‌گوییم که در آن خیره به شش‌گوشِ طلایِ حَسنیم.. کربلا آمده‌ای! خرجی تو با حَسن است اربعین ما همه مهمان عطای حسنیم به حسن بوده اگر حاجت مارا دادند زیر این قُبه همه زیر عبایِ حَسنیم عطر سیب حرمش را ز بقیع آوردند به‌خدا پیشِ حسین، مستِ هوای حَسنیم... هیچکس نیست زیارت کند اورا امروز داغداران غمِ صحن و سرای حَسنیم تشتِ خونینِ حَسن، مقتلِ خونینِ حُسین هم عزادار حسین، هم به عزای حَسنیم ✍ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
خداوندی که لیلای حسین است... خودش هرجوره شیدای حسین است ز گریه پاک کردم چشم خود را... به‌روی چشم من جایِ حسین است اگر هر شب به هیئت می‌روم من دلیل آن "بفرمای" حسین است به‌جای خوب‌ها من‌ را سوا کرد خدایی عشق، معنای حسین است ملالی نیست! دنیادوستم من اگر دنیام دنیای حسین است گناه از شهر رفت و نور آمد خداراشکر، غوغای حسین است خجالت می‌کشم از روی ماهش که زحمت‌های ما پای حسین است چرا بیمارها نومید باشند؟! امید ما مداوای حسین است خوشم با آفتاب کربلایش گلستان، بین صحرای حسین است برات اربعینم را بگیرید علاج کار، امضای حسین است ** جوانان بنی‌هاشم بیایید عبا پُر از علی‌های حسین است ✍
یا بسوزان در میان شعله خاکستر شوم یا ببخش این بنده را، آدم شوم، بهتر شوم بنده‌ی بد را زدن کاری ندارد، تو نزن جای آن، راهم بده در خانه‌ات نوکر شوم من "قیامت" پیش‌ِرو دارم که گریه می‌کنم وای اگر آن‌روز عریان وارد محشر شوم هر عذابی هست، باشد من تحمل می‌کنم نه نمی‌خواهم که ننگِ آلِ پیغمبر شوم رحمت تو بیشتر از این گناهان من است مرگ‌ بر من، گر که یک لحظه جدا زین دَر شوم من از اول خاک بودم، خاکِ نعلین علی پس خدا! نگذار تا روزی که هستم زَر شوم ای گنهکاران! گرفتاران! علیکم بالنجف دارم امشب می‌روم در محضرش قنبر شوم * * فاطمه امشب می‌آید کربلا پیشِ حسین کاش من‌هم همسفر با حضرت مادر شوم یا بُنیَّ! دِشنه دَست اَز حَنجر تو بَر نَداشت حَق بِده اَز داغِ ذِبحت دَم‌به‌دَم مُضطر شَوَم... 🔸️شاعر:
چقدر دغدغه داری وصال سر برسد؟! دوباره یارِ سفر کرده از سفر برسد چقدر دغدغه داری که روسفید شوی؟! به حد وسع، برای فرج مفید شوی چقدر بهر دفاعش قلم به دست شدی؟! چه روزها که فقط منفعت‌پرست شدی چقدر از غمش افتاده‌ای به کم خوابی؟! زمان پیری‌ات آمد! هنوز هم خوابی! چقدر محضر او دیده‌ی تر آوردی؟! ادای منتظران را فقط دراوردی بیا به کار بیاییم، انحطاط بس است عمل کنیم، که بازی با لغات بس است بیا که مونس شب‌های خلوتش باشیم به‌ جای ننگ شدن، باز زینتش باشیم بیا که تا نفسی هست، دم ز او بزنیم به جای مردم دنیا به یار رو بزنیم بیا که جز درش از هر دری جدا باشیم کنار او همه راهی کربلا باشیم :: خدا کند که بسوزیم و  آه.. گریه کنیم بخواند او، همه تا قتلگاه گریه کنیم بخواند از بدنی که به بوریا مانده که داغ او به دل اهل روستا مانده ✍
کم کم مسافران سحر را خبر کنید با ذکر یا حسین به مشهد سفر کنید خود را میان صحن رضا دربه‌در کنید شب تا اذان صبح به گنبد نظر کنید داریم اهل رحمت مخصوصه می‌شویم آماده‌ی زیارت مخصوصه می‌شویم باید تمام همت خود را به کار بست حالا که بار عام شده کوله‌بار بست با جبر عشق، در به‌رویِ اختیار بست دل را به حلقه‌های ضریح نگار بست در طوس برگزار شده اعتکاف ما صد حج واجب است ثوابِ طواف ما شکرخدا که از فُقراییم تا ابد از حاجیانِ کوی رضاییم تا ابد پیش رضا کنار خداییم تا ابد ما راهیانِ کرببلاییم تا ابد در صحن کهنه بود که تأييد ما رسید آقا نگاه کرد و روادید ما رسید ای کربلا نرفته حرم را بهانه کن دل را بیا به جاده‌ی مشهد روانه کن یک گوشه‌ای ز صحن رضا آشیانه کن پیش کریم، نوکری عاشقانه کن آنجا برات کرببلا زود می‌رسد هی خونِ دل نخور، بخدا زود می‌رسد آقا خودش غریب و به فکر غریب‌هاست مرثیه‌خوانِ روضه‌ی یابن شبیب‌هاست هرشب دلش شکسته‌ی شیب الخضیب‌هاست آزرده از مزاحمت نانجیب‌هاست یک عمه بود و لشکر اوباشِ بی حیا عالم فدای شیرزن دشتِ کربلا ✍
نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت همیشه از غم بی انتها حکایت داشت قد خمیده‌ی امروز، ارث دیروز است چقدر پیری‌ام از کودکی شکایت داشت اگرچه آتش زهر است در تنم اما نشد حریف دلم هرچقدر قدرت داشت شبیه عمه نشسته نماز شب خواندم نماز خواندن من هم به او شباهت داشت به یاد حمله‌ی بد موقع اراذل بود که این دو چشم به بیداربودن عادت داشت چگونه می‌رود از خاطرم غروبی که هزارسال برای دلم مصیبت داشت نه هیچ‌کس کمک شاه تشته‌لب می‌کرد نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت پناه رفت و زن و بچه بی پناه شدند به نیزه رفتن او قیمت اسارت داشت خرابه بود که هم‌بازی مرا کشتند همان زمان که ز هجر پدر شکایت داشت همان زمان که تنش را کبود می‌کردند همان زمان که ز درد شدید لکنت داشت ز داغ آن نَفَس بند آمده ز کتک نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت ✍
ستم روزگار یادش هست غم لیل و نهار یادش هست دیده‌ی اشکبار یادش هست آن‌همه قلب زار یادش هست روضه‌ی بی شمار یادش هست نیمه جان بین بستر افتاده  باز تب کرده، مضطر افتاده به لبش ذکر مادر افتاده یاد یک جای دیگر افتاده چادر پرغبار یادش هست زهر کرده اثر به اعضایش ناتوان دست و بی رمق پایش ترک افتاده است لب‌هایش العطش العطش شد آوایش لب زخمی یار یادش هست پیر بود و خمیده قامت بود خانه‌اش کل سال هیأت بود به تنش ردی از جسارت بود قاتلش روضه‌ی اسارت بود لحظه‌های فرار یادش هست همه‌ی عمر خود پریشان بود یاد جدش همیشه گریان بود آی مردم حسین عطشان بود آبروی قبیله عریان بود یک تن و ده سوار یادش هست عمه‌هایش چقدر ترسیدند کوچه‌های شلوغ را دیدند مست‌ها آمدند رقصیدند به سر روی نیزه خندیدند زینب بی قرار یادش هست ✍