eitaa logo
کانون مداحان تیران وکرون
356 دنبال‌کننده
320 عکس
55 ویدیو
6 فایل
🇮🇷کانون مداحان شهرستان تیران وکرون🇮🇷 وابسته به اداره تبلیغات اسلامی پل ارتباطی با مدیرکانون شهرستان @amozeshmadahi7631 📞۰۹۱۳۲۳۲۸۳۵۵
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ . آرام سر آسمانهای اعلا/به زیر قدمهای صادق دل غصه دار محبین/بسوزد ز غمهای صادق فدای امام غریبی/که شد کشته ی زهر کینه ز داغ عزیزی پیمبر/شده محشری در مدینه بُوَد ذکر لبها/چو حیدر چو زهرا در این سوگ عظمی/واویلا واویلا واویلا واغربتا... ز طاغوتیان زمانه/چه ظم و ستم ها که دیده شبانه پیاده خدایا/پی مرکبی می دویده قسم بر غم بی حد او/غمش بر دل ما نشسته بمیرم بمیرم بمیرم/که شد حُرمت او شکسته بمیرم که جانش/شد از غصه بر لب بگرید بگرید/به غمهای زینب واویلا واغربتا... سلامم بر آن بانویی/به اشک و به قلب شکسته شده وارد شام و کوفه/ولیکن به دستان بسته سر دلبرش روی نیزه/به لبهای او ذکر یا رب زنان کف زنان گرد محمل/وَ نامَحرمان دور زینب به نی قاری او/بخواند چو قرآن شود ذکر لبهاش/حسین جان حسین جان یا حسین یابن الزهرا...
ابرغم پوشيده شد ز ابرغم و درد ،خانه ات آتش  زبانه می كشد از آشيانه ات پور خليل بودی و ديدی به چشم خويش نمروديان زدند ، شراره به خانه ات افلاكيان به گريه و ضجّه در آمدند ديدند تا شكست ، نماز شبانه ات بودی به ياد غُربت توفانی علی شد بسته با طناب ،اگر دست و شانه ات از كوچه ای كه راه به زهرا گرفته اند كردند سوی دشمن ظالم  روانه ات برخاك كوچه ی بنی هاشم ،روا بود ريزد اگر که اشك غم و ،دانه دانه ات بُردند پا بُرهنه تو را، گفتی ای حسين من گريه می كنم به غم  نازدانه ات دادی چراغ علم و شرف بر همه ،ولی جزخون دل نداد ، به دنيا  زمانه ات پاشيده اند بر جگر تو، اگرچه زهر پيچيده است درهمه ، عالم ترانه ات قدر تو نيست درخور فهم زمينيان آگه ز قدر توست ،خدای يگانه ات باگريه می سرود«وفایی» ،كه ای امام امشب ز اشك خويش ،گرفتم نشانه ات
السلام ای صادق آل علی قلب شیعه با ولایت منجلی السلام ای صادق آل عبا ششمین منجی دین مصطفی السلام ای مظهرحی مبین شیعیان را تا صف محشر معین السلام ای گلعذار فاطمه دیده گریان بی قرار فاطمه نجل زهرا جان پیغمبر تویی غنچه ای از گلشن حیدر تویی در کمال و در بلاغت حیدری از تمام شیعیان دل می بری در ره قرآن و عترت لایقی رهبر شیعه امام صادقی چون علی آموزگار مکتبی مقتدایی و رئیس مذهبی در صبوری چون امام مجتبی نور چشمان همه اهل ولا بر علی و فاطمه نور دو عین رهرو مولای مظلومان حسین در عبادت همچو زین العابدین روشنی‌بخش قلوب مؤمنین روشنیِ دیده ی باقر تویی همچو بابت طیب و طاهر تویی ای گل بستان سرای اهل بیت منشاء لطف و عطای اهل بیت در میان خلق عالم بی قرین شیعه را حبل المتین حصن حصین زینت شهر مدینه قبر تو صبر هم گشته خجل از صبر تو گرچه باشد قدر و جاه تو رفیع مرقدت با خاک یکسان در بقیع مهر تو بر شیعه عزت می دهد مرقد تو بوی جنت می دهد گرچه بودی بر همه یار و حبیب لیک بودی بین شهر خود غریب بارها قلب تو را آزرده اند سوی مقتل پا برهنه برده‌اند آمده دشمن ز بام خانه ات از ستم آتش زده کاشانه ات گرچه از جور و جفا پژمرده ای رهرو زهرای سیلی خورده ای یاد زهرای حزینه کرده ای یاد بازو، زخم‌ِسینه کرده ای یاد مسمار و در و ضرب لگد خواست مادر از کنیز خود مدد پشت در غنچه ز شاخه شد جدا محسن شش ماهه ی او شد فدا یاد اشک چشم حیدر بوده ای یاد زینب، داغ مادر بوده ای زخم حیدر را عدو می زد نمک فاطمه را پیش او می زد کتک مادرت را وحشیانه می زدند با غلاف و تازیانه می زدند با کتک بار ولایت می ‌کشید حیدر از زهرا خجالت می کشید سوختی تو زان همه رنج و محن اشک جانسوز حسین، آه حسن یا (رضا) در کام کن دیگر زبان سوخت قلب مهدی صاحب زمان گرچه گویی تو سخن بی واهمه در مدینه گریه کن بر فاطمه ما تو را با هر بدی هم می خریم از کرامت در مدینه می بریم
به تعلیم بشر مولای مکتب هرزمان برخاست به تاییدش خدا فرمود برپا پس جهان برخاست شگفت انگیز توحید مفضل شعله ور می شد که وقت خواندنش دود از سر افلاکیان برخاست میان شیعیان با او حکومت فتنه می انداخت تقیه نشر پیدا کرد و فتنه از میان برخااست و مفتاح الحقیقه قفل های بسته را وا کرد و مصباح الشریعه نور شد تا آسمان برخاست چنان مور و ملخ عرفان کاذب رخنه در دین کرد که صادق با لوای حق به جنگ غالیان برخاست کسی که کربلا را در قیام علم او آموخت در این مکتب همیشه سربلند از امتحان برخاست زراره حمیری جابر امینی مجلسی طوسی تبار دوستان در اصل از این دودمان برخاست غبار قبر حیدر را نخستین بار او بوسید پس از آن بوسه، در شهر نجف آن آستان برخاست چو هارون در تنور امتحانش می توان افتاد ولی از سفره مهرش چگونه می توان برخاست پسر یک بار دیگر ارث غربت برد از مادر دوباره در مدینه آتشی از آشیان برخاست میان کوچه می افتاد و هی مگفت وااُماه بمیرم من که از جانش نوای الامان برخاست دل اولاد او خون شد که او در کاخ حمرا رفت همینجا بود که آه از نهاد روضه خوان برخاست گمانم روضه ی شیخ الائمه این سخن باشد کجا در مجلس منصور چوب خیزران برخاست امان از مجلس شام و امان از خاطرات تلخ که طفلی بر زمین افتاد هرجا ساربان برخاست . . رقیه گوشه ای زانو بغل کردو  به خود می گفت چرا بابا سرت آمد ولیکن بوی نان برخاست ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
تو گل باغ ولایی مولا یوسف آل عبایی مولا صادق آل‌ محمد هستی ششمین نور هدایی مولا کرم از هر نگهت می بارد صاحب جود و سخایی مولا با احادیث پر از حکمت خویش شیعه را راهنمایی مولا ما همه درد، تو درمان همه درد ما را تو دوایی مولا شهر یثرب شده منزلگه تو ساکن شهر صفایی مولا هر گرفتار که سویت آید گره از کار گشایی مولا همچو جد و پدر و مادر خویش تو معین الضعفایی مولا علم پیغمبر اکرم در توست شمع جان علمایی مولا گرچه در غربتی همچون حیدر مظهر صبر خدایی مولا دارم امشب به دل سوخته ام در غمت حال و هوایی مولا من بمیرم به ره دین خدا جان تو گشته فدایی مولا همچو جدت به میان آتش داشتی کرب و بلایی مولا از غم آن همه ظلم و کینه داشتی شور و نوایی مولا دستگیر همه عالم اما کشته ی زهر جفایی مولا امشب از سوز جگر در غم تو می کنم نوحه سرایی مولا شاد در محشرم از این همه لطف که تو ارباب (رضایی) مولا
باز هم نوبتِ مدینه شُد و در غَمَش باز کربلا میسوخت باز در کوچه‌یِ بنی هاشم خانه‌ای بینِ شعله‌ها میسوخت نیمه شب ریختند در خانه مو سپیدی به ریسمان بستند درِ آتش گرفته را اما ناگهان رویِ کودکان بستند به پَرِ دامنی ولی اینبار آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت پدر از خانه رفت شُکرِ خدا پهلویِ او به میخِ در نگرفت نَفَسَش بند آمده نامرد در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش پیرمرد است میخورد به زمین بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش شرم از رنگِ این محاسن کُن رحم کُن حالِ کودکانش را این چنین رفتن و زمین خوردن درد آورده استخوانش را حق بده که به یادِ او انداخت گَرد و خاکی که بر محاسن داشت مادرش را که تا درِ مسجد داغِ بابا عزایِ محسن داشت حق بده که به یادِ او انداخت عرقِ سردِ رویِ پیشانیش خونِ رویِ جبینِ جدش را عمه و رنجِ کوچه گردانیش حق بده که به یادِ او انداخت عمه‌اش را گُذر گُذر بردند از مسیری که ازدحام آنجاست یعنی از راهِ تنگ‌تر بردند حق بده که به یادِ او انداخت گیسوانش که خاک آلود اند گیسویی را که در دلِ گودال غرقِ خون رویِ خاکها بودند رویِ این کوچه‌ای که از سنگ است همه جایش نشانیِ او بود یادِ یک حنجر است این دفعه نوبتِ روضه خوانی او بود هرچه او بیشتر نَفَس میزد بیشتر می‌زدند زینب را تیغشان مانده بود در گودال با سپر می‌زدند زینب را چادرش زیرِ پایِ او پیچید بین نامحرمان زمین اُفتاد از سَرِ تَلِّ خاک تا گودال با کَمَر میزدند زینب را سَرِ شب کودکان همه در خواب تا سحر می‌زدند زینب را یک نفر در میانِ گودال و صد نفر می‌زدند زینب را حسن لطفی
نیکو مرام ای دل بیا به حضرت صادق سلام کن دستی به سینه ات بگذار احترام کن روی نیاز خویش ببر بر در کریم با او بگو به سائل خود لطف عام کن هارون مکی تو کجا من کجا، ولی یک التفات و مرحمتی برغلام کن هرگز خدا نگیرد ازاین دل، ولای تو این سایه را به روی سرم مستدام کن یک جذبه ی نگاه تو ما را عوض کند ما را به یک اشاره، تو نیکو مرام کن ما راببر به صحن بهشت بقیع خویش دل رامقیم روضه ی دارالسّلام کن روزی که رستخیز قیامت شروع شد امضا بزن تو نامه ی ما را تمام کن یارب دعای قلب «وفایی» همین بود ما را تو رو سفید به پیش امام کن
وارث خلیل ای آن که صحن دل شد ،دارالزیاره ی تو پیوسته جاودان است، یاد هماره ی تو شیخ الائمه ای و، دریای فضل و دانش پیدا نبوده و نیست، هرگز کناره ی تو ای آسمان علم و، ایمان و فضل و تقوا نور علوم تابد، از هر ستاره ی تو دانشوران عالم ،مبهوت و مات گشتند گاهی ز«مؤمن طاق»،گه از«زراره ی» تو تو وارث خلیلی، ای آن که برغلامت آتش شود گلستان ،بایک اشاره ی تو عین لهی و نور،حق تابد از جبینت غرق خدا شود دل، با یک نظاره ی تو یک باره جود کردی، برسائل در خود آمد که باز بیند، لطف دوباره ی تو وقتی تو را زخانه، با دست بسته بردند چیزی نبود آن جا ،جز صبر چاره ی تو آتش به خانه ی تو، تا دشمنان فکندند هستی از این مصیبت، شد پُر شراره ی تو زهر ستم دلت را ،تا کرد پاره پاره دل های عاشقانت، شد پاره پاره ی تو از درگه خداوند ،دارد طلب«وفایی» آید بقیع و بیند، دارالزیاره ی تو
گوشه ای از حرای حجره ی خویش نیمه شب ها،خدا خدا می کرد طبق رسمی که ارث مادر بود مردم شهر را دعا می کرد هر ملک در دل آرزویش بود  بشنود سوز ربنایش را آرزو داشت لحظه ای بوسد مهر و تسبیح کربلایش را هر زمان دل شکسته تر می شد «فاطمه اشفعی لنا» می خواند زیر لب با صدای بغض آلود روضه ی تلخ کوچه را می خواند عاقبت در یکی از آن شب ها دل او را به درد آوردند بی نمازان شهر پیغمبر سرسجاده دوره اش کردند پیرمرد قبیله ی ما را در دل شب،کشان کشان بردند با طنابی که دور دستش بود پشت مرکب،کشان کشان بردند ناجوانمردهای بی انصاف سن و سالی گذشته از آقا !؟ می شود لااقل نگهدارید حرمت گیسوی سپیدش را پابرهنه،بدون عمامه روح اسلام را کجا بردید؟ سالخورده ترین امامم را بی عبا و عصا کجا بردید؟ نکشیدش،مگر نمی بینید!؟ زانویش ناتوان و خسته شده چقدر گریه کرده او نکند؟ حرمت مادرش شکسته شده ای سواره،نفس نفس زدنش علت روشن کهن سالی است بسکه آقای ما زمین خورده!؟ در نگاه تو برق خوشحالی است جگرم تیر می کشد آقا چه بلاهایی آمده به سرت! تو فقط خیزران نخورده ای و شمر و خُولی نبوده دور و برت به خدا خاک بر دهانم باد شعر آقا کجا و شمر کجا!؟ حرف خُولی چرا وسط آمد؟ سرتان را کسی نبرد آقا؟ به گمانم شما دلت می خواست شعر را سمت کربلا ببری دل آشفته ی محبان را با خودت پای نیزه ها ببری شک ندارم شما دلت می خواست بیت ها را پر از سپیده کنی گریه هایت اگر امان بدهد یادی از حنجر بریده کنی وحید قاسمی
می سوخت بین شعله ها بال و پر تو آتش نشد شرمنده از موی سر تو از نعره مستانه یک نامسلمان آن شب پرید از خواب شیرین دختر تو دست خدا را باز بستند این جماعت آقا چه خالی بود جای مادر تو با رفتن تو آسمان هم گریه می کرد آن شب نبود عمامه ای روی سرتو پای برهنه پشت یک مرکب دویدن نگذاشت نایی در میان پیکر تو در کوچه های خلوت شهر مدینه تنها غریبی بود یار و یاور تو دیدند خیلی داغدار کربلایی شام غریبان شد به پا در محضر تو جای هزاران سجده شکرانه دارد خنجر نیامد بر ضریح حنجر تو محمد حسین رحیمیان
استشفای همه مریضان مخصوصامریض مد نظر خیرارجمندحاج رمضان فرقانی. آرزوی سلامتی برای ایشان از درگاه خداوند منان داریم اللهم اشف کل مریض🤲🤲🤲
امام صادق میان دود وآتش دیده ام کاشانه ام را به مانند دلم سوزانده دشمن خانه ام را چوآتش شعله ور بود دوچشم من به دربود به یادم آمدآنروز که مادر درخطربود شدم نیمه جان روم زین جهان رسیده برلبم جان/ میان کوچه یاد از غربت پروانه کردم به اشک دیده یاد از عمه ی دردانه کردم دلم شدپاره پاره بگویم بااشاره که ازگوش رقیه کشیدن گوشواره شدم نیمه جان روم زین جهان رسیده برلبم جان/ چه شبهایی که نام مادرم رابی ادب برد مرادرمجلسی بردن که برزخمم نمک خورد دوچشمم پر زآبه دلم شام خرابه کی میگه اجر قرآن ته جام شرابه شدم نیمه جان روم زین جهان رسیده برلبم جان/
نوحه امام صادق ع پسر فاطمه، حضرت صادق سلام بر تو از جانب، نوکر عاشق سلام مذهبم جعفری - دلربای منی (امام صادق، امام صادق)۲ * کافر از گردش چشم تو سلمان شود آتش از یک نگاه تو گلستان شود ای به جانها ولی - شافع امتی (امام صادق، امام صادق)۲ * چه ستم ها به تو ز سوی اعداء شده شعله ور خانه ات چو بیت زهرا شده پشت در تا فتاد - یاد مادر فتاد (امام صادق، امام صادق)۲ * همچو حیدر چرا، دست تو را بسته اند سوی منصور دون ز کین چرا برده اند ای غمت بیکران - پشت مرکب دوان (امام صادق، امام صادق)۲ * نام زینب در آن میان بود بر لبت یاد او در میان کوچه ها در سرت گفته واویلتا - کربلا کربلا (امام صادق، امام صادق)۲ * جسم پاک تو را در سه کفن بسته اند بی کفن پیکر جد تو دفن کرده اند پاره تن یاحسین - بی کفن یاحسین (یاحسین جان - یاحسین جان)۲
۵۱ (امام جعفر صادق ع) ای نور دل فاطمه و حیدر کرار هستی تو امام از نسب احمد مختار در سپهر عصمت،خورشید مدینه در باغ ولایت،یاس بی قرینه یا امام صادق۲ قدر تو میان همگان قدر رفیع است قبر تو گل فاطمه در خاک بقیع است باشد ز کرامت،مهر تو به سینه شیعه تا به محشر،عاشق مدینه یا امام صادق۲ ای آن که تویی حامی دین مظهر تقوا از دشمن دین دیده ای تو رنج و ستم ها از این همه کینه،محزون شده ای تو از غربت قرآن،دلخون شده ای تو یا امام صادق۲ دلخون شده ای از ستم و جور زمانه آتش زده آن دشمن دین بر در خانه زد آتش کینه،از خانه زبانه از سوز غریبی،اشک تو روانه یا امام صادق۲ ای آن که چو زهرا و علی هستی تو مظلوم از کینه و با زهر ستم گشته ای مسموم تو نور خدایی،تو شمس ولایی در راه ولایت،گشتی تو فدایی یا امام صادق۲
شهادت امام صادق علیه السلام صدق سخن های کلیم الله طوری   روح مسیحی ، حلم ایوب صبوری ذکر نجات یونس و آرامش نوح صوت خوش داوود در متن زبوری شرح کتاب آیات جان بخش لب توست با چشم های روشنت تفسیر نوری با قال صادق ها چراغ راه مایی  همراه مان تا موسم سبز ظهوری هارون مکی  را که عشقت شعله ور کرد  در شعله ی خود کی بسوزاند تنوری گفتم تنور آتش به جان خرمنم ریخت  با یاد زخمی کهنه در کابوس دوری این شهر قبل از خانه ات سوزانده در خود دیوارو میخ و شعله و جام بلوری 🔸شاعر: سعیده کرمانی
بسمه‌تعالی انالله و انا الیه راجعون جناب آقای حاج ناصر کرمی با تسلیم به مشیت الهی و با نهایت تاسف ضایعه‌ی درگذشت برادرزاده‌ی گرامیتان مرحوم علی کرمی را به شما و سایر بازماندگان تسلیت عرض نمونده، برای آن مرحوم علو درجات توام با رحمت واسعه‌ی الهی و برای شما و دیگر بازماندگان صبر، صحت سلامتی و طول عمر باعزت از درگاه ایزد منان خواستارم. روحش شاد.
گرچه شوال ولی داغ محرم با اوست پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست مثل جدش شده در کنیه «اباعبدالله» در بقیع است ولی کرب و بلا هم با اوست شیعه را کرب و بلا گرچه علمداری کرد جعفری مذهبمان کرده و پرچم با اوست من اگر مورم اگر هیچ ولی می‌‌دانم «او سلیمان زمان است که خاتم با اوست» زندگی‌نامه ی او سطر به سطرش روضه‌ست که مصیبات همه عالم و آدم با اوست در غمش اشک، اگر ریخت اگر جاری شد بانیِ روضه ی سقاست و زمزم با اوست لفظی از کوچه در این مرثیه محزون‌تر نیست وارث محنت زهراست اگر غم با اوست     @nohe_sonnati
باید غزل سرتاسرش آتش بگیرد شاعر بسوزد دفترش آتش بگیرد از داغ پی در پی سزاوار است شیعه با گریه مژگان ترش آتش بگیرد وقتی کبوتر در قفس محبوس باشد ای وای اگر بال و پرش آتش بگیرد وقتی زنی پشت در خانه ست هرگز خانه نبایستی درش آتش بگیرد سخت است پیش چشم مردی که به نیزه ست دار و ندار خواهرش آتش بگیرد گیرم به غارت رفت گردنبند طفلی دیگر چرا پس معجرش آتش بگیرد؟ فرزند ابراهیم در آتش بعید است یک تار از موی سرش آتش بگیرد مرد خراسانی! ببین هارون مکی حاشا که یکدم باورش آتش بگیرد تا پنج تن یار حقیقی نیست باید شیعه نگاهِ بر درش آتش بگیرد @nohe_sonnati
دوبیتی مائیم و هدایت امام صادق مدیون روایت امام صادق ای کاش که در مدینه بودیم همه در روز شهادت امام صادق @nohe_sonnati
دوبیتی او گریه به غصه های مادر می کرد وقتی که نظر به آتش در می کرد از خانه چو دست بسته او را بردند یاد از غم تنهایی حیدر می کرد @nohe_sonnati
بسمه تعالی  (پیام تسلیت رئیس اداره تبلیغات اسلامی شهرستان تیران وکرون درپی درگذشت قاری قرآن کریم جناب آقای حسن غلامی) ▪️کتاب شریف آسمانی ما، آیینه‌ای است که در بلندای آن تعالی روح و بالندگی انسان ظهور و بروز می‌یابد.▪️ 🌾قاریان و حاملان قرآن کریم معلمان و مبلغانی هستند که در این آیینه، جان و روان خویش را جلا داده و نور این مصحف آسمانی را به کام مشتاقان هدایت و تربیت می‌نوشانند. 🏴مرحوم آقای حسن غلامی معلمی بزرگوار و فرهیخته‌ای مهذب بودند که به برکت انس و همراهی با آیات الهی و با زندگی بر مدار تعالیم قرآن و معارف اهل بیت علیهم السلام توانستند در عمر شریف خود، الگویی مناسب برای همه علاقه‌مندان به راه کمال قرآنی باشند. اینجانب ضایعه تأسف‌بار درگذشت این قاری تربیت یافته مکتب قرآن کریم را تسلیت عرض نموده و برای بازماندگان ایشان آرزوی صبر و اجر از درگاه ایزد متعال را خواستارم اصغر ادریسی رئیس اداره تبلیغات اسلامی شهرستان تیران وکرون
هدایت شده از اصفهان رضوی
📸 به همت خادمیاران ویاوران کارگروه مداحان رضوی کانون محله ای خورشیدهشتم شهرستان تیران وکرون چهلمین انجمن چهارشنبه امام رضایی با آموزش مداحی همراه با پرچم گردانی حضرت اباالفضل (ع) برگزار گردید . 🚩 🚩 ‌🚩 🚩 🚩 🚩
خواستی عمامه برداری اگر نگذاشتند از تن جدّت ولیکن پیرهن برداشتند شخم زد ده اسب جدّت را و بعدش کوفیان تیغ ها و نیزه ها را روی جسمش کاشتند پیکرش را دشنه ها هر قدر برمی داشتند سنگ اندازان به رویش سنگ را انباشتند سر بریدن، ارباً اربا، تاختن، جای خودش عمه را بر دیدن این صحنه ها وا داشتند خوب شد سالم به خانه آمدی اما حسین پیکری از او برای خواهرش نگذاشتند
کشید بند طناب و تو را زمینت زد میان کوچه تو را بی هوا زمینت زد همین که پا شدی از جا دوباره افتادی دوباره کینه ی آن بی خدا زمینت زد بلند شو که دوباره جسارتی نکند چه ها نگفت به تو، هر کجا زمینت زد رسیده ای وسط کوچه ی بنی هاشم صدای ناله ی خیرالنسا زمینت زد صدای سیلی و آن گوشواره می آید صدای سیلی او بی صدا زمینت زد فدای گریه ی تو یا مروج العاشور همیشه یاد غم کربلا زمینت زد سری که گشت جدا از قفا شما را کشت سری که رفت روی نیزه ها زمینت زد میان شعله به یاد رقیه افتادی کشید بند طناب و تو را زمینت زد
چون خلیل الله، اما شعله گلزارش نشد آن که آتش آمد و حُرمت نگه دارش نشد گنج علمش زیر طوق جهل بی دینان اسیر دست ظلمت کیشِ دوران، یار افکارش نشد سرگذشتش را پر از مهر و گذشت آورده اند قدر دانی، پاسخ آن کوه ایثارش نشد صبح صادق بود اما تیره شد ایام او سهم ظالم، یاریِ چشمان بیدارش نشد گرچه دلخون شد ز دست شعله های در امام لااقل چون فاطمه درگیر مسمارش نشد کربلا را در میان خانه و در کوچه دید پیرمردی که در آن غربت کسی یارش نشد