#تفسیر
#کودکانه
#تفسیر_کودکانه
سوره #توحید
#بخش_اول
👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇
در روزگاران قدیم در زمان پیامبر ما میان مسلمانان، مردی بود که سیاه پوست بود و اسمش بلال بود
بلال نوکر یه آدم خیلی بدجنسی بود که این آدم بت پرست بود ولی بلال بیچاره مجبور بود براش کار کنه
اون بلال رو کتک میزدو اذیت میکرد
روزی از روزها، بلال فهمید که مردی به اسم محمد (ص) کنار اون ها زندگی میکنه که خیلی مهربونه و بین سیاه و سفید فرقی نمیذاره و بین پولدار و بی پول فرقی نمیذاره و بین نوکر و رییس فرقی نمیذاره
بلال یکروز که کاراش تموم شده بود و اربابشم خوابیده بود یواشکی خواست بره خونه پیامبر خدا
وقتی رفت و دید پیامبر داره درباره خدا صحبت میکنه، نشست پای حرفای پیامبر.
پیامبر میگفت.....
#ادامه_دارد
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
#تفسیر
#کودکانه
#تفسیر_کودکانه
سوره #توحید
#بخش_اول
👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇
در روزگاران قدیم در زمان پیامبر ما میان مسلمانان، مردی بود که سیاه پوست بود و اسمش بلال بود
بلال نوکر یه آدم خیلی بدجنسی بود که این آدم بت پرست بود ولی بلال بیچاره مجبور بود براش کار کنه
اون بلال رو کتک میزدو اذیت میکرد
روزی از روزها، بلال فهمید که مردی به اسم محمد (ص) کنار اون ها زندگی میکنه که خیلی مهربونه و بین سیاه و سفید فرقی نمیذاره و بین پولدار و بی پول فرقی نمیذاره و بین نوکر و رییس فرقی نمیذاره
بلال یکروز که کاراش تموم شده بود و اربابشم خوابیده بود یواشکی خواست بره خونه پیامبر خدا
وقتی رفت و دید پیامبر داره درباره خدا صحبت میکنه، نشست پای حرفای پیامبر.
پیامبر میگفت.....
#ادامه_دارد
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
•------------•« 🍃🏴🍃 »•------------•
هیئت بچه های حاج قاسم
@kanonyaranaftab_hajgasem
#داستان
#تدبر
#داستان_تدبری
#بخش_اول
سوره #فلق
گاهی وقتا آدم ها به خیلی چیزها پناه میبرن❤️چیزهایی که نمیتونن آدم رو نجات بدم و شاید فقط برای چند ثانیه بتونه پناهگاه انسان باشه😳اما اگر آدم به خدا پناه ببره از همه مشکلات رها میشه👌 ای کاش بشه از صمیم دلل در همه مشکلات به خدا پناه ببریم❤️
👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇
یکی از پادشاهان به بیماری هولناکی که نام نبردن آن بیماری بهتر از نام بردنش است ، گرفتار گردید. گروه حکیمان و پزشکان یونان به اتفاق رأی گفتند : چنین بیماری ، دوا و درمانی ندارد مگر اینکه زهره (کیسه صفرا) یک انسان دارای چنین و چنان صفتی را بیاورند. پادشاه به مأمورانش فرمان داد تا به جستجوی مردی که دارای آن اوصاف و نشانه ها می باشد ، بپردازند و او را نزدش بیاورند. مأموران به جستجو پرداختند ، تا اینکه پسری (نوجوان) با را همان مشخصات و نشانه ها که حکیمان گفته بودند ، یافتند و نزد شاه آوردند. شاه پدر و مادر آن نوجوان را طلبید و ماجرا را به آنها گفت و انعام و پول زیادی به آنها داد و آنها به کشته شدن پسرشان راضی شدند. قاضی وقت نیز فتوا داد که : ریختن خون یک نفر از ملت به خاطر حفظ سلامتی شاه جایز است.
جلاد آماده شد که آن نوجوان را بکشد و زهره او را برای درمان شاه ، از بدنش درآورد. آن نوجوان در این حالت ، لبخندی زد و سر به سوی آسمان بلند نمود. شاه از او پرسید : در این حالت مرگ ، چرا خندیدی ؟ اینجا جای خنده نیست .نوجوان جواب داد :
#ادامه_دارد
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨
@kanonyaranaftab_hajgasem